دكتر "حسن بنياينان"، رئيس حوزه هنري، در مقاله اي كه براي انتشار در اختيار گروه فرهنگ و هنر "مهر" قرار گرفته شده است، از منظري كلان و فراگير وظيفه هنرمند متعهد امروز را نسبت به جامعه و رفع معضلات فرهنگي كشور مورد مداقه قرار داده است.

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و هنر: موضوع اين مقاله بحث و بررسي پيرامون نحوه انعكاس آثار وعملكرد انقلاب اسلامي پس از گذشت 25 سال از بروز اين پديده عظيم اجتماعي است و لذا گرچه براي اثبات لزوم پرداختي هنرمندانه از نتايج بروز اين تحول اجتماعي ناچار هستيم بحثي تحليلي نسبت به آثار مختلف اين انقلاب مقدس داشته باشيم، اما نيت اصلي از اين مقاله باز كردن بابي براي چگونگي بهره گيري از هنرمندان  متعهد به انقلاب اسلامي براي:

1- بازگويي و نشان دادن آثار سازنده اين انقلاب عظيم معنوي براي نسل هاي جديد.

2- شفاف سازي اهداف اصلي اين انقلاب براي نسل تازه است، تا ازاين رهگذر پيگيري مستمراين اهداف مد نظر قرار گيرد.

لذا بايد ابتدا زاويه نگاه نويسنده وخواننده را به اين پديده اجتماعي هماهنگ ساخت و آنگاه با مروري برعرصه هاي مختلف هنر، چگونگي بهره گيري از هنرهنرمندان را دراين زمينه مورد بحث و بررسي قرارداد.

لزوم شناخت دقيق تر پديده انقلاب اسلامي
اگر بپذيريم كه اين پديده داراي ابعاد زيراست:
1- ريشه هاي تاريخي دارد.
2- رابطه اي عميق باموضوع وحي و دين الهي دارد.
3- پيوندي همه جانبه باخصوصيات فرهنگي، اقتصادي، سياسي واجتماعي مردم ايران داشته و دارد.
4- در تعاملي مستمر با تحولات جهاني وعملكردهاي استكبار و استثمار حاكم بر جهان قرار داشته ودارد.
5- پيروزي و شكست آن تاثير عظيمي بر سرنوشت بشريت خواهد داشت.
6- عملكرد مديران، روشنفكران، روحانيان، توده مردم درگذشته و حال وآينده در پيروزي و شكست اين انقلاب تاثير مستقيم  داشته و خواهد داشت.

آنگاه مي توان با پذيرش چنين خصوصيات متنوع و گسترده اي و با درك عظمت اين پديده جهاني ف اين نتيجه گيري را داشت كه هركدام ازما متاثر ازميزان شناخت و جهان بيني خاص خود و حساسيت هايي كه داريم، انقلاب اسلامي راتعريف مي كنيم و آنچه درذهن ماست انقلاب اسلامي نيست ، بلكه قطعهاي يا محدوده اي و يا گوشه اي ازواقعيت يا برداشتي ناقص و بعضا غلط از اين پديده اجتماعي است و تا نتوانيم براي حل اين مشكل راه حلي پيدا كنيم ، هرنوع پرداختي و گزاره اي از اين انقلاب از طرف هنرمندان و غير هنرمندان مي توان ناقص يا انحرافي باشد وبهره گيري ازهنر نيز آن برداشت انحرافي را ماندگارتر و آثار تخريبي آنرا درذهن مخاطب عميق تر سازد.
اما براي شناخت كامل تر چه بايد كرد؟
وقتي ريشه يك انقلاب درتفكر ديني است، بايد با شناخت مباني و اصول محوري آن دين ، اين انقلاب را تحليل وارزيابي نمود.ازطرفي اين انقلاب درقرن بيستم ودرعصر شكوفايي علم و فن آوري تحقق يافته و بدون شناخت آنچه در جهان مي گذرد، امكان تحليل صحيح وشناخت جامع ازاين پديده ميسرنيست. لذا علاوه برتكيه برمباني ديني ، بهره گيري از نظريه هاي مطرح درعرصه هاي مختلف جامعه شناسي امكان اين شناخت را تسهيل مي سازد، از اين روي سعي مي گردد درهمين چارچوب يعني استعانت ازمباني ديني و بهره گيري ازنظريه هاي موجود جامعه شناسي، تصوير نسبتا جامعي ازانقلاب اسلامي ارايه گردد.

