یاسوج – خبرگزاری مهر: شاهنامه خوانی آیین کهن زاگرس نشینان است که به مرور زمان رو به فراموشی می رود و بدین سبب چنان که گفته می شود آخر شاهنامه زیاد هم خوش نبود.

به گزارش خبرنگار مهر، در میان کتابهای غیر مذهبی، شاهنامه تنها کتابی است که به وفور در عشایر دیده می شود و شاهنامه خوانی به عنوان یک هنر اصیل از گذشته تاکنون در بین مردم ایلات و عشایر بویراحمدی، قشقایی و بختیاری ساری و جاری بوده اگر چه هنوز به طور دقیق مشخص نیست شاهنامه چگونه وارد ایلات و عشایر شده است.

ایلات کهگیلویه و بویراحمد یکی از ایلات کهن و اصیل ایران زمین هستند که به اقتضای روحیات سلحشوری و جنگاوری و آرمان‌خواهی‌اش، از دیرباز با شاهنامه، انس و الفتی ازلی داشته است و در هر سیاه چادری شاهنامه ای وجود داشت.

هرگاه که ایل در هنگام کوچ در وردی اطراق می کرد و به استراحت می‌پرداخت، هرگاه که پس از کار سخت روزانه از دام‌ها و کشت و زرع رهایی می‌یافتند، ایلیاتی ها در سیاه چادرها و کنار اجاق آتش دور هم جمع می‌شدند، چای می‌نوشیدند و با جان و دل گوش به صدای خوش شاهنامه‌خوان و روایت‌های حماسی و تلخ و شیرین قهرمانان شاهنامه می‌سپردند و یا هرگاه برای دفاع از وطن به جنگ متجاوز می رفتند، شاهنامه خوانان شاهنامه خوانی می کردند تا روحیه شجاعت و دلیری را در جنگجویان تقویت کنند.

بر این اساس شاهنامه و شاهنامه خوانی از دیرباز در سرزمین زاگرس از جایگاه ویژه و اثرگذاری برخوردار بوده و در تمامی صحنه های زندگی مردم این سرزمین حضور داشته است.

بویراحمدیها در محافل و شب نشینی ها، هنگام برگزاری مراسم سوگواری، شادی و هنگام جنگ و حتی در تنهایی ها، به شاهنامه خوانی می پرداختند.

همچنین در مراودات اجتماعی و گفتگو های روزانه، عشایر برای تبیین و تاثیر بیشتر گفته های خود از اشعار شاهنامه استفاده می کردند.

در میان لقب های ایلیاتی ها در کهگیلویه و بویراحمد، لقب " کی" به وفور دیده می شود و اسامی همچون کی خسرو، کی قباد، کی لهراسب و ... بسیار وجود دارد و ایلیاتی ها به افراد بزرگ ایل لقب کی می دهند.

همچنین ایلیاتی ها برای انتخاب اسم به شاهنامه تفأل می زدند و برای فرزندانشان اسامی پهلوانان شاهنامه را برمی گزیدند. اسامی چون خسرو، رستم، سهراب ، سام، دستان، اسفندیار و ...  که پس از اسامی مذهبی به وفور در این استان وجود دارد، اگر چه امروزه استفاده از اسامی شاهنامه ای بسیار کاهش یافته و گرایش به اسامی بیگانه و غیر فارسی بیشتر شده است.

فریدون حکیم، رئیس سابق ثبت احوال استان می گوید: استفاده از اسم های شاهنامه ای در بین مردم کهگیلویه و بویراحمد نسبت به سایر استان های کشور رواج بیشتری داشته، بعد از انتخاب اسامی دینی اسامی شاهنامه ای در این استان بیشترین فراوانی را دارند.

در گذشته علاقه به شاهنامه بین جوانان بسیار زیاد بود و آنها سعی می کردند با یادگیری شاهنامه خوانی جایگاه و اعتباری برای خود در ایل کسب کنند.

