به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «از علم سکولار تا علم دینی» نوشته مهدی گلشنی، توسط خسروباقری نوع پرست عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، دیروز دوشنبه ۲۶ بهمن ماه در دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر باقری با بیان اینکه این اثر کتابی تألیفی به نظر نمیرسد و بیشتر ممکن است بخشی از فصول این کتاب سخنرانیهای آقای گلشنی باشد، گفت: این امر موجب شده کتاب انسجام لازم را نداشته و همچنین از فضای آکادمیک فاصله گرفته باشد.
باقری در مورد تصوراتی که از علم در این کتاب مورد اشاره قرار گرفته است، گفت: در این رابطه سخنان مختلفی در این کتاب آمده که جمع آنها ما را به یک نتیجه رهنمون میکند. اما قبل از نتیجه لازم است دیدگاههای مختلف در این زمینه عنوان شود. یک سخن این است که علم خنثی نیست بلکه با پیش فرضها و مفروضاتی که دانشمند از قبل در ذهن خود شکل داده، ارتباط دارد و ما را از اینکه علمورزی یک امر خنثی و عینی است دور میکند. در بعضی مواضع دیگر اشاره میکند که علم در سطوح معینی خنثی است. منظور این است که اگر بخواهیم از علم بیطرف و خنثی صحبت کنیم این در سطح مشاهدات جزئیتر است و نمیخواهیم یک نظریه جهانشمول ارائه کنیم. در برخی نظریات دیگر عنوان میکند که علم خنثی است ولی تفسیر عالمان جانبدارنه است که دیدگاههای خود را به آن تزریق میکنند. یعنی جهانبینیها را یک ورود پسینی میدانند نه یک ورود پیشینی. گاهی در کتاب به این نکته نیز اشاره شده است که جهانبینیها در تکوین علم نیز اثر می گذارند.
دکتر باقری با اشاره به گفتگوی آقای گلشنی با استن مارک که در بخشی از این کتاب آمده است، گفت: استن مارک میگوید طبق سخن آقای گلشنی من پذیرفتهام که در مقام طرح مسئله و تکوین نظریه و کاربرد علم بتوانیم عنوان علم دینی را بکار ببریم. منتهی استن مارک میگوید «چنانکه مشهود است گلشنی مثال های قانع کنندهای از گرایش طبیعت گرایانه در علم معاصر به دست دادهاند اما ایده او به تنهایی کفایت نمی کند که از ایده علم اسلامی صحبت کنیم –یعنی به صرف اینکه در مسیر نظرورزی باشد- این کافی نیست زیرا هنوز میتوان راه مناسب برای پاسخگویی را این دانست که ایدههای جانبدارانه این عالمان را طرد کنیم پس از آنکه کشف کردیم که مبتنی بر شواهد علمی نیستند بلکه تاییدشان مبتنی بر پذیرش بعضی اعتقادات ایدئولوژیک بوده است.»
باقری در توضیح این جمله از استن مارک تصریح کرد: ایشان به رایشنباخ ارجاع میکند که در علم دو مقام کشف و داوری را در نظر میگیرد. در مقام کشف، دانشمند به دنبال کشف است و میتواند فکر و دینداری او تاثیرگذار باشد ولی در مقام داوری تجربه ملاک میباشد و نمیتوان جنبههای ایدئولوژیک را لحاظ کرد. دکتر گلشنی به این سخن استن مارک جواب داده و گفته است باید ملاکهای غیرعلمی مانند زیبایی، سادگی و... برای گزینش بین نظریهها به کار ببریم. میخواهد بگوید که در رابطه با نظریهها عوامل دیگری غیر از تجربه هم نقش بازی میکنند؛ مثلا سادگی به پیچیده بودن یک نظریه ترجیح دارد. اما پاسخ دیگر ایشان این است «متاسفانه در مقام عمل گاهی برخی تصمیمات محافل علمی صرفا بر اساس استانداردهای علمی نبوده است و تعصبات ایدئولوژیکی و فلسفی در تصمیمگیری ها وارد شدهاند؛ مثلا در ۲۰۰۳ جایزه نوبل پزشکی برای کشف MRI به دو نفر داده شد ولی کاشف اصلی آن یک مسیحی متدین خلقتگرا بود.» میبینیم که آقای گلشنی به اشکال استن مارک هیچ جوابی نمیدهد گویا که سخن رایشنباخ را هم به دیده قبول مینگرد و فقط به این بیان که ایدئولوژی و تعصبات تاثیر دارند و جایزه به یکی داده میشود و به دیگری داده نمیشود، بسنده میکند که من فکر نمیکنم پاسخ رایشنباخ باشد. رایشنباخ میخواهد بگوید تاثیر ایدئولوژیها تا زمانی که هنوز ما به داوری نرسیده ایم قبول است و از آنجا به بعد تجربه باید معلوم کند. آقای گلشنی اینکه علم خنثی هست یا نه را در طرح رایشنباخی میپذیرد که در قسمت اول یعنی کشف خنثی نیست و در قسمت دوم که تجربه و داوری مطرح است خنثی است. آقای گلشنی چیزی فراتر از سخن رایشنباخ بیان نکرده است.