1- داشتن نگرش كل گرا و سيستمي كه ازنظريه هاي مطرح در حوزه جامعه شناختي است و توافق نظريه هاي جامعه شناسي بر پذيرش توامان نقش فرد و جامعه درشكل گيري تحولات جامعه اين اجازه را مي دهد كه مدلي براي شناخت پديده انقلاب اسلامي عرضه نماييم. اساس اين مدل دراين فرض مبنايي درديدگاه اسلامي است كه انسان دردامنه اي ازحس واختيار قراردارد وهر چقدر انسان داراي علم وشناخت بيشتر، روحي بزرگتر، اراده اي قوي تر، و فطرتي پاك تر، تقوايي بيشتر، وحتي جسمي قوي تر و از جهت موقعيت اجتماعي داراي موقعيتي برترباشد. مي تواند با اراده خود تاثير بيشتري برمحيط اجتماعي خود داشته وازاختيارخود بهره بيشتري ببرد. و بديهي كه هر چقدر ضعيفتر باشد ،انديشه، علاقه و رفتاراو تحت تاثيرمحيط اجتماعي و اطرافيان و طبيعت خواهد بود.

 

 

بنابراين افراد جامعه در طيفي مطابق نمودار زيرتوزيع مي شوند؛

2- انسانها ازجهت ديگري در قالب سازمانهاي مختلف اجتماعي براي تحقق اهداف خاصي گرد هم مي آيند و سازمانها هم ازهمين مدل پيروي مي كنند، همانطور كه مطابق با همين سلسله مراتب از تركيب سازمانها و نهادهاي اجتماعي، كشورهاي مختلف تشكيل مي شود و متناسب با سطح توان علمي ،اقتصادي، سياسي و موقعيت طبيعي و جغرافيايي كشورها ، آنها نيز با بهره گيري از شرايط حاكم برجهان بر ساير كشورها تاثير گذاشته و به نسبتي تاثير مي پذيرند.

 

3-از سوي ديگر بسياري ازنظريه هاي مطرح درجامعه شناسي اين فرصت را فراهم مي سازد كه بين بدن انسان و نظام اجتماعي، مشابه سازي نماييم وهمانطور كه درنظام بدن ازكل به سمت نظام استخوان بندي، اعصاب، خون، گوارش و... به نظام هاي جزيي تري چون نظام سلول هاي خوني وگلبول ها وازآنجا به ژنها وتقسيم بندي هاي ريزترمي رسيم. نظام اجتماعي نيز نقطه شروع آن ازجزييات دروني افراد شروع و به نظام حاكم بر جهان ختم مي شود و حال اگر ما بر اساس بينش كلي و جهان بيني مورد پذيرش خود، هدفي براي نظام خلقت و ازانجا براي نظام بشريت قائل شويم. مثلا پذيرفتيم كه نظام بشريت خلق شده ، كه در نهايت خالق هستي ، را عبادت نماييم و پيش نياز اين عبادت ، عدالت ، كمك به ديگر انسانها ، رشد اخلاقيات ، بيدارسازي فطرت هاي پاك ، بهره گيري از راهنمايي انبيا الهي ، استفاده مثبت ازعلم و فن آوري بشري است ، آنگاه در يك سلسله  مراتبي سوالات زير مطرح مي شود:

