خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه : هويت از مهمترين مفاهيم فرهنگي براي تبيين پديده هاي انساني است. آنچه در مقال ذيل مي آيد قصد دارد بحثي در نسبت فرهنگ و هويت را بسط دهد و به نقد پاره اي از كژتابي هاي مفهومي و معرفتي در قبال اين نسبت بپردازد.

هويت مفهومي است كه مانند بسياري از مفاهيم نظري ديگر حرف و حديث پيرامون آن بسيار است و مورد برداشتهاي متعدد و اشتراكات لفظي و معنوي زيادي قرار گرفته است. از اين روست كه گاهي آن را معادل خود و خويش در نظر مي گيرند و پاره اي اوقات با ماهيت برابرش مي نهند. زماني هويت را در مقابل و برابر حقيقت و معرفت قرار مي دهند، آگاهي كاذبش مي خوانند و به انكار و نفي وي فرمان مي رانند و در جايي بر معناي وحدانيت و فرديت و يگانگي اش دست مي گذارند. در ميان همه اين تعابير، البته برداشتي كه بار منفي دارد همان است كه آگاهي كاذب و ايدئولوژي را معادل و مرادف هويت در نظر مي گيرد. در اين مقام سخن گفتن از هويت، عدم توجه به صدق و حق و شناخت معنا مي دهد و هنگامي كه به طور مثال جامعه هويت، دين هويت و اخلاق هويت را در برابر جامعه حقيقت ، دين حقيقت و اخلاق حقيقت قرار مي دهند به همين معناي منفي و منفور مفهوم هويت تذكار مي دهند.

گفتمان هويت به مثابه آگاهي كاذب و حقيقت ستيزي ، گفتماني است كه پس از وقوع مدرنيته و مدرنيسم در فرهنگهاي جنوب پيدا شد. بدين شكل كه يكي از واكنشهاي اين فرهنگها در قبال فرهنگ غرب بازگشت به خويشتن و واكنش منفي در برابر مدرنيته بود. فرهنگهاي جنوب كه فراروي خويش، مدرنيسم و مظاهر عظيم مادي و فكري آن را مشاهده مي كردند، فرمان بازگشت به خويشتن را صادر كردند؛ بازگشتي كه از حقيقت جويي و حقيت طلبي عاري و بيشتر شكل واكنشي و هويتي به خود گرفته بود. بازگشت به خويشتن در اين رويكرد بيش و پيش از آن كه معرفت طلبانه باشد هويت جويانه بود و فرهنگ هاي جنوب در پي اين مهم بودند كه با ايدئولوژيك كردن سنت، راه را براي زندگي عزتمندانه در عرصه نظر و عمل هموار سازند. گفتمان هويت به مثابه "آگاهي كاذب" در سده اخير در فرهنگ ايراني و فرهنگ اسلامي نيز شايع و گسترده بود و هرچند در دامن اين گفتمان، شاهد باليدن افكار و آراي متفاوتي بوديم مي توان براي رويكرد هويت، هويتي اين گونه قايل شد. اما واضح است كه اين معنا و تعريف ، تنها تعبير معتبر مفهوم هويت نيست و در مباحثات و مطالعات فرهنگي برداشت غالبتر و فربه تر ديگري از آن موجودند.

هويت مشخصه هايي از وجود آدمي است كه موضع او را نسبت به جهان و انسان روشن مي سازد. جوابهايي كه انسان به سوال  جهان كيست؟ انسان كيست؟ ارزشها كدامها هستند؟ مي دهد هويت انسان را به وجود مي آورند. اين جوابها البته از وحدت تركيبي برخوردارند كه به هويت ، انسجام و يگانگي عطا مي كنند و علاوه بر آن در وجود انسان نهادينه شده اند. از اين نگاه هويت از جنس تصوير است و با ماهيت متفاوت است. هنگامي كه سخن از ازخودبيگانگي و بحران هويت مي رود تفاوت هويت با ماهيت بيشتر و بهتر هويدا مي شود. انساني كه ديوي در او حلول كرده است (ديوانه) و يا از بيماري رواني اي چون اسكيزوفرني رنج مي برد از لحاظ ماهيت با يك انسان عادي فرق ندارد. همه خصايصي كه انسان سالم از نظر ماهيت دارد در انسان بيمار رواني نيز موجود است.  آنچه در اين دو انسان متفاوت است تصاويري است كه هريك از خويشتن ، ديگري و جهان دارند. بدين جهت است كه انسان در عين ثابت بودن ماهيتش مي تواند دچار مشكل هويتي شود ، چرا كه در هويت انسان "تصوير" نقشي اساسي و مهم را از آن خود مي كند. بحران هويت و بيگانگي از خويشتن هم در اين ديدگاه معوج گشتن تصاويري كه انسان از خود، ديگري و جهان دارد معنا مي يابد كه يگانگي و وضوح تصاوير و مواضعي را از آدمي مي گيرد و انسان را با ترديدها و سرگشتگي هايي همراه مي سازد. فيلم "عصر جديد" چاپلين مصداق خوبي براي از خود بيگانگي است. انساني كه جهان و انسان را از دريچه حرفه و پيشه خود و ابزارهاي شغلش مي نگرد و تصويري كه از خود و ديگران دارد تحت تأثير شغلش بشدت معوج و مكدر و منكسر گشته است. اگر ماهيت آدمي را نمي توان تغيير داد اين نكته در مورد هويت صدق نمي كند و همين كه مي توان با ابزارهايي گوناگون بيمار رواني را درمان كرد بر همين تغييرپذيري هويت و تصوير آدمي از خود و ديگري حكايت مي كند. همين كه هويت آدمي از معرفت او متأثر است مي توان آن را حتي معرفت نهايدنه شده در وجود وي تعريف كرد – چراكه معرفت نيز از جنس  تصوير است – و اين به تغييرپذيري هويت انسان معنا مي شود.

