خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: پرویز ضیاء شهابی در مقاله‏ای مفصل ترجمه محمود نوالی و نیز سیاوش جمادی از "هستی و زمان" مارتین هایدگر را نقد و بررسی کرده است. آنچه در پی می‏آید نقطه نظرات وی درباره ترجمه مترجم دوم از این کتاب هایدگر است.

کتاب را که باز کردم نخستین جمله‏ای که به نظرم پرسش‏برانگیز آمد تقدیم نامه بود که عینا ً چنین است: "پیشکش به همدوش دردنیوشم دکتر علی جمادی که غربت سرد سی ساله آلمان هرگز غباری بر عطوفت انسانی‏اش ننشانده است. "س.ج."

پیداست که "س. ج." مخخف ِ "سیاوش جمادی" است. اما از "سین جیم" کردن "سؤال کردن و جواب خواستن" نیز می‏توان خواست. رغبت به آذین بستن کلام به صنایع لفظی یا سعی در آوردنِ واژه‏هایی خوش آهنگ و گوش‏نواز به دنبال ِ هم، اگر میسر شود، به شرط آن که معنا را تمام برساند و به آن کمترین زیانی نرساند، نه تنها عیبی ندارد بل سخن را تا بدان جا بالا می برد که گوینده یا نویسنده اش می‏تواند از زبان ظهیر فاریابی مدعی شود که:

سخنم خود معرف هنر است           چون نسیمی که آید از گلزار

اما زینهار که از یاد رود:

نه هرکس حق تواند گفت گستاخ       سخن ملکی است سعدی را مسلم.

فضولی نمی‏کنم، ولی چون ازمترجم ِ وجود و زمان چشم دارم که در اختیار و احیاناً ابداع ِ تعبیراتی به غایت گویا و رسا هرگونه دقت ِ ممکن را از هر وجه ِ محتمَل به کار ببرد، "سین جیم کردن" با "س.ج." را می‏پرسم: لفظِ "همدوش" را به چه معنایی گرفته‏اند؟ از لغت‏نامه پرسیدم. پاسخ داد: "صفتی است مرکب در معنای "کفو، هم تراز، برابر در مقام. (یادداشت مؤلف). دو تن را گویند که همراه و دوش بدوش در راهی یا در پی کاری روند.

آیا آقای دکتر علی جمادی (که شاید برادر یا پسرعموی آقای سیاوش جمادی باشند و سی سال است که باشنده آلمان‏اند و به ظن قوی طبیبی مسیحا دم و مشفق‏اند و شاید به همین مناسبت ایشان را "درد نیوش" خوانده‏اند و...) بدین معنی "همدوش ِ" آقای جمادی‏اند که دوش به دوش ایشان بار ترجمه هستی و زمان را بر دوش گرفته‏اند؟ اگر چنین باشد، بباید گفت که حقشان به صرف ِ این پیشکشی ِ همراه با عطوفت انسانی گزارده نشده است.

سخن که بدین جا رسید یادم آمد که استاد فقید مرحوم دکتر امیرحسن یزدگردی "همدوش" را با استادی و مهارتی شگرف در عبارتی به کار برده که همچون هر عبارت که بر زبانش می‏رفت یا از قلمش می‏تراوید نموداری است راستین و مثلی است اعلا از"همدوشی لفظ و معنا". واین است آن عبارت:

از اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری، تقریبا ًهمدوش با نثر ساده و بی تکلفی که دنباله نثر دوره‌ سامانی و غزنوی بود، شیوه‏ای در نثر فارسی به وجود آمد که به تدریج آن را از صورت ساده و روان و مرسل و دور از تکلفات و پیرایه‏های لفظی و آرایشهای صوری دور ساخت و در طی قرن‏های ششم و هفتم تقریبا ًجای آن را بگرفت." (یزدگردی، یک).

