به گزارش خبرنگار مهر، امروزه، دیگر نابینایان سرزمین عزیزمان در رسیدن به مدارج عالى تحصیلى و استقلال اجتماعى، مانعى بر سر راه خود نمى بینند و همه ساله شاهد حضور گسترده دانشجویان نابینا در رشته هاى گوناگون دانشگاهى کشور هستیم.
توجه و علاقه روزافزون جوانان نابیناى ایرانی در همه صحنه هاى زندگى، آمادگى براى انجام صدها نوع شغـل حرفه اى و نیمه حرفه اى و تحصیل آنها در رشته هاى مختلف علوم و فنون، گامهاى پربرکتى در تغییر نگرش مردم، به خصوص والدین نابینایان است.
جامعه، مدرسه و خانواده مسئولیت خطیرى را در زمینه ایجاد و تقویت انگیزه هاى رشد براى روشندلان بر عهده دارند؛ از آن رو که هرکاری در دنیا شدنی است مگر آن که آدمی نخواهد و آنچه ناشدنی است، به این دلیل است که فرد نمی خواهد.
فرزانه عظیمی تمام این اصول را ثابت کرده و بدون داشتن نعمت بینایی، کارهایی را که افراد عادی به سختی انجام می دهند، عملی کرده و انجام داده است.
وی که متولد 1370 و دانشجوی ترم پنج رشته حقوق دانشگاه آزاد اسلامی پیشوا - ورامین بوده و درجه نابینایی B1(نابینایی مطلق) دارد، به خبرنگار مهر گفت:حدود 11 جزء قرآن را حفظ هستم، مقام اول و دوم کشوری در زمینه حفظ قرآن در مسابقات بسیج دانش آموزی و سازمان اوقاف دارم که در این مسابقات فکر می کنم در سال 85 مقام اول و همین حدودها بود که مقام دوم کشوری را به دست آوردم.
عظیمی در رابطه با چگونگی حفظ قرآن بیان داشت: قرآنهای بریل را تهیه کردم و با استفاده از سی دی و نوار ترتیل و آموزش قرآن بر روی صوت و لحنم کار کردم؛ کلاس قرآن می رفتم ولی معلمی که بخواهد به من آموزش دهد، نداشتم چون پیشوا امکاناتش از این لحاظ پیشرفته نیست.
وی ادامه داد: به خصوص زمانی که من قرآن را حفظ می کردم، معلمی که بتوان گفت بر روی حفظم کار کند، وجود نداشت؛ بیشتر متکی به خودم بودم و می توان گفت کنار یک مربی، حفظ قرآن را مرور می کردم.
فرزانه عظیمی شاعر هم هست؛ وقتی از او می خواهم شعرهایش را برایمان بخواند، با حجب و حیای خاصی طفره می رود ولی وقتی شعرهایش را زمزمه کرد، اشک را در پهنای دیده خبرنگاران و عکاس مهر دیدم؛ سکوتی که حاکم بود، لذت خاصی از سلوک عارفانه عظیمی و تأثیر وجودی اشعار وی احساس می شد؛ این روشندل جوان چنین سرود:
آسمان امشب هوای دیگری دارد به سر/ از نگاه ماه تو، امشب نمی آید خبر
آسمان امشب تمامش بی ستاره، بی فروغ/ بی تو این بیچاره دل، کی می کند شب را سحر
من از این تنهایی ظلمت پناه آرم به تو/ تو ولی از دست من، پنهان شوی جای دگر
آن دو چشم نازنینت با که دارد سَر و سِر/ کز درون شهر چشمانم ندارد یک سفر
با نگاه ماه تو فانوس روشن می کنم/ دست می گیرم من آن را، می کنم از شب گذر
وی در ادامه، شعری را به ساحت مقدس حضرت ولیعصر(عج) تقدیم کرد که می خوانید:
می شناسمت،
تو همان آشنای دیرینه ای
می دانمت،
تو همان نجوای عاشقانه ای
می خواهمت،
از اعماق وجودم
که عشق تو در آنجا خانه کرده.
می جویمت،
از پس ثانیه های تکراری
که بودنت را لحظه شماری می کنند.
تو را می جویم
از پشت اشکهای شبانه،
در دل نیایشهای شبانه
و در سجده گاه عاشقانت
که از مدح و ستایش تو به ستوه نمی آیند.
تو را می جویم
ای غایب حاضر
ای شاهد و ناظر
تو را می جویم
ای خوشبوترین و خوشروترین نرگس دنیا
تو را می جویم
و منتظرت می مانم
تا بیایی
و من شبگرد مبتلا را
که صحرا به صحرا به دنبال تو می گردم،
از این دیوانگی برهانی،
قدم در شبستان غم زده من بگذاری
و بیت الاحزان مرا گلستان کنی
آن هم گلستانی فقط از گلهای نرگس،
فقط.
علیرضا مهدی زاده/ عکس: مریم نادری