1- من به عنوان خودم ، چه سهمي درتحقق اهداف نظام بشريت دارم، چه نسبتي از اين سهم مثبت و سازنده و چه نسبتي از آن تخريبي است؟

2- آيا كاركرد من درتقويت معنويت واخلاق جامعه موثر است؟

3-آيا كار كرد من در سازندگي مادي جامعه مثبت ارزيابي مي شود؟

4- سازماني كه در آن مشغول كار هستم چه سهمي از تحقق اهداف بشريت دارد؟

5- كشوري كه درآن زندگي مي كنم چه سهمي در تحقق اهداف بشريت دارد؟

6- ساير كشورها چه سهمي در زندگي بشر دارند؟

7-كشور من ، سازمان ن ، خود من ، در سازنده كردن نقش ساير انسانها، سازمان ها و كشورهاي ديگر چه نقشي دارند؟

8-نظام هاي فكري مثل ليبراليسم ، كمونيست وغيره چه نقشي در سرنوشت بشريت دارند؟

مروري بر اين سوالها ( مشروط بر اينكه درك روشني از نگرش سيستمي  درذهن فرد باشد) مي تواند يك نتيجه مبنايي و ابتدايي داشته باشد و آن اينكه نظام هاي اجتماعي در كشورهاي مختلف وهمچنين سازمانهاي موجود در جامعه كه درمجموع نظام حكومتي را تشكيل مي دهد درتعامل خود يعني تاثير گذاري و تاثير پذيري با افراد جامعه مي توانند به نسبتي  متفاوت ، زمينه ساز رشد اخلاق ، معنويت و ساير خصوصيات ارزنده انساني باشند. همانطور كه يك نظام حكومتي مي تواند از رهگذر كاركردهاي سازمان هاي تشكيل دهنده آن زمينه ساز گسترش رذائل اخلاقي و روحيات منفعت طلبي ، وخودخواهي هاي منفي باشد.

 

4-علاوه بر درك تعامل بين انسان با حكومت دريك جامعه امتداد اين تعامل به درون انسان منتقل مي گردد و اگرانسانها در درون  خود نيز كاوشي ازاين بعد داشته باشند متوجه اين معنا مي شوند كه اين تضاد دردرون تك تك افراد نيز وجود دارد و نيروي جبهه عقل ، فطرت با نيازهاي حيواني و احساسي انسانها ، تقابلي دائمي دارد و دراين شرايط محيط اجتماعي نيز به انسانها كمك مي كند كه يا برشيطان دروني خود مسلط شوند و يا رفتار واراده آنها را هواي نفس برعهده گيرند.

 همانطور كه ملاحظه مي شود تاثيرات وتعاملات بين انسانها ، سازمانها ، كشورها از درون انسان شروع و به سازمانها وبين كشورها امتداددارد واز اين رهگذر است كه انسان مومن اگر دردرون خود بر هواي نفس پيروز شد، تازه وارد عرصه مبارزه با انسانها مخرب جامعه و با افزايش شناخت وارد مبارزه اي براي اصلاح سازمانها و در تعميق تفكر خود به كليت نظام حاكم بر جامعه خواهد رسيد وهمين پديده است كه انسان مومن در همه حال در مبارزه اي  مستمرخواهد بود. بعضي از جامعه شناسان اعلام  نظر كرده اند يك نظام اجتماعي درهر جامعه بايد داراي چهاركاركرد باشد:

1-انطباق وسازگاري بامحيط كه توسط اقتصادانجام مي شود.
2- حصول به هدف توسط حكومت .
3- ايجاد يكپارچگي ( پيوند دادن نهادها با يكديگر ) توسط نهادي حقوقي ومذهبي .
4-حفظ الگوي ارزشي از طريق خانواده و آموزش و پرورش .

