محمد علي گوديني - نويسنده ، گفت : واقعيت اين است كه بسياري از نويسندگان و داستان هاي ما " فقر سوژه " دارند و از تجارب اجتماعي محدودي برخوردارند ، چرا كه بدون حضور در حادثه ، خود را درجايي مخفي مي كنند و حادثه را از دور نگاه كنند !




نويسنده ي " لبخند تلخ " در گفت و گو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ، با بيان اين مطلب افزود : به طور قطع ، نويسنده اي كه خود را تافته ي جدا بافته مي پندارد و در فضايي دورازجامعه قلم مي زند ، نه نويسنده ي اجتماعي است و نه رمان او مي تواند رماني اجتماعي باشد ، در چنين شرايطي ديگرجايي براي  فرهنگسازي باقي نمي ماند .    




محمد علي گوديني تصريح كرد : " ماركز" در يكي از آخرين آثار خود ( مي نويسم كه زنده بمانم ) ، كه زندگي وافعي خودش را براي مخاطبان به تصوير مي كشد وازبرخي  نوشته هاي قبلي اش هم در آن بهره مي گيرد ، صرفا تجربيات اجتماعي و آموزه هاي خودش را از زندگي و جامعه اي كه در آن زندگي مي كند ، بيان مي كند ، چرا كه نويسنده اهل تجربه كردن و رويارويي نزديك به جامعه و مردم هم عصر خويش است ، ترديدي نيست كه اثر ماركز به اثري اجتماعي و حتي جهاني تبديل مي شود و به موقع ، فرهنگسازي هم مي كند .   


گوديني : آگاهي مردم در خيلي از مواقع ، از درك و آگاهي هنرمند و نويسنده بيشتر و عميق تر است ، در چنين وضعيتي هم نمي توان براي اين گروه از مخاطبان ادعاي فرهنگ سازي و جامع شناختي داشت ، چرا كه نويسنده و هنرمند بايد هميشه ازوضعيتي مطلوب تربرخوردارباشد و به تعبيري شايسته تر ، چند قدمي جلوتر از مردم حركت كند .

عضو انجمن قلم ايران ياد آور شد : متاسفانه تعداد كثيري ازنويسندگان فعلي ايران  ازنظر فكري و فرهنگي به بيگانگان وابستگي دارند و به خاطر القائاتي كه از سوي بيگانگان مي شود ، همه چيز را سياه مي بينند و در آثار خود ، مخاطب را به اين سمت مي برند كه ديگر همه چيز تمام شده است ، چنين نويسندگاني قادرنخواهند بود مخاطب را به آينده اميدوار كنند و نقشي در فرهنگسازي داشته باشند ، اگر داستان و رمان اجتماعي هم توليد كنند ، توليد آنها ضد اجتماع است . 


گوديني در ادامه ي گفت و گو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر خاطرنشان ساخت : تعداد ديگري هم كه كمتر از چنين خصيصه اي برخوردارند ، تن به كسب تجربه نمي دهند و تصويربرداري آنها از جامعه بر اساس فضايي محدود است كه خودشان مي سازند ، در همين چارچوب اگر از زيبايي و زشتي ، بدي و خوبي و فقر و غنا هم حرف بزنند ، به خاطراين كه در متن جامعه ي خود حضور ندارند ، نمي توانند تعيين كننده باشند ، از سويي ديگر آگاهي مردم در خيلي از مواقع ، از درك و آگاهي هنرمند و نويسنده بيشتر و عميق تر است ، در چنين وضعيتي هم نمي توان براي اين گروه از مخاطبان ادعاي فرهنگ سازي و جامع شناختي داشت ، چرا كه نويسنده و هنرمند بايد هميشه ازوضعيتي مطلوب تربرخوردارباشد و به تعبيري شايسته تر ، چند قدمي جلوتر از مردم حركت كند .


اين نويسنده در پايان گفت : تحولات فرهنگي و اجتماعي فراواني در جامعه ي ما اتفاق افتاده است اما آن را در رمان و داستان كمتر نويسنده اي مي بينيم ، در حالي كه درباره ي مسائلي مانند " فقر " ، " نارسايي هاي فرهنگي و اختلافات قومي " و ... در بيشتر آثار مربوط به ادبيات داستاني درشت نمايي مي شود و كار به جايي مي رسد كه مخاطب به جز موارد ياد شده ، چيز ديگري نمي بيند ، آيا اين آثار بيش از آنكه فرهنگساز و جامع نگر باشند ، ضد فرهنگ و ضد جامعه نيستند ؟ البته نمي خواهم مسائل ياد شده را منكر شوم ، اما نبايد نويسنده در اين نقطه بايستد ، او بايد با آثارش فرهنگسازي كند .