***

آقای جمادی (البته به حدس و استنباط ِ من که شاید از سخنان ِ ایشان نقش ِ غلط خوانده باشم) شاید از نقش غلطی که از سخنان ِ هایدگر در بابِ ترجمه خوانده‏اند، ظاهراً، نقش بسته‏اند که حسابی "بهایدگرند" - بدین معنا که با زبان ِ آلمانی آن کنند که هایدگر با یونانی کرده‏ است و با فارسی آن که وی با آلمانی. خود از این روست که بر صدرِ مبحثی که زیرِ عنوان ِ "درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اهمیت هستی و زمان" در "مقدمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مترجم" (ص 13) گشوده‏اند ترجمه‏ای نشانده‏اند (با ارجاع و استنادی درست در پانوشت) از یک عبارتِ هایدگر. و این است آن: "دشواری ترجمه هرگز صرفاً مشکلی تکنیکی نیست، بل به نسبت آدمی‏ با ریشه‏گشایی واژه و به شأن زبان مربوط است."

در همین "مقدمه مترجم" زیرِ عنوان ِ (نکاتی در باره خوانش متن و پژوهش و کاوش در آن" (ص 29) نوشته‏اند: "در حضور متن فارسی ... بهتر دیدم ... بر این نمط روم که در حین خوانش و ترجمه اثر بکوشم تا خود را به جای خواننده بگذارم – خواننده‏ای که در وهله‌‌ نخست خود من بوده‏ام–".

خواننده اگر خود ایشان باشند کافی است فقط "ف" را بشنوند تا فی الفور به "فرحزاد" برسند. اما اگر خواننده خنگی باشد چون راقم این سطور که اولاً خود را به جای هیچ کس دیگر نمی‏تواند بگذارد و ثانیاً وصف ممتاز ِ "دازین" (Dasein) را به گفته هایدگر "Jemeinigkeit" (به ترجمه‌‌ آقای جمادی "هماره از آن ِ منی") می‏داند تا به اصل متن آلمانی (و عجب دارد از مترجم ِ فارسی که ترجمۀ خود را "متن" می‏خواند) مراجعه نکند از ترجمه چیزی در نمی‏یابد.

در اصل ِ متن در انتهای ِ بخش ِمعترضه‏ای به طول ِ پنج صفحه (پس از چند سطر که بعداً باید به آن بپردازیم) به عنوان ِ خلاصه و حاصل کلام این بند کوتاه آمده است (و آقای جمادی بخشی از همین بند را به صورتی که دیدیم و من ازآن چیزی در نیافتم ترجمه کرده‏اند):

Diese Zwischenbemerkung über das Wesen des Übersetzens möchte daran erinnern, daß die Schwierigkeit einer Übersetzung niemals bloß eine technische ist, sondern daß sie das Verhältnis des Menschen zum Wesen des Wortes und zur Würde der Sprache angeht. Sage mir, was du vom Übersetzen hältst, und ich sage dir, wer du bist.

اگر آقای ِ جمادی موافق باشند که "Zwischenbemerkung" را به "معترضه" گزاره (= تفسیر و ترجمه) کنیم و آخرین جمله را ندیده بگیریم شاید بتوانیم عبارت را، از زبان ایشان، بدین صورت کامل تر کنیم: "این معترضه درباره‌‌‌‌‌‌‌ ریشه‏گشایی ترجمه می‏خواهد یادآور شود که دشواری ِ ترجمه هرگز صرفاً مشکلی تکنیکی نیست، بل به نسبت آدمی با ریشه‏گشایی واژه و به شأن زبان مربوط است".

خواننده اگر خود آقای جمادی نباشد و از فراستی "همدوش" فراست ِ ایشان برخوردار نباشد گمان نمی‏رود مقصود هایدگر را از "مشکل تکنیکی" دریابد، مگر آن که به اصل متن آلمانی دسترس داشته باشد و آن را از چند صفحه پیش‏تر بتواند بخواند و فهم کند. پس آشکارا می‏شود که ترجمه‏هایی هست که به راستی فقط برای کسانی مفید ِ معانی ِ محصل است که خود می‏توانند متن ِ اصلی را بخوانند. اگر چنین کسانی از چنان ترجمه‏هایی بی‏نیاز باشند و غیر از ایشان هم کسی از آن ترجمه ها طرفی برنبندد جای ِ پرسش است که "چنین ترجمه‏ها به چه کار آید؟".