دکتر "جواد صفی نژاد" جامعه شناس سرشناس کشور در کتاب عشایر مرکزی ایران می نویسد: "در تیر ماه 1362 که در منطقه سفیدار در طایفه "کی گیویها" بودم در جایی به مناسبتی جوانی ابیاتی از شاهنامه را قرائت کرد. نگارنده هم در همان زمینه به جواب پرداخت، کار شاهنامه خوانی بالا گرفت، ناگهان جوان شاهنامه خوان از مجلس که حدود 10 تا 12 نفر در آن حضور داشتند بیرون رفته و داخل یکی از چادرها شد. پس از زمان کوتاهی به مجلس بازگشت، مشاهده گردید که نامبرده چقه جنگ پوشیده و تفنگ برنو لوله بلندی به دوش انداخته در مقابل ما نشست، تفنگ را در کنار خود ستون نمود، با یک دست تفنگ را نگه داشته، دست دیگری را روی گوش خود گذارده با صدای بلند و سوزناکی خواندن مجدد شاهنامه را آغاز نمود و از این خواندن همه حاضرین متأثر شده بودند."

ریشه اسطوره ای علاقه عشایر بویراحمد به شاهنامه

اسطوره های کهن ایران زمین در کهگیلویه و بویراحمد گویی نه افسانه بلکه رویدادهای واقعی هستند که در اذهان مردم این دیار نقش بسته اند. اما شاید کشف دو قبرستان مربوط به هزاره قبل از میلاد در "لما" (روستایی در دامنه دنا) و  در کنار شهر یاسوج، و همچنین آثار باقیمانده تاریخی ویرانه‌های شهر دینار مربوط به قبل از اسلام، آثار باستانی تنگ سروک در بهمئی و ... به این افسانه ها رنگ واقعیت بخشد.

مردم این منطقه اعتقاد دارند که "کی خسرو" پادشاه دادگستر ایران زمین پس از آنکه جانشین خود را در "تل خسرو"( تپه ای باستانی در پنج کیلومتری یاسوج) تعیین می کند، به سوی دنا می رود."کی خسرو" در دامنه دنا و سی سخت کنونی، در چشمه ای جوشان و بسیار پرآب و سرد که بومیان، امروز آن را چشمه "بشور" می نامند، خود را تطهیر می کند. سپس "کی خسرو" روی سنگ بزرگی در بالای این چشمه قرار می گیرد و آخرین نصایح خود را به سپاهیانش بازگو می کند. سنگی که اکنون به نام" بردشاه" معروف است. او از سپاهیانش می خواهد او را ترک کنند و بازگردند زیرا این سفری بی بازگشت برای او خواهد بود.

کنون چون برآرد سپهر آفتاب

نبینید ازاین پس مراجز بخواب

بومیان بر این باورند که پس از آن "کی خسرو" برای عبادت به سمت کوه دنا می رود و از نظرها دور می شود، سی تن از پهلوانان باوفای ایرانی از جمله بیژن، به دنبال یافتن او آخرین رمق خود را در گردنه کوه، جایی که امروز بنام گردنه "بیژن" جاودان مانده است، از دست می دهند و جان خود را فدای وفای به عهد و پیمان خود می کنند و به یاد آن سی پهلوان سخت کوش، این منطقه سی سخت نام می گیرد.

هم اکنون نام بسیاری از قلل و مکانها در دنا و دامنه های و کوهپایه های آن متاثر از این افسانه است و در میان آنها نام هایی همچون راه آسمانی، غار کی خسرو، بیژن، تل خسرو، تل زال وجود دارد. همچنین مناطق زیادی در این استان و مناطق همجوار آن مانند پرین، مزدک، بازرنگ، قلعه کهزاد، شهرستان رستم و... به داستانها و اساطیر شاهنامه نسبت داده می شوند.