هويت را نه تنها مي توان در سطح فردي مؤلفه هايي از وجود آدمي كه مواضع او را در قبال عالم و آدم تعيين مي كنند تعريف كرد كه در سطح فرهنگي نيز مي توان آن را از مشخصه هاي فرهنگي اي به حساب آورد كه موضع فرهنگ را نسبت به جهان و انسان مشخص مي نمايند. هر فرهنگ از انسان و جهان تصوير و برداشتي دارد و حول و حوش ارزشهاي انساني خاصي تعين مي يابد كه به مجموع منسجم و متحد اين تصاوير مي توان نام هويت فرهنگي عطا كرد. از اين لحاظ، هويت جوهره و عصاره هر فرهنگي است كه تمايز هر فرهنگي از فرهنگهاي ديگر با توجه به آن به وجود مي آيد. هويت، خود از دو مؤلفه بزرگ مؤلفه هاي معرفتي و مشخصه هاي وضعيتي نسب مي برد . يعني هويت از يك سو دل به يك يا چند منبع معرفتي دارد و از سويي ديگر از شرايط تاريخي ، اجتماعي ، سياسي، جغرافيايي و اقتصادي تأثير مي گيرد و مجموع اين دو مهم، تصاوير هويت نسبت به انسان و جهان را به وجود مي آورد. با اين مقدمات است كه "بحران هويت فرهنگهاي جنوب" موضوعيت مي يابد . اگر بدانيم كه فرهنگ غرب چند قرني است با تشبث به منابع معرفتي جديد ( و علل ديگر) ، تصويري جديد از خود ، ديگري و جهان پيدا كرده، اين هويت،  فرهنگ تازه اي را به جهانيان معرفي نموده است.  اين هويت تازه – كه سرچشمه فرهنگ جديدي است – از موهبت ابزارهاي تكنولوژيك و مادي براي گسترش خويش بهره برده و بر هويتهاي كهن جهان تأثيرات شگرف و عميقي گذاشته است.

به عبارت ديگر، فرهنگهاي جنوب با دو تصوير عمده از خويش، ديگري و جهان روبرو شده اند . يكي تصويري است كه هويت خودشان به آنها ارزاني داشته و جواب خاصي به سه پرسش انسان كيست؟ جهان چيست ؟ و ارزشها كدامها هستند؟ داده است و ديگري تصاويري جديد است كه غرب از جهان و انسان و ارزشها ، برايشان به ارمغان آورده است. بحران فرهنگهاي جنوب از تداخل اين دو تصوير و نگاه به وجود مي آيد. اعوجاج و انكساري كه در نگاه انسان پيراموني وجود دارد از اينجا حادث مي شود. از اين رو، پرسش از هويت انسان پيراموني و كيستي اش، بدان جهت نيست كه مبارزه اي در برابر فرهنگ غربي را بياغازد و به سنتي پوشالي و خالي از حقيقت و معرفت متوسل شود. پرسش از كيستي انسان جنوب، سوال از تصاوير و جوابهايي است كه وي به موضوعات اساسي زندگي اش عطا مي كند و نشان از مشكلات عديده اي مي دهد كه وي براي تعين ذهنيت و معرفت خود دارد . در اين مقام پرسش از هويت نه تنها معرفت ستيز نيست كه دقيقاً به منابعي معرفتي نظر دارد كه هويت انساني را مي سازند. پرسش از هويت با توجه به اين عبارت شفافيت مي يابد كه "كسي كه نسبت به هويت خود حساس است نمي تواند نسبت به معرفت خود بي توجه باشد". باري ، هويتي كه نسبت به خويش و تصاويرش حساسيت و تأمل نشان مي دهد و پرسش "ما كيستيم؟" را ابراز مي دارد با حساسيت كور هويتي متفاوت است. اولي معرفت ساز و اين يكي معرفت سوز است و زنده نگاه داشتن اين پرسش نه پشت كردن به انديشه كه تشبث كامل بدان است.

مفاهيمي چون هويت قدمتي بيش از دو هزار سال در تاريخ انديشه بشري دارند و آنها را نمي توان به برداشت خاصي در مقطعي زماني و مكاني فروكاست. اين مفهوم مانند مفاهيمي ديگر چون آزادي، عدالت، مشروعيت، عينيت ، دولت ، ملت و تمدن قادر است قرنها موضوع تفكر و انديشه قرار گيرد. علاوه بر اين از آنجا كه اين مفهوم با بعضي عناصر ثابت وجود تاريخي انسان هم سرشت و هم سرنوشت است مقام كم نظير و منحصربفردي را در ميان مفاهيم ديگر مهم تاريخ انديشه از آن خود مي كند. از اين رو به نظر ما شعار معروف فيلسوفان اگزيستانس را كه "انسان ماهيت ندارد، تاريخ دارد" را ،مي توان بدين گونه تغيير داد كه "انسان ماهيت ندارد هويت دارد". اين هويت البته با تصاوير و مواضع تاريخمند و پيشينه دار آدمي تعريف مي شود.