پیداست که این "مشکل تکنیکی" را نه از مهندس (یا هر مهندس) باز می‏توان پرسید نه از "دانشمندِ مجلس". پاسخی که متن در صفحات پیشین می‏آراید آن است که مشکل بدین معنا "تکنیکی" است که ناظر است به معانی نامعلوم ِ الفاظ – الفاظی که معانی ِ آنها را از لغت‏نامه‏ها باید پرسید.

جالب ِ نظر آنکه در هیچ لغت‏نامه‏ای نیامده است که تکنیک یعنی لغت‏نامه. اما به زعم ِ راقم این سطور وصفِ این مشکل به "‏تکنیکی‏" وصفی است به غایت بلیغ – خاصه وقتی که از زبانهای ِ باستانی (هم چون یونانی و لاتینی) یا از زبانی هم چون زبان عربی جستن معنای متناسب با سیاق سخن مراد باشد. چرا که جستن معانی ِ الفاظ در قوامیس ِ یونانی و لاتینی و عربی اغلب میسور نمی‏افتد مگر آن که جوینده "تکنیک" جستجو را فراگرفته باشد که این خود منوط است به آگاهیهای لازم از قواعد صرف و نحو آن زبانها و ممارست کافی در به کار بستن ِ قواعد.

آقای جمادی به ازاء "das Wesen des Wortes" نهاده‏اند "ریشه‏گشایی واژه" . در فرهنگ آلمانی – فارسی تدوین استاد فرامرز بهزاد در معنای واژه ‌"das Wort" آمده است: 1) لغت، کلمه، واژه... 2) کلمه، حرف، گفته، سخن، صحبت، گفتار، کلام. البته محل ِ نزاع می‏تواند بود که در عبارت هایدگر "das Wort" بر کدام معنا راست‏تر می‏افتد (و من برخلاف آقای جمادی معنایِ "سخن، گفتار، کلام" را درستتر می‏دانم؛ چرا که در تضاعیف کتاب هایدگر پیوسته از "Wort der Dichtung" سخن می‏رود که آن را باید به "سخن ِ شعر" ترجمه کرد نه "واژه‌ شعر"). اما در تنگنای ِ حیرتم از "نهادن ِ" ریشه‏گشایی "به ازاء "das Wesen".

البته آقای جمادی جز "خود متن و معنای درون‏متنی واژه‏ها" هیچ "دلیل ِ راهی" را به رسمیت نمی‏شناسند. تا آنجا که به حظّ و بهره خودشان ازمتن مربوط می‏شود خود دانند و متن. ولی اگر ایشان را هواست که به خواننده‏ای چو من راهی به درون متن بنمایند و از این رهگذر به او نیزبهره‏ای برسانند، از ایشان دلیلی مقنع در توقع است. در این جا بی‏مناسبت نمی‏دانم که من هم به دو دلیل راهِ خود اشاره کنم:

یکی فرهنگهای ِ معتمَد ِ آلمانی (مثل ِDUDEN) که در آنها ذیل این لفظ و ترکیبات ِ آن هیچ سرنخی به دست نمی‏توانم آورد که از آن به درستی ِ ترجمه "Wesen" به "ریشه گشایی" راه بتوانم برد.

دیگر حاشیه‌‌‌‌ خود هایدگر در هامش ِ Vom Wesen der Wahrheit (نخستین طبع این رساله به سال 1943 روی داده است. خطابه مبنای رساله 1930 ایراد شده است.) حواشی در ص 177 مجلد 9Gesamtausgabe آمده است:

Wesen: 1. quidditas- κοινόν

2. Ermöglichung – Bedingung der Möglichung

3. Grund der Ermöglichung

می‏بینیم که هایدگر لفظ ِ "Wesen" را 1. به ازاء آنچه بدان در لاتینی "quidditas" (که ترجمه تحتِ لفظ "ماهیت" است) می‏گویند، به کار می‏برد و آن را معادل می‏گیرد با " κοινόν "ِ یونانی (= مشترک، صادق بر مصادیق بسیار) و 2. از آن شرط امکان یا ممکن سازی را مراد می‏کند و 3. جهت یا بنیادِ ممکن کننده را می‏خواهد.