این اعتقادات در میان نسل قدیم هنوز رواج دارد و علاوه بر نسبت دادن این مکانها به اساطیر شاهنامه، بسیاری از تیره ها و طوایف این نواحی نیز نامها و ریشه خود را به اساطیر شاهنامه نسبت می دهند. به عنوان نمونه طایفه کی گیوی بویراحمد که در منطقه بویراحمد و ممسنی سکونت دارند، خود را از نژاد گیو پسر گودرز می دانند. تیره منگودرز رستم ممسنی و طایفه ی گودرزی ها در بویراحمد خود را به گودرز شاهنامه نسبت می دهند.

همچنین لرهای بهمئی و طیبی به ترتیب خود را فرزندان بهمن و طیب نوادگان شخصیتی افسانه ای به نام لیراو نسبت می دهند.

همچنین در کتاب "منم تیمور جهانگشا" به ترجمه ذبیح الله منصوری، نوشته شده که تیمور هنگامی که می خواست با بویراحمدیها نبرد کند درباره ی آنها تحقیق کرد. وی می گوید که "بویرها خود را از نژاد جمشید جم می دانند". در این مورد در این اثر چنین می خوانیم " شاه منصور سلطان مظفری به زودی از ورود من آگاه شد و هزاران تن از عشایر بویر را برای مقابله با من فرستاد، طبق معمول قبل از جنگ با عشایر بویر درباره آنها تحقیق کردم و دریافتم که قبایل بویر از فرزندان جمشیدند که به روایت شاهنامه هرگز در جنگ عقب نشینی نکرده اند."

رضا شاه، شاهنامه را از ایلات جمع آوری کرد

علاقه به شاهنامه خوانی در میان عشایر بویراحمدی به حدی بود که رضا شاه داشتن شاهنامه و خواندن آن را ممنوع کرد و در این رابطه در کتاب عشایر مرکزی ایران تالیف جواد صفی نژاد چنین می خوانیم:"در زمان رضا شاه دستور تفتیش خانه ها به امنیه منطقه داده شد تا هر کجا شاهنامه یافتند با خود ببرند و حتی بعضی از بخاطر شاهنامه خوانی کشته شدند".

البته جنگ های عشایر استان با رضا شاه و شکست قوای او در این جنگ ها، وی را بر آن داشت تا دستور به جمع آوری شاهنامه دهد.

طاهری در کتاب خاطرات خود با عنوان "کوچ کوچ" نیز در بخش های زیادی به افراد مبارز بر علیه دولت رضا شاه اشاره می کند که همگی شاهنامه خوانان قهاری بودند.

وی همچنین در این کتاب یادآور می شود:" رضا شاه علاوه بر جمع آوری شاهنامه دستور داد نام بسیاری از مناطق باستانی استان تغییر یابد و به عنوان مثال نام "دشتروم" به جهان آباد، "بازرنگ" به قوام آباد، "مزدک" به حبیب آباد و .. تغییر یافت."

یعقوب غفاری دیگر پژوهشگر تاریخ استان می گوید: "رضا شاه به دنبال تغییر هویت جامعه ایرانی بود و برای این کار به دنبال شهرنشین کردن عشایر و حتی تغییر لباس آنان بود.از طرفی چون عشایر سعی می کرد این هویت خود را حفظ کند و این هویت نیز در اشعار شاهنامه تجلی می یافت، رضا شاه برای از بین بردن هویت و روحیه جنگجویی عشایر دستور جمع آوری شاهنامه را صادر کرد."

میرزا ابوالحسن حسینی اولین معلم استان نیز در این خصوص می گوید:"این استان قهرمانان جنگی مهمی داشت که در دوران پهلوی اول و دوم یاغی بودند و بر علیه دولت مرکزی می جنگیدند. قهرمانانی همچون کی لهراسب، میرغلوم و.... که شاهنامه خوانی می کردند و به رغم کم سوادی اشعار شاهنامه را حفظ بودند. ایلیاتی ها وقایع شاهنامه را به وقایع و جنگ های دوران خود مقایسه می کردند و هنگامی که جنگی رخ می داد همچون جنگ تنگ تامرادی، سمیرم، کله قندی، و .. اولین فردی از عشایر که به این جنگ ها رفتند، شاهنامه خوانان بودند. شاهنامه خوانان با صدای بلند اشعار رزمی شاهنامه را می خواندند، مهترها کرنا و دهل می نواختند و جنگجوها بدون ترس می جنگیدند."

