یک سلسله تنش های سیاسی بین آمریکا و عراق در رابطه با تلاش ایالات متحده برای گرفتن مصونیت سیاسی نیروهای نظامی آن کشور بوجود آمد. اصرار آمریکائیها برای گرفتن این حق خود شایان توجه و نیازمند بررسی جداگانه ای است ولی هم ورود آمریکا به عراق، هم حضور و هم خروجش از آن دارای حرف و حدیث فراوان است. تا امروز هیچ زمانی چنین خلاء قدرتی در روابط بین المللی وجود نداشته که یک قدرت نظامی چنین بلامنازع در صحنه روابط بین الملل ترکتازی کند.
اکنون بر همه مسجل شده که حمله به عراق و نابودی زیرساختهای این کشور به دلایل واهی وجود سلاحهای کشتار جمعی دستاویزی بیش از سوی نو محافظه کاران نبوده که در پرتو چنین خلاء قدرتی دست به تغییر ترکیب صحنه شطرنج روابط بین الملل بزنند. تغییری که می تواند عواقب بسیار خطرناکی هم برای آینده منطقه داشته باشد و منشا بسیاری از نا امنی های سیاسی و اجتماعی و محلی برای فروش صنایع تسلیحاتی غرب و ایجاد رونق اقتصادی آن به قیمت نابودی بسیاری از زیرساخت های سیاسی اجتماعی و اقتصادی کشورهای منطقه آسیای غربی که از آن در تئوریهای نو محافظه کاران خاورمیانه بزرگ لقب یافت و کنترل آن مورد اهتمام آنها بود.
سردی مراسم خروج در پادگانی در نزدیکی فرودگاه بین المللی بغداد که با حضور وزیر دفاع آمریکا و یک ژنرال عراقی که در طی حضور آمریکا در عراق با نیروهای نظامی ایالات متحده همکاری داشت و در غیاب مسئولین سیاسی عراقی سخنرانی کرد نشان از خشم عراقیها از عملکرد آمریکایی ها در این مدت دارد. اگر چه مردم عراق از خوشحالی و جشن و پایکوبی برای خروج آمریکاییها دریغ نکردند و حتی سخنرانی اوباما در در مقابل سربازان بازگشته ازعراق که قصد داشت موضوع خروج نیروها از عراق را تبدیل به یکی از بحثهای اصلی در سیاست داخلی برای بهره برداری انتخاباتی کند و تا حدی توجیه گر سیاست منطقه ای در خاورمیانه و بین المللی آمریکا باشد توفیق چندانی پیدا نکرد.
من در مقاله ای در زمینه مطالب منتشره در ویکی لیکس نوشتم که آمریکا از آنچه می گوید و با آنچه عمل می کند بسیار متفاوت است و این نشان می دهد که به این کشور و سیاستهایش نمی توان اعتماد کرد ولی باز کردن این فرضیه برای جهانیان هنر دیپلماتیک خاص خودش را می طلبد. یکی از موارد قابل اثبات این فرضیه همین ورود و حضور و خروج آمریکا در عراق است.
حمله نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ یکی از نقاط عمده و عطف در روابط بین المللی است. دولت بوش به این دلیل که عراق سلاحهای کشتار جمعی در اختیار دارد و از تروریستها حمایت می کند توانست جوی ایجاد کند که کمتر مخالفتی در برابر حمله نیروهای غربی به عراق ابراز گردید. ولی به مرور زمان مشخص شد که آن ادعاها و حتی مطالعات تحقیقاتی موسسات بزرگ نیز تمامی در پرتو یک تئوری پردازی و با منافع خاص دنبال شده تا آمریکا بتواند هر گونه مخالفت و یا تهدید منافعش در خاورمیانه را از بین ببرد. لذا بعد از اشغال نظامی عراق، علی رغم تمام تجسسها و جست و جوهای فنی، هیچ نوع سلاح کشتار جمعی که تهدید کننده امنیت آمریکا باشد، نیافتند و متاسفانه آنقدر کشورهای دنیا را مشغول مشکلات خودشان کرده اند که اکنون کسی نمی پرسد چرا این حمله صورت گرفت و نتایج آن چی بوده است جز باقی گذاردن عراقی ویران با حدود یک و 500 هزار کشته.
اکنون نوبت فعالیت دیپلماتیک است که اثبات کند این نومحافظه کاران بودند که تصور می کردند که باید به دلایلی که عموما هم اقتصادی بوده است به عراق حمله کنند و دنبال سند بودند ولی قبل از اثبات مدعای خود مسئولین و تئوری پردازان حزب محافظه کار و نئو محافظه کاران تصمیم خود را گرفته بودند و سعی داشتند به آن وجاهت ببخشند تا بتوانند در مقابل افکار عمومی مسلمانان مقاومت کنند. مهمترین اثر حمله آمریکا به عراق بهم زدن توازن و تعادل قوای منطقه ای در منطقه بود اگر چه آمریکائیها بدنبال ایجاد توازن جدیدی که خود به آن شکل دهند و نیز در محور آن بتوانند راه دسترسی راحت و ارزان به نفت داشته و امنیت رژیم صهیونیستی نیز در ترتیبات جدید شناخته و حفظ شود.