حال مي توان برمبناي اين مدل ها و نظريه هاي مطرح شده ، كاركردهاي مثبت انقلاب اسلامي وكاستي هاي آنرا مرور نمود، تا پاسخ اين سوال كليدي روشن گردد كه آيا حكومت به اهداف خود رسيده يا در حال پيشرفت است؟ آيا ارزشهاي كليدي و زيربنايي براي تدوام و استحكام نظام اسلامي در حال باز توليد است؟ آيا نظام اسلامي درتعامل خود باشهروندان خويش توانسته است آنها را به سوي معنويت بيشتري سوق دهد؟

با اين اميد كه فضاي تازه اي در پيوند هنرو هنرمند با انقلاب اسلامي مطرح شود
الف - تحولات تا پيروزي انقلاب
1- انقلاب اسلامي يكي از نتايج طبيعي پيوند سازمان يافته ايمان ، عقل و رفتار مومنين بود در درون وجود آنها،  كه بامحدود سازي ويژگي هاي حيواني انسانهايي كه مبتني بر ارضا غرائز كشورخود را سامان داده بودند.

2- يكي ديگر از عوامل پيروزي اين انقلاب وجود رهبري از جنس پيامبران بود كه توانست در مقطعي از زمان با بهره گيري از همه ظرفيتهاي ديني ، فرهنگي تاريخ يك ملت ، ابتدا فطرت هاي پاك ، ايمان و عقل يك ملت را بيدار سازد و آنرا طراوت بخشد و آنگاه برحوزه غرائز  انسان هاي جامعه تسلط يابد و با پيوند دادن چنين انسانهايي در قالب سازمانهاي مردمي و حركت هاي توده اي ، حول اهداف مقدسي چون استقلال ، آزادي و تشكيل نظام اسلامي قدرتي متكي بر فطرت ، عقلانيت و ايمان بسازند واز اين رهگذر با ايجاد ملتي قدرتمند از تاثيرپذيري آن در مقابل قدرت هاي بيگانه بكاهد.

3-انرژي عظيم و ناشناخته اين سازماندهي ، پيوند مستقيم با نظام انگيزشي افراد مشاركت كننده درجريان اينحركت عظيم اجتاعي داشت انگيزه هايي كه زيرساخت آن كمرنگ شدن خودخواهي وخودمحوري ها وآماده فدا شدن براي مصالح ارزشمند جامعه بود.

4-عالمان ديني ، حوزه هاي علميه ، دانشجويان متدين ، روشنفكران دين باور به عنوان طبقه واسط  بين رهبري و مردم نقشي بيدارسازوتهيج كننده پيدا كردند وسازمانهايي همراه وهماهنگ با آرمان رهبري را بطور طبيعي سامان دادند، سازمانهايي كه تاثيرشان روي اعضا بيداركننده فطرت هاي پاك و ايمان هاي ديني بود.

5-چون حركت از جنس حركت انبيا بود و درون آنها سرشارازرحمت، قواي سازمان يافته رژيم گذشته يكي پس از ديگري به جمع مردم پيوسته ، نيروهاي مسلح به عنوان آخرين حلقه هاي حفاظتي از يك نظام سياسي، متلاشي شد واكثريت آنها ازدريچه رحمت نظام تحول دروني يافتند و سرباز انقلاب ونظام نوپاي اسلامي شدند.

ب - تحولات بعد از پيروزي انقلاب اسلايم ( دهه اول )
1- دشمن بيدار شد وانرژي ناشناخته اديان الهي بويژه اسلام و تشيع براي جبهه كفر روشن گرديد و تمامي علوم جامعه شناسي ، سياسي ، روانشناسي ، اقتصادي و مديريتي غرب براي مهاراين منبع انرژي بر هم زننده معادلات جهاني ، تجهيز شد و توطئه ها آغاز گرديد.