در جریان هشت سال دفاع مقدس نیز شاهد حضور گسترده عشایر بویراحمد در جبهه ها بودیم به طوری که در ابتدای جنگ، گروهی از عشایر استان با لباس های محلی و تفنگ برنو به مناطق جنگی اعزام شدند.

علی سینا اقبال فرد شاهنامه خوان 70ساله بویراحمدی می گوید: در دوران دفاع مقدس چندین ماه در جبهه ها حضور داشتم و آنجا نیز شاهنامه می خواندم. البته اشعاری به وزن شاهنامه در وصف رزمندگان سروده بودم و آنها را می خواندم.

مراسم متاثر از شاهنامه در ایل بویراحمد

یعقوب غفاری در خصوص مراسم متاثر از شاهنامه در کهگیلویه و بویراحمد می گوید: "شاهنامه هم در موقع شادی و هم در عزاداری عشایر استفاده می شود. در مراسم شادی معمولا اشعار رزمی و بزمی خوانده می شود. هنگامی که مردم دچار غم و اندوه ناشی از حوادث طبیعی و یا مرگ یکی از نامداران ایل می شدند اشعار غم انگیز شاهنامه را می خواندند تا تسلی یابند."

شاهنامه خوانی جزء موسیقی حماسی و آوازی بویراحمد است که بدون ساز و گاهی با ساز نی همراه است.

همت هاشمی پژوهشگر موسیقی بومی می گوید: "شاهنامه خوانی در عشایر بویراحمد با توجه به محتوا و به ریتم درونی شعر در دستگاههای شور، دشتی و ماهور اجرا می شود. اشعار حزن انگیز در دستگاه دشتی و شور و اشعار رزمی در دستگاه ماهور خوانده می شود.

چوب بازی و جنگ نامه

چوب بازی و سوار بازی نیز جزئی از موسیقی حماسی است که اکنون در عروسی ها متداول است. چوب بازی یا ترکه بازی یکی از آیین های کهن لرهاست که موجب تقویت روحیه جنگجویی و شجاعت در آنها می شود.

این بازی از بازی های رزمی، سنتی و قدیمی و رایج ایلات بویراحمد، قشقایی و بختیاری است که بیشتر در بین روستاییان و عشایر متداول و مرسوم است و غالبا در مراسم عروسی و شادی اجرا می شود.

موسیقی چوب بازی "جنگ نامه" نام دارد که به وسیله کرنا و نقاره اجرا می شود. شیوه این بازی بدین شکل است که دو بازیکن چوب باز یکی چوبی کوتاه به طول تقریبی یک متر و دیگری چوبی بلند و قطور به طول یک و نیم متر به نام "دیاغ" در دست دارد و در هنگام نواختن کرنا و دهل ابتدا با حرکات موزون یکدیگر را به مبارزه می طلبند. فردی که ترکه در دست دارد به عنوان مهاجم سعی می کند چوبش را به پای فرد مدافع که دیاغ را در دست دارد بزند و مدافع باید با چوب بلند از خود دفاع کند. پس از اینکه مهاجم چوب خود را زد، جای مدافع و مهاجم عوض می شود و افراد تماشاگر نیز می توانند جایگزین آن دو شوند.

زوال شاهنامه خوانی در عشایر بویراحمد

شاهنامه خوانی این آیین کهن ایلات و عشایر امروزه در حال فراموشی است و شاهنامه خوانان یکی پس از دیگری از دنیا می روند و کسانی هم که باقی مانده اند دیگر رغبتی ندارند و یا عرصه ای برای شاهنامه خوانی آنان نیست.