در پرتو این تحولات فضای استراتژیک ایران در عراق به سوی غرب و جنوب غربی و یا آنچه که به هلال شیعی معروف گردید باز شد و این دقیقا خلاف نیت اولیه امریکا در حمله به عراق بود و اتفاقا از این زاویه دید حمله آمریکا به عراق که باعث قدرتمند تر شدن ایران شده است ولی آمریکائیها به دنبال آن بودند که به نوع دیگری نه تنها این فضا را محدود کنند بلکه آنجا را پایگاهی برای مقابله با ایران قرار دهند. نقش پیدا کردن ترکیه، اردن و عربستان سعودی در مسائل عراق از جمله سیاستهای منطقه ای آمریکا در این راستا محسوب می شود. لذا خروج اینگونه معنای عدم حضور ندارد بلکه شکل حضور تفاوت پیدا کرده است. از طرفی عراق به صنایع تسلیحاتی غرب وابسته خواهد شد و از طرف دیگر کشورهائی در منطقه به نیابت آمریکا درصدد هدایت مسائل داخلی و خارجی عراق خواهند شد. کشورهائی که جهت گیری سیاسی و استراتژیک آنها مخالف جمهوری اسلامی ایران است و حتی ممکن است در زمینه مسائل عراق حداقل به تقابل سیاسی نیز بیانجامد.
بدنبال ورشکستگی اقتصادی آمریکا و بحران اقتصادی که از ناحیه این اقتصاد گریبانگیر جهان شده است دیگر حضور پر هزینه گذشته نظامیان آمریکائی که هم تبعات داخلی دارد و هم بین المللی لزومی نداشته و من بعد باید حضور بصورت پولساز در جهت مصرف درآمدهای نفتی عراق در صنایع تسلیحاتی غرب باشد تا بتوانند هزینه های گذشته را به سرمایه گذاری سود آور تبدیل شود. نگاهی به حجم کمی و کیفی سفارت آمریکا در بغداد که گفته می شود با ۱۸ هزار کارمند و تا 5 هزار پیمانکار نظامی- امنیتی یکی از بزرگترین سفارتخانه ها در روی کره زمین است و شروع انعقاد قراردادهای تسلیحاتی اثبات کننده این مدعاست که در این مقاله بیشتر توضیح داده ام اما بی تردید همانگونه که گفته شده آنچه که تعیین کننده رفتار امریکا درعراق از ابتدا تا کنون و آینده خواهد بود، منافع میان مدت و دراز مدت اقتصادی و استراتژیک است که خود بخشی از حضور منطقه ای امریکا در یکی از مهمترین نقاط استراتژیک خاورمیانه و خلیج فارس است که ناشی از استراتژی جهانی امریکا برای حفظ تفوق و برتری استراتژیک خود در سطح جهان است.
متاسفانه به اندازه کافی روی این محور استراتژیک بررسی و بحث نشده است و لذا ابعاد آن بخوبی شکافته نشده که باعث شکل گیری چنین خروج بی روح و سردی شده است. اگر چه این خروج از دیدگاه دولت کنونی آمریکا که ماموریت استقرار آزادی در عراق را پایان یافته و جنگ را تمام اعلام می کند ولی واقعیت های منطقه ای به دلیل آنکه با تمایلات آمریکائی همخوانی ندارد این منطقه را آبستن حوادث دیگری می نماید. بنابراین چنین واقعیاتی بود که خود را به آمریکایی ها تحمیل کرد و منجر به خروج آمریکا از عراق شد نه آنکه به دلخواه آمریکایی ها باشد ولی آنها سعی کرده اند که از این تهدید یک فرصت بسازند و آبرومندانه از عراق خارج شوند و ترتیباتی اتخاذ کنند که بتوانند از تجربیات و دستآوردهای هشت سال گذشته خود سود ببرند.
اما هم صحنه عراق و هم صحنه سیاسی منطقه ملتهب است. ترکیب فعالیت نیروهای مذهبی و ملی و اکراد با اهداف متفاوت شرایط جدیدی را در این کشور بوجود خواهد آورد که با توجه به اهداف و انگیزه های پنهان آمریکا در این کشور شرایط را تغییر خواهد داد. البته شرایط ویژه جامعه عراقی و تنوع سیاسی و ملیتی و وجود افکار گوناگون در پرتو حذف دیکتاتوری صدام هم می تواند یک فرصت برای این جامعه باشد و هم تهدید، ولی به عقب بردن توسعه سیاسی اجتماعی عراق که مسبب آن آمریکایی ها هستند اثرات تخریبی خاص خود را دارد و باید این واقعیات اجتماعی درعراق امروز مدنظر قرار گیرد و اثرات ورود، حضور و خروج بی معنای آمریکا درعراق را به حداقل رساند. اگر چه در یک ترازنامه ستون های ورود و حضور آمریکا درعراق از ستون خروج آن هم برای دولت آمریکا و هم مردم عراق تا کنون پرهزینه تر بوده است و آمریکا تا کنون هزینه کمی برای خروجش پرداخته است.