پژوهشگر فلسفه علم با اشاره به اینکه این نگاه که فلسفه علم متعلق به فلسفه تحلیلی است با چالش مواجه شده است، گفت: در حال حاضر فلسفه‌های قاره‌ای در گذر زمان جا افتاده‌اند و خوشبینی اولیه غرب به علم وجود ندارد.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب "فلسفه‌های قاره‌ای علم" نوشته گری گاتینگ با حضور محمد حسین ملایری، رضا علیزاده و مترجم کتاب پریسا صادقیه عصر دیروز یکشنبه 25 مهرماه در سرای اهل قلم برگزار شد.

در این نشست دکتر رضا علیزاده با اشاره به اینکه تلقی عام از فلسفه علم متعلق دانستن آن به فلسفه تحلیلی است، گفت: نگاه معیاری وجود دارد که فلسفه علم را متعلق به فلسفه تحلیلی می‌داند و دلایل گوناگونی نیز برای آن وجود دارد .

وی افزود: اولین دلیل این است که گروهی به طور نظام‌مند به بررسی علم در فلسفه خود پرداختند. فیلسوفان تحلیلی مطالعات خود را به طور جدی معطوف به فلسفه علم کردند و ماوراء الطبیعه را کنار گذاشتند.

علیزاده تصریح کرد: فیلسوفان تحلیلی در ابتدای قرن بیستم مدعی هستند که قصد دارند با روش تحلیل زبانی نشان دهند نظامهای ماوراء الطبیعه نوعی سهل انگاری از زبان است که اگر بتوان منطق صوری زبان را به کار برد بخشی از این فلسفه‌ها را باید کنار گذاشت.

این محقق فلسفه علم یادآور شد: از سوی دیگر شاهد هستیم که ادبیات غالب بر فلسفه علم، ادبیات تحلیلی است و بیشتر مقالات ارائه شده در فلسفه علم توسط فیلسوفان تحلیلی و با ادبیات تحلیلی نگارش یافته‌اند.

وی تأکید کرد: در ابتدای قرن بیستم، فلسفه علم خود را مطرح می‌کند. در این دوران فیلسوفان علم و فلاسفه تحلیلی ریشه‌های مشترکی دارند. فیلسوفانی چون وایتهد، ویتگنشتاین، راسل و فرگه ریاضیدان هستند. از سوی دیگر فلاسفه علم نیز در حوزه‌هایی چون فیزیک تحصیل کرده‌اند که آنها را به فیلسوفان تحلیلی نزدیک می‌کند.

علیزاده تصریح کرد: در نقد این نگاه باید گفت که امروزه دلایل و شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد عجین پنداشتن فلسفه علم و فلسفه تحلیلی رویکردی افراطی بوده است. همدلی فلاسفه تحلیلی و فلاسفه علم در هر دو بخش (فلسفه علم و فلسفه تحلیلی) ناکام بوده است. هر دو گروه از فیلسوفان در نشان دادن بی معنایی ماوراء الطبیعه ناکام ماندند و پروژه آنها با شکست مواجه شد.

وی افزود: برای نمونه شخصی چون کارنپ که در پروژه خود، قرار بود جهان خارج را بسازد به شکست پروژه به شکست این طرح اعتراف کرد . او کتابی دارد با عنوان "برساخت" که در این کتاب قرار بود جهان خارج را بسازد. ولی بعدها اعلام کرد پروژه او در طرد ماوراء الطبیعه ناکام مانده است.

علیزاده یادآور شد: از سوی دیگر شاهد هستیم که خود پوزیتیویسم از نیمه دوم قرن بیستم رو به تضعیف است. افرادی چون توماس کوهن با نوشتن کتاب ساختار انقلابهای علمی و کواین در مقاله معروف خود با عنوان "دو جزم تجربه‌گرایی"، این فلسفه را تضعیف کردند.

وی در ادامه به فلسفه‌های برساختی به علم اشاره کرد و گفت: فلسفه‌های برساختی در مقابل رویکردهای پوزیتیویستی به علم قرار می‌گیرند. این فلسفه‌های برساختی رویکردی دیگر به علم را بیان می‌کنند. این رویکردها تفسیری هستند. این فلسفه‌ها نتایج مفیدی داشته‌اند. یکی از نتایج این تقریر از علم، نفی ضرورت مطالعات گزاره‌گرا است. نوعی عقلانیت فراختر از منطق در این فلسفه‌ها مورد بحث و توجه است.

این پژوهشگر فلسفه علم یادآور شد: در قرن بیستم شاهد ظهور جریاناتی هستیم که نقدهای جدی به فلسفه علم وارد کرده‌اند و باید جدی تلقی شوند. یکی از این نقدها از سوی پساتجددگرایان مطرح شده است. این گروه تأثیراتی را در فلسفه علم به وجود آورده‌اند. گروه دیگری که نقدهای جدی به فلسفه علم وارد کرده‌اند فمنیستها هستند. در واقع نقد پساتجددگرایان و فمنیستها به فلسفه علم مربوط به نگرش خام پوزیتیویستی از علم است.

علیزاده تصریح کرد: بر این اساس این نگرش که فلسفه علم متعلق به فلسفه تحلیلی است با چالش مواجه شده است. در حال حاضر فلسفه‌های قاره‌ای در گذر زمان جا افتاده‌اند. در غرب آن خوشبینی اولیه مربوط به اوایل قرن بیستم به علم وجود ندارد. بر این اساس گرایشی به فلسفه‌های اگزیستانس و قاره‌ای وجود دارد که حرفهای گفتنی آنها برای زندگی قابل لمس هستند.

وی در پایان با اشاره به فنی و مناسب بودن مقدمه کتاب تصریح کرد: ترجمه این کتاب اتفاق فرخنده‌ای است و ما را با ادبیات فلسفه قاره‌ای علم آشنا و برای یک گفتمان سازنده آماده می‌سازد.