2- جنگ ، تحميل گرديد و دفاع مقدس تداوم بخش راه پيروزي هاي قبل ازانقلاب شد و بر اساس همان مباني تحليل ، يعني بيداري فطرت ، انسانيت و ايمان الهي انسان ها و ساماندهي جديدي در قالبي تازه مانند سپاه و بسي ، جهاد سازندگي با الگويي متفاوت و فرهنگي تازه درسازمانهاي اجرايي بوجود آمد. اين سازماندهي مبتني بر همان مباني بوجود آورنده انقلاب بود و درون خود محيطي جلابخش ايمان، ايثار و گذشت بوجود آورد. بطورمثال ، حضور در سلسله مراتب بالاتر مساوي بود با اخلاص بيشتر ، تلاش بيشتر، خدمت بيشتر معاومات بيشتر و آمادگي او وخانواده اش براي گذشت و فداكاري و ايثار.

3- تدبير امام ، زمينه ساز استقرار نهادها وسازمانهاي نظام جمهوري اسلامي گرديد. قانون اساسي مدون شد، انتخابات ها يكي پس از ديگري اركان نظام را مستقر ساخت.

علي رغم تخريب هاي اقتصادي و انساني جنگ به موازات آن ساختن جامعه اسلامي در جبهه هاي ديگر جامعه تداوم يافت.

در يك جمع بندي بايد گفت: دهه اول ،دهه تعادل بود و همه مديران همزمان به فرهنگ، اقتصاد و سياست توجه داشتند.

دهه دوم انقلاب
1- جنگ پايان يافت، جلوه هاي زيباي گذشت، فداكاري براي آرمانهاي انساني ، تعطيل شد. نمايشگاه بزرگ جانبازي، اخلاق ، ايثار و ايمان دررفتارهاي انساني درتعاملات سازمانهاي متكي بر جوشش ايمان مردمي تعطيل شد.

2- دشمن حملات فرهنگي و تبليغي گسترده اي براي نشان دادن ناكارآمدي نظام اسلامي آغاز نمود.

3-تهاجم فرهنگي غرب براي ربودن گوهرايمان جوانان ابعاد تازه اي بخود گرفت.

4- رهبري انقلاب پي در پي بيدارباش داد و ابعاد وجودي تهاجم فرهنگي راتشريح كرد.

5- مديران كم تجربه بعد ازانقلاب ، غافل ازتاثيرات فرهنگ ساز سازمان هاي رژيم گذشته وناآگاه از تاثيرات نظريه هاي علوم انساني غرب با پاك سازي ظاهري و روبنايي سازمانهاي موجود ، اين سازمانها را بر مبناي نظريه هاي نظام هاي سكولار بازسازي نمودند.

6- كانديداهاي رياست جمهوري و مجالس شوراي اسلامي براي جلب آرا با نقدهاي غيرعلمي ازعملكردهاي گذشته و دادن وعده هاي گسترده و غيرعلمي و افزايش گسترده توقعات مردم ناآگاهانه بر ادعاي ناكار آمدي نظام صحه گذاشتند.

