خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: پرویز ضیاء شهابی در مقاله‏ای مفصل ترجمه محمود نوالی و نیز سیاوش جمادی از "هستی و زمان" مارتین هایدگر را نقد و بررسی کرده است. در بخش قبل وی ترجمه مترجم نخست از این اثر هایدگر را نقد و بررسی کرد. در این بخش ضیاء شهابی به ترجمه مترجم دوم می‏پردازد.

کام ِ مراد؛ که بر نیامد از یک ترجمه، گفتم مگر به یکی دیگر شیرین کنم. از آن پیش‏تر که چشمم به جمال ِترجمه آقای جمادی روشن شود به گوشم رسیده بود که پانزده – شانزده نفر وجود و زمان را در دست ترجمه دارند.

بُوَد آیا کز آن میان دو- سه ترجمه چنان در آید که از روی حق انصاف توان داد که میان اصل آلمانی این کتاب و ترجمه‏های فارسی آن همان نسبت است که میان اصل ِ فرانسوی شازده کوچولوی ِ آنتوان دو سن تگزوپری و ترجمه‏های ِفارسی این کتاب؟ چشمم آب نمی‏خورد. چرا که نه آلمانی فرانسوی است و نه این کتاب از دست آن کتاب است. وانگهی گمان نمی‏رود که کسانی به ترجمه وجود و زمان میان بسته باشند که کارشان را از کارهای ِ استادان بزرگی هم چون زنده یادان محمد قاضی و احمد شاملو و استاد ابوالحسن نجفی قیاس بتوان گرفت.

به نزدیک ِ من ترجمه محمد قاضی از دن‏کیشوت مصداقی واقعی و نموداری راستین است از هم سنگی ِ دو شاهکار: اصل ِ متن و ترجمه آن. ترجمه‌ شاملو نیز از دن ِ آرام چنین است، چنان که ترجمه‌ استاد ابوالحسن نجفی از خانواده‌ی تیبو نیز.

در موردِ امکان هم سنگی ِ Sein und Zeit و ترجمه‏ای از آن به فارسی چه می توان گفت ؟ کدام امکان؟ ذاتی؟ یا وقوعی؟ پیداست که آنچه محل ِ نزاع می‏تواند بود امکان وقوعی است. در امکان ذاتی بحث و خلاف نیست. به امکان وقوعی ترجمه‏ای از این کتاب به فارسی، ظاهراً، طمع نمی‏توان بست. من دست مترجمی را می‏بوسم که ترجمه‏اش از غلط هایِ فاحش و خطاهای حیرت آور مالامال نباشد. تا ترجمه‌ آقای جمادی را از پوشش پلاستیکی ضخیم و محکمی که ناشر به دورش بسته در نیاورده بودم از رضایت‏بخشی ِ ترجمه نومید نبودم.

پوشش ِ کتاب حجاب ِ جلدِ اعلا و کاغذِ مرغوب و قیمت ِ نامناسب(1) اما متناسب با چاپ و جلد و کاغذ وبازارِ عرضه و تقاضای ِ کتاب - نمی شد. در تضاعیف مقدمه مفصل و ممتعی که چند سال پیش همین مترجم بر ترجمه‏اش (1381) از هایدگر و سیاست (نوشتۀ میگل د بیتسگی) نوشته بود اسم کتاب را همه جا (از جمله در پشت جلد) وجود [نه هستی] و زمان دیده بودم.

از نکته‏های درست و ظریفی که در همان مقدمه به آن اشاره کرده‏اند آن است که: "...در انتخاب معادلها اصراری بر پارسی بودن واژه‏ها نبوده است. زیرا در بسیاری از موارد قابلیت کلمات عربی به مراتب بالاتر و حتی نتیجه نیز برای فارسی‏زبانان مأنوس‏تر است. ثانیاً این معادلها از نظر مترجم به هیچ وجه قطعی و بی چون و چرا نیست، به عنوان مثال: مترجم بر این امر واقف است که بسیاری از مترجمان Sein (آلمانی) یا Being (انگلیسی به معنای اسم مصدری) و être (فرانسوی) و ειναι (یونانی) یا به حروف لاتینی einai را به هستی و existence (انگلیسی و فرانسوی) و Existenz (آلمانی) و υπαρχειν (یونانی) یا به حروف لاتینی huparkhein و یا به حروف فارسی هوپارخین (یونانی) را به وجود ترجمه کرده‏اند.

چه بسا توجیهات و توضیحات این اساتید درست و بجا باشد [و به دلیلی که آقای جمادی، درست و بجا، آورده‏اند و با توجه به شواهدی که به عنوان مثال در حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ صفحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بعد نقل کرده‏اند اصلاً درست و بجا نیست]، اما من از سنت فلاسفه اسلامی که اغلب ایرانی بوده‏اند پیروی کرده [بارک الله، احسنت] و وجود و هستی را به تقریب معادل گرفته‏ام و به همین ترتیب گاه در برابر Seiend (آلمانی) یا being (انگلیسی) به جای کلمات نامأنوسی چون هستنده و هستومند کلمه "موجود را قرار داده‏ام" (د بیتسگی، 11) [تأکیدها و معترضه‏ها همه از ماست].