نکته‌‌‌‌‌ دیگر آنکه آخرین جمله‌‌‌‌‌ عبارت را آقای جمادی ترجمه نکرده‏اند. حال آنکه از قضا این جمله بیشتر از جمله ترجمه شده در خور آن می‏نماید که در "مقدمه مترجم" سرلوحه شود. "به من بگو چه تلقی از ترجمه کردن داری، و من به تو می‏گویم که کیستی".

هایدگر خود در همان معترضه به صراحت و با فصاحت و بلاغتی در خور ِ توجه گفته است که از ترجمه چه تلقی دارد. آقای جمادی از آن معترضه شکسته – بسته جمله‏ای راچنان ترجمه کرده‏اند که توجیه کننده شیوه‏ای تواند شد که خود در ترجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ وجود و زمان در پیش گرفته‏اند. اما صحنه تک گویی ِ (مونولوگ ِ) هایدگر را چنان کارگردانی نکرده‏اند که سخن ِ وی خوب شنیده بشود. من، به قدر ِ وسع و فراخورِ مقام، می‏کوشم کژ خوانی ِ مترجم را آشکارا کنم.

معترضه هایدگر ناظر است به ترجمه خود وی از سطر ِ اول ِ معروفترین سرودِ هم‏سرایان در آنتیگونه سوفوکل. از یاد نبریم که این سطر چون مَثَلی سائر نزدِ فرهیختگان ِ یونانی‏دان ِ آلمانی - کسانی که روی ِ سخن ِ هایدگر با آنان است- زبان زد است. کسانی که اصل یونانی آن را از بر دارند کم نیستند. چه بسا که چنین کسانی از ترجمه هایدگر یکّه بخورند. هایدگر – چنان که گویی از یکّه‏خوران در می‏خواهد که حوصله و تأمل داشته باشند و شتاب‏زده حکم نکنند که ترجمه‏اش از سخن ِ زبان زدِ سوفوکل "من در آوردی" است – به حکم ِ ضرورت و به مقتضای ِ مقام – معترضه‏ای می‏آورد. سخن سوفوکل و ترجمه هایدگر از آن، به ترتیب، چنین است:

πολλα£ τα£ δεινά κούδέν α¡νθρώπου δεινότερον πέλει.

Vielfältig das Unheimliche , nichts doch

über den Menschen hinaus Unheimlicheres ragend sich regt.

این هم ترجمه‏ای (البته سر ِ دستی) به فارسی از من:

بسا سهمناکا [که هست]، سر بر انسان سهمناکتر هیچ [نیست]!

اگرخوانندگانی که با زبانهای یونانی و آلمانی آشنایی دارند سخن سوفوکل و ترجمه هایدگر را از آن لفظ به لفظ با یکدیگر برابر نهند به اغلب احتمال، همچون من، تصدیق خواهند کرد که ترجمه به غایت تحت اللفظی است. (هم چنین است ترجمه هایدگر از تمثیل ِ معروف مغاره در ابتدای کتاب هفتمِ پولیتیایِ افلاطون. ببینید؛ به ازاء "ἀλήθεια، aletheia" "Unverborgenheit" (=ناپوشیدگی) و نه "Wahrheit" (حقیقت) گفتن تحت‏اللفظی است و "برسری(2) (= darüber hinaus) همراه با تفسیری بسیار روشنگر).

معترضه هایدگر پس از انگشت نهادن بر کلمه اصلی و تعیین کننده: το£ δεινόν, τα£ δεινάو ترجمه آن به "das Unheimliche" و تذکارِ این نکته که هر ترجمه‏ای لامحاله مسبوق است به تفسیری، چون می‏داند که نکته دانانی از ترجمه‏اش یکّه می‏خوردند و "فیلولوگهایی" آن را "نادرست= falsch" می‏انگارند لازم می‏بیند روشن سازد بر مبنای چه تفسیری چنین ترجمه‏ای پیش می‏نهد.

