خرم آباد - خبرگزاری مهر: نخستین جشنواره طنز مطبوعات و خبرگزاریها تحت تاثیر شرایط اقتصادی بازار به محلی برای شوخی های یارانه ای طنزپردازان با دولتمردان تبدیل شده بود که بخش هایی از آن در زیر می آید.

به گزارش خبرنگار مهر، محمود سلطانی از اصفهان نخستین فردی بود که پایش را علاوه بر کفش دولتمردان و اهالی مجلس وارد کفش جناب حافظ نمود تا با تغییراتی در ابیات این شاعر گرانسنگ لحظاتی لبخند را مهمان سالن کند.

سلطانی ابتدا از یارانه ها که این روزها بحث روز است شروع کرد تا اینگونه بسراید: یارانه ای که دادند فرصت شمار یارا/ کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را!

ادامه ابیات این شاعر بازهم تلنگری به وضعیت بازار، گرانیها و هدفمندی یارانه ها بود که: چون نرخ آب و گاز گران شد دوباره لاکردار/ خبر دهید که حافظ دوباره به می طهارت کرد...

* سیم های کهکشان هم اتصالی کرده است/ یارب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

* این خبر را من خودم خواندم در کیهان، غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

* از زمانی که هدفمند شده یارانه/ خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

* حال ما سخت خراب است و تورم بسیار/ چاره آن است که سجاده به می بفروشیم

شوخیهای یارانه ای طنزپرداز اصفهانی به اینجا ختم شد که: گفت از گرفتن یارانه انصراف ده/ من لاف عقل زنم، این کار کی کنم!، و سرودن این بیت همانا و انفجار سالن از خنده همانا!

سلطانی البته در اشعار طنزش جدال مجلس و دولت را هم بی نصیب نگذاشت و این گونه سرود: دولت و مجلس اگر قال و مقالی دارند/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

حسن ختام اشعار سلطانی هم همدردی با سیل متقاضیان دریافت تسهیلات در بانکها بود: گفتی که می شود آیا گرفت وام/ آری شود ولیکن به خون جگر شود...

داریوش منصوری از خرم آباد شاعر بعدی بود که بازهم تحت تاثیر فضای اقتصادی حاکم بر بازار و گرانی خودرو این گونه سرود:

از سهم درخت پایه اش را بدهید/ از شکوه، حق گلایه اش را بدهید
از این همه پیشرفت و نعمت حضرات/ ماشین هم نه، کرایه اش را بدهید
دست غم تان از دل من پیشتر است/ نوش دلم از زهر شما نیشتر است
با پیر مغان مشکل خود گفتم دوش/ گفتا خودم از تو مشکلم بیشتر است...

اسد فرهمند دیگر شاعر خرم آبادی نیز از حال و هوای عیدی های پایان سال گفت و مشکلات حاکم بر بازار تا سلسله شوخی های یارانه ای و اقتصادی شاعران طنزپرداز کامل شود:

رنگی نشو، فینال تعریفی ندارد/ هورا نکش، جنجال تعریفی ندارد
هرکس به ساز خویش می رقصد در اینجا/ بازاری و بقال تعریفی ندارد
اخبار، وضع میوه در بازار خوب است/ افسوس! چون یخچال تعریفی ندارد
وقتی که از پول و پله خالیست دستت/ دریای در غربال تعریفی ندارد
در شهر ما شاعر شدن فسق است و شاعر/ آواز و موزیکال تعریفی ندارد
یک عمر درس و عاقبت بیکار، مفهوم؟!/ اینجور استدلال تعریفی ندارد
در زیر تخت دوستان جستند شعرم/ یعنی رفاقت، حال تعریفی ندارد
یک لقمه نان منت نمی خواند اگرچه/ دنیای بی دندان تعریفی ندارد
قانون کپی رایت را خوش خط نوشتند/ وقتی که اورجینال تعریفی ندارد
عید آمد و عیدی ما فرقی نکرده/ چون پارسال، امسال تعریفی ندارد