7-بسياري ازائمه جمعه و موافقين نظام و رسانه هاي دولتي براي اثبات كارآيي نظام ،  بطور انفعالي فهرستي طولاني از خدمات نظام را در بخش هاي سد سازي ، اتوبان ، بيمارستان ، برق ، تلفن و گاز و بالاخره تمامي كاركردهاي سخت افزاري نظام را برشمردند كه حق بود، و بعضا هم ناقص ، اما آنچه در اين ميان فراموش شد، دادن گزارشاتي سالانه از عملكردهاي انساني ، اخلاقي وجلوه هاي ايمان جوانان و بسياري از مردمي كه بي ادعا در گوشه و كنار اين مملكت به سازندگي مادي ومعنوي جامعه كمك كرده و مي كنند. اين فراموشي ، ضربه اي بزرگ برروند تحولات معنوي انقلاب وارد ساخت. زيرا بتدريج تعريفي از دولت را در جامعه مطرح كرد، كه آنرا دولت رفاه گويند. درست مانند نظام هاي حاكم برجهان، درچنين عملكردي، موضوع پيگيري تغييرات اخلاقي، بينشي و رفتاري توده مردم به حاشيه رفت وتلويحا بعهده نهادهاي سنتي ديني قرار رگفت ، در چنين شرايطي وقتي دولت خود را از اصلاح اخلاق جامعه دور ساخت، بديهي است كه ديگر مهم نيست فرهنگ حاكم بر سازمانهاي اداري چه تاثيري بر اخلاق و منش كارمندان ومراجعه كنندگان دارد و اگر امروز جواني سوال كند، فرق بين وزارت مسكن درنظام اسلامي با نظام سرمايه داري چيست؟ كسي پاسخ روشني ندارد؟ كه نبايد هم داشته باشد. چرا كه نهادهاي سكولار قبل از انقلاب بازسازي شدند و استقرار يافتند و براساس نظريات رايج درالگوي توسعه غرب اين سازمان ها مانع توسعه هستند بايد كوچك شوند و بخش خصوصي فعال شود، كه البته نمي توان در چنين شرايطي ، اصل كوچك سازي دولت را منفي كرد ولي چقدر خوب بود كه مي توانستيم با اصلاح و تربيت نسل تازه اي از دانش آموزان و دانشجويان بعد از انقلاب حالا نسلي عاشق خدمت به وطن دوستدار مردم و قانع به حق خويش را تحويل جامعه مي داديم وامروز خصوصي سازي در كنار توسعه مادي با عملكردي صحيح مردم را در چارچوب اخلاق و قانون به سمتي هدايت مي كردند كه نتيجه طبيعي آن زمينه سازي پيشرفت معنويت و اخلاق هم مي شد.

خلاصه اينكه دهه دوم، الگوي توسعه از تعادل خارج شد و فرهنگ و سياست در حاشيه رفت.

بهرحال اينك دردهه سوم انقلاب اسلامي هستيم. درميانه راهيم  وهمچنان شور و حركت انقلاب در عرصه هايي از تحولات داخلي تداوم دارد واميدواركننده ترازآن، حركت امواج انقلاب دركشورهاي اسلامي و احيا موج معنويت گرايي در بسياري ازكشورهاي جهان است. توسعه ارتباطات جهاني همانند جاده اي دو طرفه است كه در بسياري ازاوقات پيام هاي دشمن حامل تيرهاي زهرآلود براي اخلاق و معنويت جامعه ماست. اما مي تواند ارسال پيام از طرف، حامل اخلاق و انسانيت به طرف سرزمين هاي دور باشد. شناخت ظرفيت هاي عظيم خودي و بهره گيري از علم و فناوري با تكيه بر ذخيره عظيم بشريت يعني قرآن و عترت مي تواند تداوم بخش حركت انقلاب باشد.

تبديل شدن نظام مقدس جمهوري به يك قدرت منطقه اي، و ترس ازالگو شدن تحولات ايران درميان ملل جهان دشمن را وا داشته است كه كوچكترين تحرك جامعه ما را درعرصه هاي فني ، علمي ، اقتصادي ، سياسي و فرهنگي زير نظر قراردهد ، وتلاش كنند موفقيت هاي ما را كوچك و نقاط ضعف ما را تقويت و بهانه اي براي تخريب انديشه و تفكر الهي ما قرار دهد. ولذا هيچ چاره اي جزبازگشت به تعادل دهه اول انقلاب نيست. يعني وقتي كليت نظام اجرايي كشور اعم از مجريه، مقننه وقضاييه همزمان نگران فرهنگ، اقتصاد و سياست باشند، مي توان دوباره شاهد سرعت و عظمت قبل از پيروزي و تحولات مثبت دهه اول انقلاب باشيم واين معنا وقتي محقق مي گردد كه اگلويي جامعه براي توسعه جامعه اسلامي طراحي شود واقتصاد، فرهنگ و سياست جايگاه مناسب خود را داشته باشد، اگر چنين شد هنر و هنرمند جايگاه برجسته اي پيدا مي كند و بايد براي داشتن چنين موقعيتي اتفاقات تازهاي در عرصه هنر و مديريت هنري و فرهنگي حادث شود.

