دكتر سيد علي موسوي بهبهاني در اولين روز همايش بزرگداشت دو حكيم استرآباد؛ ميرفندرسكي و ميرداماد گفت: ميرداماد كوشش خود را در راه پي افكندن فلسفه نو و تكامل يافته بر اساس درك عقايد فلسفه هاي مشائي و اشراقي و تجليات عرفاني و با عنايت خاص به تعاليم اسلامي از ديدگاه مذهب تشيع و تركيب آنها استوار ساخت.

به گزارش خبرنگار اعزامي گروه دين و انديشه "مهر" از گرگان ، دكترسيد علي موسوي بهبهاني، در همايش بزرگداشت دو حكيم استرآباد؛ ميرفندرسكي و ميرداماد به بررسي  حدوث دهري در آثار ميرداماد پرداخت.

دكتر بهبهاني با اشاره به اين مطلب كه ميرداماد موضوع حدوث دهري را اساس عقايد فلسفي خو به شمار آورده و در بيشتر مصنفات خود به خصوص كتاب قبسات به بيان هاي مختلف آن را مورد بررسي قرار داده  گفت : ميرداماد ابتدا اقوال شيخ الرئيس ابن سينا را به نقل از تأليفات او كه موضوع قدم و حدوث عالم را كه از هر دو سوي جدلي مي داند و امكان اقامه برهان عقلي بر اثبات يكي از طرفين مسئله را منتفي مي شمارد بيان مي دارد؛ و سپس به ذكر اقوال ديگر فلاسفه و اهل كلام كه همه در حل اين مشكل سخن مي رانند مي پردازد؛ و سپس موضوع بحث و نزاع را معلوم داشته و اقسام حدوث و قدم را ذكر مي كند. در ضمن به پاره اي از آيات و اخبار براي اثبات مدعاي خود استناد مي نمايد و سرانجام نظر خويش را بيان مي دارد.  ميرداماد مي گويد اگر مراد از حادث چيزي باشد كه وجود آن مسبوق به عدم است هر معلولي بدين معني حادث است و اگر مراد مسبوق به عدم زماني بودن شيء باشد، هر معلولي حادث نتواند بود. و اما قسم اول يعني ليس بعد از ليس را نيز دو قسم است يكي آن كه وجودش بعد از ليس مطلق باشد ديگر آن كه وجودش بعد از ليس خاص يعني عدم خاص آن شيء باشد.

وي افزود : بنابراين حادث سه قسم است : الف) مسبوق به عدم زماني، ب ) مسبوق به عدم و نيستي، ج ) عدم مضاف يا عدم خاص مقابل وجود خاص  و در فرق ميان اين دو قسم اخير از ابن سينا چنين نقل مي كند كه حادث غير زماني دو نوع بود.

دكتر بهبهاني درباره حادث دهري گفت : ميرداماد آن قسم حادث را كه مسبوق به عدم بالفعل صريح است و مسبوق به عدم زماني نيست حادث دهري مي نامند . يعني حادث بنا برآنچه از ابن سينا نقل شده سه قسم بود :  1 ) زماني  2 ) حادث بعد از ليس مطلق يا ليسيّت ذاتي كه آن را حادث ذاتي گويند ، 3 ) حادث بعد از ليس بالفعل صريح يعني ليس غيرمطلق كه آن را ميرداماد حادث دهري مي خواند.

اين استاد فلسفه سپس به تشريح حادث زماني و حادث دهري پرداخت و گفت : عدم و وجود حادث زماني دركل زمان با هم اجتماع دارند ولي عدم و وجود حادث دهري در وعاء دهر غيرممكن مي باشد؛ چون دهر را جزء نيست تا در جزئي از آن موجود بود و در جزء ديگر معدوم باشد كه خلاف زمان كه داراي اجزاء است كه قابليت اين معني را دارد؛ و پس از آن تمايز و تفارق اقسام سه گانه حادثات ذاتي و دهري و زماني را بيان مي دارد و اجتماع عدم ذاتي و وجود بالفعل را ممكن مي داند همچنان كه اجتماع وجود و عدم حادث زماني را در امتداد كل زمان متحقق مي شمارد وليكن اجتماع وجود و عدم حادث دهري را در وعاء دهر غيرمعقول و غيرمتحقق مي داند .

وي افزود : بدين بيان كه قديم ذاتي واجب الوجود و غيرمسبوق به عدم ذاتي است و قديم دهري غيرمسبوق به عدم صريح و برخوردار از وجود ازلي است و قديم زماني غيرمسبوق به عدم زماني يعني آن كه وجودش را ابتداء زماني نيست و ملاك اين قسم قديم بي نيازي آن از امكان استعدادي است و اين كه وجودش سراسر زمان را فراگرفته و از همين جهت با حادث زماني كه برخوردار از برهه اي از زماني است تمايز دارد .

دكتر بهبهاني با ذكر اين مطلب كه بايد دانست كه حوادث زماني در حدي از حدود سلسله عرضيه زمان معدوم  اند و در حد بعد موجود شده اند و بدين سبب مسبوق به عدم واقعي هستند گفت : همچنين در سلسله طوليه عوالم سه گانه سرمد،  دهر، زمان هر عالم مادوني در مرتبه عالم مافوق خود به واقع معدوم است. بنابراين وجود واقعي عالم مافوق بعينه عدم واقعي عالم مادون است و مرتبه وجود كامل عالم مافوق موجود نيست. پس وجود نفس الامري هر عالم مافوق بعينه ظرف عدم نفس الامري عالم مادون است.
 
وي در پايان خاطر نشان ساخت : بدين طريق  ميرداماد، ميان عقيده متكلمان و فلاسفه  جمع مي كند و به واقع با ابداع نظر و عقيده حدوث دهري توفيق مي يابد يك نوع توافقي ميان متكلم و فيلسوف يا به تعبير ديگر شرع و عقل برقرار سازد و كوشش خود را در راه پي افكندن فلسفه نو و تكامل يافته اي كه براساس درك عقايد فلسفه هاي مشائي واشراقي و تجليات عرفاني و با عنايت خاص به تعاليم اسلامي از ديدگاه مذهب تشيع و تركيب آنها استوار است ، به ثمر رسانده و در ساير مسائل فلسفي آن را گسترش دهد. ميرداماد در كوشش هاي پرتلاش خويش در راه انجام اين مقصود تنها به عقل و نظر متكي نبوده بلكه سير و سلوك نفسي داشته و با انجام رياضات بر طريقه شرع به عوالمي از معني مي رسد كه خود از آنها به خلسه تعبير مي كند .