برخی شاهنامه خوانان به شهرها مهاجرت کرده و در زندگی شهری هضم شده اند و مجالی برای شاهنامه خوانی ندارد.

روز به روز شاهنامه خوانان کمتر و کمتر می شوند و بر این اساس شاهنامه خوانی با مرگ نسل قدیمی به فراموشی سپرده می شود.

اسفندیار بهرامی می گوید: دیگر مردان قدیم روستا هم از من تقاضای شاهنامه خواندن نمی کنند آنها هم به جای شنیدن داستانهای شاهنامه، سریالهای کره ای  می بینند.

کمرنگ شدن علاقمندی مردم به آیین ها و رسوم گذشته و گرایش به مظاهر فرهنگ های جدید یکی از مشکلاتی است که گریبانگیر جامعه شده است.

کورش اسدپور، خواننده لرزبان، وضعیت موسیقی فولکلور کشور را نگران کننده عنوان می کند و می گوید: هم اکنون این موسیقی در حال فراموشی است. موسیقی محلی ما غنی ترین و پربارترین و نزدیک ترین احساس مردم ما به گذشته است و زندگی ماشینی کمتر بر آن تاثیر گذاشته و صداقتی که در موسیقی اقوام ایرانی است شاید در موسیقی مرکزی ما که ادغام شده با موسیقی پاب و راک است، نباشد. اکنون در اتوموبیلها، موبایلها و بلوتوثها موسیقیهای آن طرفی پخش می شود و با این وضعیت تا چند سال دیگر جامعه ما به استحاله ای می رسد که هیچ بویی از فرهنگ و تمدن و آیین خودمان به مشام نمی رسد و حتی ممکن است گویشمان هم از یادمان برود و نتیجه این می شود که در دورافتاده ترین روستاهای کشور به جای گوش دادن به موسیقی محلی به موسیقی راک و پاپ گوش می دهند و روزی خوانندگان محلی را نیز فراموش می کنند."

یعقوب غفاری در خصوص علل زوال شاهنامه خوانی می گوید: "وقتی جامعه از حالت سنتی به مدرنیته می رود و حتی اگر صنعتی هم نشود، خصوصیات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و .. تغییر می کند. حضور تلویزیون با برنامه های مختلف در خانواده ها، باعث می شود که آرام آرام علاقه به شاهنامه خوانی هم کم و ارزشهای اخلاقی و فرهنگی موجود در شاهنامه هم در جامعه کمرنگ شود. قبلا پدر خانواده دلسوز برادر، خواهر و حتی همسایه ها بود و در صورت بروز مشکلی برای یکی از آنها سعی می کرد به هر طریقی مشکل او را حل کند. اما این روزها صداقت و مردانگی کم شده و هرکس به فکر خویش است. الان اگرچه وضعیت بهداشتی و معیشتی مردم بهتر است اما باید گفت وضعیت جامعه امروز از نظر ارزشهای انسانی و اخلاقی مطلوب نیست."

میرزا ابولحسن حسینی نیز در این خصوص می گوید: در گذشته و در فصول بیکاری شبی نبود که اهالی یک طایفه در کنار هم ننشینند و تا صبح شاهنامه خوانی نکنند. شاهنامه خوانان غیر از اشعار، حکایت ها را هم برای مردم تعریف می کردند و مردم شاهنامه را دوست داشتند. الان خیلی از آن جماعت شهر نشین شده اند و الان همه می گویند گرفتاریم و ارتباطات بین  مردم روز به روز کمتر می شود.

شاهنامه سند هویت ایرانی و اسلامی مردمان کشور است و به نظر می رسد با زوال شاهنامه خوانی شاهد زوال هویت ایرانی و اسلامی در جامعه باشیم. امروزه این هویت گریزی را می توان در پوشش، گفتار، رفتار، علایق و نگرش های جوانان و کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی در جامعه  که همواره در شاهنامه، گلستان، بوستان، مثنوی و .. بدان تاکید شده بود، دید.

................

تحقیق و پژوهش : شریف اسلامی