با درك چنين شرايطي نكاتي را در دو عرصه يكي خطاب به مديران عرصه فرهنگ و هنري و ديگري در جامعه هنرمندان ياد آوري مي نمايد.

نخست سخني با مديران مراكز فرهنگي و هنري: 
 
1- همكاران گرامي ، توسعه رسانه ها، گسترش سرعت، درهمه عرصه هاي ارتباطي، افزايش لحظه به لحظه مصرف در زندگي بشر، هر لحظه برتاثيرهنرو هنرمند در تغييرات زندگي اجتماعي مي افزايد، اين تاثيرات بصورت مستقيم و غير مستقيم تمامي حوزه هاي سياي ، اقتصادي ، امنيتي ، بهداشتي ، فرهنگي جامعه را تحت تاثير قرار مي دهد.

درك صحيح ، عميق و گسترده هنرمندان از اسلام ، جامعه ايران ، مسائل جهاني ، زمينه ساز پيوند خلاقيت و قدرت زيبا سازي هنرمندان با پديده هاي انساني است . داشتن برنامه اي از پيش طراحي شده براي افزايش اطلاعات و دانش هنرمندان از مباني ديني ، انقلاب اسلامي و عملكرد نظام جمهوري اسلامي ، از ضرورت هاي قطعي بهبود تاثيرهنر هنرمندان درعرصه تحولات كشور است براي هر يك از اين عرصه ها بايد برنامه خاص متناسب با روحيات هنرمندان عرصه هاي مختلف تدارك ديد.

2-حضور بسياري از هنرمندان در حلقه هاي بستهاي از ارتباطات اجتماعي ، اين عزيزان را از بسياري از واقعيت هاي جامعه دور ساخته است ، تدارك بازديد اين عزيزان از مراكز صنعتي ، پروژه هاي بزرگ ، مزارع كشت و صنعت ، از يك سو و آشنا سازي آنان با جلوه هاي معنوي و اخلاقي مردم ، شناخت آنان را از واقعيت هاي جامعه كامل مي نمايد.

3-برگزاري جلسات نقد هنري با حضور اساتيد صاحب نظر درعرصه مباني نظري ، فرصتي است براي مبادله افكار و با طراوت نگه داشتن انگيزه هاي مذهبي و احساسات لطيف انساني هنرمندان .

4- برگزاري جشنواره هاي هدفمند ، توام با زمان كافي براي تعميق و مطالعه روي مباحث اساسي انديشه هايي كه زير ساخت نظام مقدس جمهوري اسلامي است مي تواند جريان رشد هنر متعهد را تقويت نمايد.

5- برگزاري نشست هاي صميمانه بين هنرمندان هر استان با مسئوليت منطقه اي و كشوري ، براي مبادله افكار و اطلاعات ، مي تواند بسياري از سو تفاهمات ايجاد شده را بر طرف سازد و براي هر دو قشر منشا آثار سازنده و مثبت باشد.

6-حضور اساتيد متعهد، متدين دانشگاهها و روحانيون اصيل وتوانمنددر قالب ناطقين سمينارهاي يكروزه در تجزيه و تحليل معضلات جامعه و شناخت پديده هاي اجتماعي مي تواند در ارتقا درك هنرمندان از مسائل جامعه موثر واقع شود.