باقری نتیجهای که از این مسائل گرفت را اینگونه بیان کرد: من فکر می کنم در ذهن آقای گلشنی یک تصویر پوزیتیویستی از علم وجود دارد. یعنی علم در یک سطوحی بیطرف و خنثی است چون تجربه است و بعد بحثهای فوق علمی بر سر علم مینشیند و آن موقع میتواند سکولار یا دینی و... شود.
وی با تبیین دیدگاه گلشنی در پاسخ به این پرسش که اگر بخواهیم علم دینی داشته باشیم یا دانشگاه را اسلامی کنیم، باید چه کنیم، گفت: پیشنهادات این کتاب در این مورد به دو دسته نظری و عملی قابل تقسیم است. جهت نظری به یک شکل نازل و یک شکل متعالیتر بیان شده است. شکل نازل آن این است که اگر بخواهیم علم را دینی کنیم، باید حوزهها نقش بازی کنند و در دانشگاه ها درس معارف قرار دهند. اما در جای دیگر کتاب نیز ذکر شده که این دروس معارف به تنهایی کارساز نیستند و میگوید بینش اسلامی باید شکل بگیرد. یعنی باید دروس تجربی و علوم انسانی در چارچوب جهانبینی اسلامی قرار بگیرد. علم به مثابه عکسی است که در یک قاب قرار میگیرد.
وی ادامه داد: اما آقای گلشنی آنچه من، شکل متعالیتر اسلامی کردن علم مینامم را اینگونه مطرح میکند که از ابتدا علم را در تفسیر توحیدی از جهان قرار دهیم یعنی متافیزیک دینی را با علم همراه کنیم. اینجا گلشنی می خواهد رابطه علم و دین را تنگتر کند. این کتاب در بخش تلاش نظری خود می خواهد بگوید با افزودن و یا با قرار دادن آن در چارچوب میتوانیم آن را اسلامی کنیم.
باقری در توضیح جهت عملی اذعان داشت: بعضی معتقدند که اگر بخواهیم دانشگاه اسلامی یا علم اسلامی داشته باشیم، باید در کاربرد علم دقت کنیم و اخلاق را در کاربرد علم وارد کنیم. دکتر گلشنی اشاراتی دارند که سکولارها به کاربرد اخلاقی علم اهمیتی نمی دهند. ایشان در پیشگفتار کتاب می گوید «علم سکولار با خدا کاری ندارد و تنها برای عالم ماده شأنیت قائل است و اصولاً هدفدار بودن جهان برای آن مطرح نیست و فارغ از ارزش هاست.» که این هم سخن درستی نیست به این جهت که سکولارها اگر علم را غیر دینی می دانند، توجیهی ندارد که حتما در کاربرد آن هم غیر اخلاقی عمل کنند. البته اگر آمریکا بمب اتم به ژاپن می زند این را به حساب نگرش سکولاریستی نمی توان نوشت چون این کار سیاست مداران بوده و اقتضائات عالم سیاست است.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران انتقادات خود به دیدگاه دکتر گلشنی را اینگونه بیان کرد: نقطه مثبت این کتاب در جایی است که به ارتباط علم با متافیزیک و چارچوب ها و نگرش ها توجه کرده و تصریحا آنها را مرتبط دانسته است. اما در تبیین این رابطه نتوانسته خوب پیش برود. چون این رابطه را یا به مقام کاربرد و اخلاق و یا افزودن چارچوبی به علم محدود کرده است. اما آیا راه دیگری هم وجود دارد؟ سخن استن مارک و رایشنباخ بیشتر در مقام داوری است. این ترس از نسبی شدن علم است. اگر بنا باشد بگوییم این علم، دینی و یا مارکسیستی و... است پس عینیت علم چه می شود؟ تمام امتیاز علم به objective بودن آن بود. علم برای انسان گرانقدر است نه برای گروهی. شما میتوانید ایدئولوژی خود اعم از بودایی و مسیحی و... را داشته باشید، اما علم خصوصی نیست چون عینی است. عینیت علم را حفظ کردن مهمترین چیزی است که باید به آن توجه کرد و علم دینی اگر بخواهد معنای موجهی داشته باشد نباید این عینیت را از صحنه خارج کند. یعنی طوری باید عمل کند که عینیت علم محفوظ باشد و در آن حالت بتواند با دینی بودن یاد شود.