درست فرموده‏اند که در آثار بزرگانی همچون ابن‏سینا، شیخ محمود شبستری، نظامی، سعدی، مولوی و حافظ (و در زبان محاوره مردم فارسی زبان) میان "وجود و هستی" (هم چنان که میان "عدم و نیستی") فرق و امتیازی تشخیص نمی‏توان داد و هیچ کدام را مفید معنایی قریب به معنای Existenz در عرف و اصطلاح کی یر کگورد و هایدگر نمی‏توان گرفت و بدین ترتیب می‏نماید که ترجیح "هستی" بر "وجود" در ترجمه‌ لفظ آلمانی Sein اگر بلامرجح نباشد جز این موجبی نمی‏تواند داشت که ما فارسی‏زبانان تا دلیلی مقنع نداشته باشیم باید واژه فارسی را بر لفظ عربی مترادف المعنی برتری دهیم.

نمی‏دانم آیا بدین دلیل بوده ‏است که آقای جمادی "هستی و زمان" را بر "وجود و زمان" اختیار کرده‏اند یا از روی دموکرات‏منشی نخواسته‏اند بی موجبی معقول با رأی و یا سلیقه اکثر قلم بدستان از در مخالفت در آیند. البته در مقدمه‌ مترجم (ص50) فاش گفته‏اند (و، ظاهراً، نه همان از این گفته که از تمامت ترجمه‌ خود دلشادند) "در واقع، من در کارِ معادل‏گذاری برای هر واژه حسابی جداگانه باز کرده‏ام و تنها دلیل را هم در این کار، خود متن و معنای درون متنی واژه‏ها بوده است. به همین دلیل به جای "وجود"، "هستی" و به جای "موجود"، "هستنده" و به جای "انتیک"، "هستومندی" وبه جای "انتولوژیک"، "هستی شناختی" یا "هستی‏شناسانه" را نهاده‏ام. کوشیده‏ام به متن گوش بسپرم و با متن حرف بزنم تا متن نیز به من پاسخ دهد.

به بیانی دیگر، گوش خود را بدهکار بیرون از متن نکرده‏ام. در مواردی که معادلهای قبلاً وضع شده را به کار برده‏ام، این کار تنها از آن رو بوده که متن آن را تأیید کرده است. با این همه، مطمئن نیستم که کاملاً موفق و بری از خطا بوده باشم. ترجمه‌ عاری از خطا و کامل اگر نگوییم محال، بسی نادر است."

نگفتم به ترجمه‌ خود دلشادند؟ "مطمئن نیستم" یعنی: "اطمینانم به کاملاً (= بدون اندک تقریب و مسامحه) موفق و بری از خطا بودنم" نه چندان است که یقینم به درستی ِ صد در صدِ ترجمه‏ام هم چون یقین ِ دکارت به "cogito ergo sum"ش (= می‏اندیشم پس هستمش) حتی به فرض ِ وجودِ یک "malum magnum" (= شر [یا شیطان] بزرگ) نیز خالی از خلل باشد. اگر "ترجمه‌ عاری از خطا و کامل"- حتی وقتی که پای ترجمه‌ متون ریاضی به میان می‏آید - النادر کالمعدوم نبود چه بسا ادعا می‏کردند که برقلم ِ ترجمه‏شان هیچ خطایی نرفته است.

کاش به همان راحتی که آقای جمادی به یک متن آلمانی "گوش می‏سپارند" و با متن "حرف" می‏زنند و از آن "پاسخ" می‏گیرند من می‏توانستم با نوشته و ترجمه‌ فارسی ِ ایشان سخن بگویم و بپرسم چگونه متن آلمانی به ایشان، به زبان فارسی، پاسخ داده است که به جای "وجود"، "هستی" باید گفت و به جای "موجود"، "هستنده".

چه طور تا وقتی که به گفته‏های نظامی و مولوی و حافظ وقعی می‏نهادند "وجود" را که لفظی عربی است دست کم در بحث فلسفی "مأنوس‏تر" از واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پارسی ِ "هستی" می‏پنداشتند و "هستنده" و "هستومند" را "نامأنوس" می‏انگاشتند، اکنون، که دیگر"گوششان را بدهکار بیرون از متن نمی‏کنند" از متن آلمانی کاربردِ بجای ِ واژه‏های فارسی را یاد گرفته‏اند.

ببینیم گوششان تا کجا به گفته خودشان "بدهکارِ" (و به تعبیر مولوی "مشتری ِ") زبان متن است. متن ِ نیم نوشته نامش "Sein und Zeit" است. Zeit und Sein نام بخشی است نانوشته از متن – بخشی کز آن جز نام از متن نمی‏توان شنید. قلم متن چون بدین بخش رسیده برخود شکافته است. از متن می‏توان شنید که Sein را به Zeit و Zeit را به Sein تعلقی هست. زبان متن این تعلق را با حرف ِ عطف ِ "und" به جلوه می‏آورد.

