شیرزاد پیکحرفه در گفتگو با خبرنگار مهر درباره تفاوت رویکرد فلسفه قاره ای و تحلیلی به فلسفه اخلاق گفت: رویکردهای فلسفه اخلاق در سنت تحلیلی و قاره ای تفاوت عمده ای با یکدیگر دارند. فلسفه اخلاق در سنت تحلیلی به مسایل روزمره و مبتلابه افراد مانند آسان گیری، گرسنگی جهانی، دخالت بشردوستانه و سقط جنین توجه می کند، اما فلسفه اخلاق قارهای چندان اعتنایی به مسایل خرد زندگی ندارد. می توان مفهوم و دغدغه اصلی فلاسفه سنت قاره ای در اخلاق را مسایل کلی تری مانند مفهوم و معنای زندگی، جایگاه انسان در هستی دانست.
وی با اشاره به انتقادات فلاسفه قاره ای به فلسفه اخلاق سنت تحلیلی گفت: آنان همواره به فیلسوفان سنت تحلیلی خرده می گیرند که چرا به جای بررسی مسایل کلان زندگی و هستی، به مسایل جزیی می پردازند. تحلیلی ها نیز در جواب می گویند که اگر پاسخ انسان به مسایل روزمره مشخص شود، پرسش های کلان هستی نیز تا حد زیادی حل می شوند. آنان نیز در مقام حمله به فلسفه قاره ای استدلال می کنند که شما مسایل مبهمی را در حوزه فلسفه اخلاق مطرح می کنید و چندان صریح سخن نمی گویید. طبق نظر فلاسفه تحلیلی، فلسفه اخلاق قاره ای واژگان و گزاره های مبهمی دارد که اگر ایضاح مفهومی شوند، با گزاره هایی های بی معنی روبرو خواهیم شد.
پیک حرفه در پاسخ به این سوال که فلسفه اخلاق در ایران متاثر از کدام یک از سنت های تحلیلی یا قاره ای است، گفت: ما در فلسفه اخلاق در ابتدای مسیر قرار داریم و هنوز به آن معنا بر اخلاق و فلسفه آن اشراف نداریم که بتوانیم تقسیم بندی هایی را در آن مشخص کنیم. مصداق این مدعا آنکه کتاب های ما در حوزه فلسفه آثاری دایره المعارفی هستند که نحله های اخلاقی را به اختصار توضیح می دهند. این کتاب ها ذهن خواننده را با نحله ای خاص در فلسفه اخلاق درگیر نمی کنند. البته اگر وضعیت فعلی حوزه فلسفه اخلاق به همین منوال ادامه یابد، احتمالا در سال های آینده تخصصی تر کار خواهیم کرد.
این پژوهشگر با اشاره به گرایش فلسفه اخلاق ایران به سنت تحلیلی گفت: اگر بخواهم پاسخی صفر و یکی به سوال شما بدهم، اعتقاد دارم که فلسفه اخلاق ما بیشتر به سنت آنگلوساکسون یا همان مشرب تحلیلی گرایش دارد که البته این گرایش تنها مختص ایران نیست و در جهان نیز مشاهده می شود.
وی درباره دلایل قوت گرفتن رویکرد تحلیلی به فلسفه اخلاق در جهان گفت: برخی از فلاسفه سنت قاره ای مانند نیچه و سارتر با نظریه پردازی هایشان کمیت اخلاق را لنگ کردند. از جمله نیچه که به اصل مفهوم اخلاق و اخلاقی بودن حمله کرد و سارتر که نسبی گرایی را در اخلاق دامن زد. سارتر در برابر دوراهی اخلاقی یکی از دانشجویانش که از وی پرسیده بود به جنگ بروم یا در خانه از مادر پیر و تنهایم مراقبت کنم، پاسخ مشخصی به وی نداد و گفت که هر تصمیمی بگیری میتواند درست یا غلط باشد. این پاسخ او سبب کمرنگ شدن ملاک در اخلاق می شود.
پیک حرفه با تاکید بر لزوم داشتن معیار مشخص اخلاقی به ویژه در دوراهی های اخلاقی گفت: در این شرایط سرانجام باید گزینه الف یا ب را با قاطعیت انتخاب کرد. نمیتوانیم این پرسش های همیشگی و روزمره را با این بهانه که مسایل سخیفی هستند بی پاسخ بگذاریم. بنابراین فیلسوف اخلاق موظف است به این پرسش ها پاسخ دهد.