وی سخنان خود را اینگونه ادامه داد: نکته ای که در دیدگاه پوزیتیویستی به آن توجه نشده بود و هنوز هم برخی گرفتار آن هستند این است که دانشمندان با یک جهت گیری به جهان نگاه می کنند. جهت گیری متناسب با زمان و مکان و ... است. انسان خدا نیست که مطلق باشد؛ زمان، مکان و... به شما سمت و سو می دهد. ما هر یک می توانیم از زاویه ای به یک شیء نگاه کنیم. اما آیا زاویه داشتن با عینی بودن غیرقابل جمع است؟ نه؛ قابل جمع است. به این صورت که شما می توانید در همان زاویه دید خود ادعایی کنید و بعد آن را مورد آزمون قرار دهید و آن شواهد تجربی بتواند ادعای شما را تایید کند. یافته های شما در همان چارچوبِ سوگیری شما قرار دارد. سوگیری به علاوه عینیت آن چیزی است که ما آن را گم کرده ایم و این دو را از هم جدا می کنیم. زاویه دید در آن یافته همراه آن است نه اینکه ما بگوییم این یافته علمی، خنثی است. منتهی جهت دار بودن و عینی بودن قابل جمع است به این صورت که شما گوشه مشخصی را از واقعیت آدمی مشاهده میکنید و با شواهد تجربی آن را ارزیابی میکنید.
باقری افزود: یافته های علمی دانشمندان در چارچوب متافیزیک خودشان متولد می شود و رشد می کند نه اینکه متولد شود و بعد در یک چارچوبی قرار بگیرد. یعنی متافیزیک در عرصه علم، پسینی وارد نمی شود. دانشمندی که یک جهت گیری اجتناب ناپذیر زمانی و مکانی و فرهنگی دارد با ارزیابی آن توسط شواهد تجربی به یک نتیجه هم علمی و هم متافیزیک می رسد. یعنی متافیزیک فوق علم نیست بلکه در علم تنیده شده است. رابطه عکس و قابی که ذکر کردم در مورد علم صادق نیست. متافیزیک با علم همراه است نه اینکه علم متولد شود و بعد در دامن متافیزیک قرار گیرد.
وی تصریح کرد: معنای موجه علم دینی می تواند این باشد که اگر متافیزیک من طوری بود که می توانست در ذهن من فرضیه هایی را رشد دهد یعنی آنقدر غنی باشد که من بتوانم به کمک آن فرضیه پردازی کنم و پس از آن از عالم تجربه برای آن شواهد تجربی بیابم اینجاست که آن معنای عینیت با پیش فرض های دینی متولد میشود و اسم آن علم دینی خواهد بود. اگر متافیزیک نتواند فرضیه سازی کند که اصلا علم دینی منتفی است.
وی در پایان گفت: نظر بنده این است که بودن علم دینی ضروری نیست. آنچه برای بشر ضروری بوده علم بوده و دین. انسان ها با همان جهت گیری های مختلف خود علمورزی کرده اند و خواهند کرد و علم و دین از گذشته هر کدام کار خود را انجام داده است. اگر علم دینی متولد نشود، هیچ مشکلی در عالم پدید نخواهد آمد. در این کتاب آقای گلشنی سعی کرده رابطه بین متافیزیک و علم در مقام تکوین علم را جستجو کند اما این ناتمام مانده به خاطر اینکه تصور عینیتی که از علم وجود داشته درست نبوده و فقط ترکیب با یک متافیزیک که بیشتر پسینی می باشد مطرح بوده است.
نظر شما