از این روست که نخست (در بخش ِa) ملاحظاتی می‏آورد در باب ترجمه و سپس در مورد ترجمه "δεινν τ" (دربخش ِb) آن چه گفتنی می‏نماید، می‏گوید. اگر من نیز بخواهم در این باب هرچه گفتنی دارم بگویم و، به مناسبت، برداشتهای آقای جمادی را با محک ِ نقد آشنا سازم به تطویلی در می‏افتم که از لازمه‏اش اندیشناکم: "اطناب ممل".

تا تفاوتِ میان ِ ترجمه "Wesen" به "ریشه‏گشایی" (که کارِ آقای جمادی است) و ترجمه "δεινν τ" به "das Unheimliche" (که کار هایدگر است) نموده‏اید همین بس که ببینیم یک فرهنگ معتبرِ یونانی – آلمانی ذیل ِ "δεινν τ" چه آورده است و یک فرهنگ ِ معتمَد ِ آلمانی- فارسی ذیل ِ "unheimlich" چه. ("ریشه گشایی" را جز در ترجمه حاضر جایی نتوانستم بیابم و، ظاهراً، جز حدس و ذوق و استحسان ِ مترجم مبنایی ندارد).

در Griechisch-deutsches und deutsch-griechisches Hand- und Schulwörterbuch von Dr Hermann Menge که از انتشارات ِLangenscheidt است، چنین آمده است: (توضیحاً عرض کنم که عدد 3 پس از کلمه نشان آن است که مذکر به ος، مؤنث به α و خنثی به ov ختم می‏شود.)(3)

δεινός3...ehrwürdig...furchtbar...

schrecklich...außerordendlich...gewaltig...tüchtig...geschickt... unerhört

و در فرهنگ آلمانی – فارسی تدوین فرامرز بهزاد چنین:

ترسناک، ترس‏آور، وحشتناک، دلهره‏آور...عجیب، بی حساب : unheimlich

 

پانوشتها:

2. "سری – برسری به معنی به علاوه- مثال "کسی به ابیورد فرستاد تا ملک اختیارالدین را بگرفتند و با او خود (یعنی شرف الدین) برسری قصد سر داشت تا به مال خود چه رسد". این کلمه از قدیم در اشعار شعرای خراسان دیده می شود و عنصری و مسعود سعد و سنائی و انوری و همه شعرا تقریباً این ترکیب را دارند... معزی فرماید:لشکر و مردی و دین و داد باید شاه را / هر چهارش هست و تأیید الهی برسری" (بهار، محمد تقی، ملک الشعرا، سبک شناسی، ج 3، چاپ سوم، 1349.ص1/80).

از دوست یک جهت و استاد گران‏قدرم حناب آقای دکتر هادی عالم‏زاده سپاسگزارم که چون در موردی از ایشان کمک و راهنمایی استادانه‏ای خواستم مطلب بالا را برایم قرائت کردند – به شیوه‏ای که از عهد صحبت [و استادیِ] استاد دکتر امیر حسن یزدگردی "در میانه یاد" آوردیم. مواردی که من از ایشان چنین کمکهایی می خواهم و ایشان چنین راهنماییهایی می‏فرمایند بسیار است. نمی‏دانم "کجا خود شکر این نعمت گزارم."

3. در زبان یونانی (و در آلمانی نیز) صفات و اسامی مذکر دارد و مؤنث و خنثی. حرف تعریف خنثی مفردشτο£  و جمعشτα£  است . یونانی هرگاه که صفت را درجمع خنثی بیاورد از آن معنای اسم جنس می‏خواهد (قریب به یکی از کاربردهای "ال" در عربی). در زبان آلمانی تسمی صفت و اراده‌ مفاد اسم جنس بدین ترتیب کنند که نخستین حرف صفت را بزرگ نویسند و آن را با حرف تعریف مفرد خنثی(das)  بیاورند (گویی که مفرد معرفه‏ای است خنثی). شاهد مثال آن که هایدگرτα£ δεινά  را ترجمه کرده است بهdas Unheimliche .

ادامه دارد...