آلمانی زبانی که فارسی نداند – حتی اگر خود هایدگر یا هایدگرتر از هایدگر هم باشد – نمی‏داند که به فارسی به جای "und" می‏گویند "و" و به جای "Zeit" می‏گویند "زمان". اما به جای ِ "Sein" هم "هستی" می‏گویند و هم "وجود". برای آن که یکی از این دو تعبیر را بر یکی دیگر اختیار کنیم باید از متن بپرسیم که چه نسبت است Seinرا به زمان (فرض و بنا بر آن بگذاریم که در ترجمه ‌"Zeit" به "زمان" جای شک و شبهه نیست).

بیان حقیقتِ این ربط و نسبت اگر در حوصله زبان Sein und Zeit می‏بود کتاب ناتمام نمی‏ماند. اگر به پیش‏درآمدِ متن گوش بسپاریم می‏شنویم که فرود می‏آید به این گوشه که زمان "افق ِهر نحوی از انحای فهمِِ" Sein است. بدین معنی که آن چه هرکس از Sein فهم می‏کند مبتنی است بر معنای زمان نزد ِ آن کس. پس این نکته را می‏توانیم مسلم و ختم شده بگیریم که به نزدیک مایی هست.

این تعلق یا ربط و نسبت به هایدگر Sein را به زمان تعلقی (تعلق زمان، چنان که هست، از واژه "هستی" به دید نمی‏آید. چرا که "هست" و"هستی" ربط و نسبت به زمان حال یا اکنون را افاده می‏کند اما به گذشته و آینده را نه. این نکته را از متن ِ آلمانی نمی‏توان آموخت، از زبان فارسی می‏توان که در آن "...بود" به گذشته (که دیگر نیست) تعلق می‏گیرد، "...هست" (یا ...هنوز هست) به اکنون و "... خواهد بود" به آینده (که هنوز نیست). درفارسی مقابل ِ (، نقیض ِ) "هست"، "نیست" است و مقابل ِ "هستی"، "نیستی". اگر قبول داریم که لسان‏الغیب فارسی شاعری بزرگ است که به نام حافظ می‏شناسیمش از او به گوش ِ هوش نخست این بیت را بشنویم که:

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح      هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

سپس تمامت غزلها را با این مطلعها:

گوهر مخزن اسرار همان است که بود     حقه‌‌‌‌‌‌‌ مهر بدان مهر و نشان است که بود

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود      سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست      در غنچه‏ای هنوز و صدت عندلیب هست

کس نیست که افتاده‌‌‌‌‌‌ آن زلف دو تا نیست     در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست    منت خاک درت بر بصری نیست که نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیست         سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست

تأئیدِ نظر و مزیدِ یقین و اطمینانِ خاطر را به تعلقِ معنایِ واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هست (و هستی) به اکنون (دونِ برهه‏هایِ گذشته و آینده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زمان)، به جا نشستنِ لفظ تواند بود در ردیفِ غزلِ معروفِ سعدی به مطلعِ:

مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست      یا شب و روز به جز فکرِ تو ام کاری هست

علی الخصوص در این بیت که:

همه را هست همین داغِ محبت که مراست       که نه من مستم و در دورِ تو هشیاری هست

هم چنان که در این بیت از دیباچه گلستانِ همیشه خوشش:

کنونت که امکانِ گفتار هست                   بگو، ای برادر، به لطف و خوشی

که فردا چو پیکِ اجل در رسد                       به حکمِ ضرورت زبان در کشی

اگر فارسی زبانی در بند فصاحت نباشد و بخواهد الفاظ "موجود" و "وجود" را به جای واژه‏هایی به کار ببرد که زیر آنها خط کشیدیم، می‏تواند بگوید: "موجود است یا وجود دارد"، "موجود بود یا وجود داشت" و "موجود خواهد شد یا وجود خواهد داشت".

سخن کوتاه، "حسابی" که برای واژه‏ها آقای جمادی باز کرده‏اند غیر از "حساب ِ" من است. به این حساب است که من "وجود و زمان" می‏گویم نه "هستی و زمان". حالا حساب ِ کدام خانه به حساب ِ بازار راست آید یا نیاید داوریش با حسابرسان است نه با صاحبان ِ حساب.

1. دانشجویی که نمی‏تواند کتاب را به مدتی که هایدگر پژوهشهایِ منطقی هوسرل را از کتابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌ دانشگاه فریبورگ در امانت داشت از کتابخانه‌ دانشکده‏اش به امانت بگیرد و هفده هزار تومان بُن ِ خرید کتاب هم ندارد به حکم آنکه بی مایه فطیر است باید تا گشایشی روی ننموده از آموختن بیاساید.