7- در كناراين مجموعه اقدامات كه مجموعا بر محور ارتقا بخشي به توانايي وتعميق كيفيت آثار هنرمندان معنا پيدا مي كند بايد تلاش نمود كه مديران دستگاهها ونهادهاي اجرايي در اصلاح فرهنگ سازمانهاي خود وهمچنين تاثير روي ذهنيت مصرف كنندگان كالا و خدمات خود ، از توانمندي هاي هنري و آثار توليدات هنرمندان استفاده كنند و بويژه با ايجاد شرايطي براي خلق توليدات خاص براي اهدافي مشخص ، زمينه را براي توسعه كاربردهنر در اصلاح جامعه مهيات نمود.

8- تشويق نهادهاي مردمي و بنيادهاي خيريه ، اصناف ، تشكل هاي مختلف صنفي براي بهره گيري از هنر هنرمندان در مراسم خاص خود، علاوه بر حل مشكلات اقتصادي هنرمندان در حفظ روحيه مردمي هنرمندان به شناخت اين عزيزان از مسائل جامعه كمك خواهند نمود.

9-كمك به بازگشت ذهن هنرمندان به بهره گيري از ذخاير عظيم و هنر بومي مناطق و متناسب سازي اين اندوخته هاي فرهنگي با نيازهاي امروزين ، علاوه بر حفظ ميراث فرهنگي تقويت وحدت ملي ، در مجموع عامل موثري در ارتقا جايگاه فرهنگي ايران در فرهنگ جهاني است.

يادآوري هايي براي هنرمندان گرامي:

1- عزيزان هنرمند، اينكه مسئولين و مردم بايد قدرو منزلت هنرمندان را پاس بدارند سخن درست و بجايي است اما احساس بدهكاري دردرون تمامي نخبگان ، تحصيل گردگان و هنرمندان جامعه نسبت به انقلاب ، اسلام و مردم ، احساس مباركي است كه بسياري از آفات اخلاقي را ازانسان دورمي سازد.

2-وقتي گروهي با ويژگي هاي اختصاصي تبديل به قشري مشخص در جامعه مي شوند هر نوع عملكرد مثبت و منفي به نفع يا ضرر همه اعضاي آن قشر مربوط مي گردد با چنين باوري است كه جامعه هنري بايد خود براي تصفيه و طردد معدود هنرمندان مسئله دار راه حل پيدا كند، و باايجاد تشكل ها مناسب براي ريشه كن پاره اي از معضلات جامعه هنرمندي انديشه كند.

3-يكي از آفات رشد هنرمندان جوان، غرور زودرسي است كه بعضا گريبان تعدادي ازهنرمندان را در ابتداي حضور و ظهور هنرشان درعرصه مربوطه، مي گيرد. اين غرور بي جا، روحيه فرد را براي يادگيري و رشد نابود مي سازد، انديشيدن تمهيداتي براي مبارزه با غرور در حوزه فرهنگ و هنراز اقدامات عاجل جامعه هنري است.

4- سياه نگري ، بزرگ نمايي نقاط منفي جامعه ، تفكر مستمر پيرامون اين معضلات براي يافت اثري موثربرمخاطب مي تواند خود عامل ياس و نااميدي هنرمندان گردد و بايد راهي پيدا كرد كه نگاه هنرمندان به جامعه متعادل شود.

5-گسترش روز افزون دام هاي خارج از كشور براي استخدام فكر ذهن و خلاقيت هنرمندان ايران براي تخريب انقلاب اسلامي و عملكرد آن مسئله قطعي است وگاهي آزمايشي بزرگ -همانند امتحان شب عاشورا- براي هنرمندان بوجود مي آورد تا با تامين نيازهاي مادي او، هنرهنرمند را براي ضربه به اسلام ، انقلاب و مردم به استخدام گيرد، شكرگزاري ازاين نعمت الهي كه هنرمندي بتواند ازاين آزمايش هاي سخت سربلند بيرون آيد، نيازمند ممارست درشناخت اسلام و شناخت شيطنت هاي دشمنان اسلام و طلب دعا از محضر حق است.

حسن بنيانيان
10/ 10 /83