به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، استاد مصطفي ملكيان روز پنج شنبه نهم تيرماه با در تالار علامه جعفري دانشگاه تربيت مدرس در سومين نشست از سلسله نشستهاي تخصصي سنجه هاي دينداري به بررسي "مشكلات ايضاح مفهومي دين و دينداري" پرداخت.
استاد ملكيان در ابتدا با تاكيد بر اين مطلب كه مشكلات نظري و مفهومي سنجه هاي دينداري بسيار گسترده است اظهار داشـت : به نظر مي رسد كه موانع مفهومي در اين مبحث به چهار دسته قابل تقسيم اند : تعريف دين، انواع و اقسام دين، انواع و اقسام دينداري، و ملاك و معيار تشخيص دينداري. تاكيد بر اين نكته مي تواند در جهت زدودن برخي از مشكلات نظري و مفهومي به ما كمك كند. در بسياري از منابع و مكتوباتي كه به زبانهاي اروپايي وجود دارد، آنها نيز از تفكيك اين چهار مورد عاجز مانده اند. چرا كه تعريف دين غير از انواع و اقسام دين است. همين طور انواع و اقسام دين، غير از انواع و اقسام دينداري است. اين سه مورد نيز با ملاك تمييز و تشخيص ملاك دينداري متفاوت هستند.
وي در ادامه سخنانش به بررسي تعريف دين پرداخت و گفت : اگر از اصطلاح معروف دكارتي در ارائه تعريف دين استفاده كنيم و بگوييم كه ما چاره اي جز اين نداريم كه وقتي درباره مفهومي سخن مي گوييم آن مفهوم وضوح و تمايز پيدا كند، آن وقت در تعريف دين كه در جهت تمايز و مفهوم دين باشد با مشكل بر مي خوريم. به تعبير ديگر، ما در بخش دين يك بخش سلبي و يك بخش ايجابي داريم. بخش سلبي به تمايز مفهوم دين مربوط مي شود و بخش ايجابي به وضوح مفهوم دين باز مي گردد. در بخش سلبي مي بايست روشن شود كه دين هيچ يك از مفاهيمي مانند مفهوم معنويت، اخلاقي زيستن،عرفان نگري، تعبد، ايمان، خرافه پرستي، بت پرستي، و خشك مقدسي نيست. اين هشت پديده بسيار به دين نزديك اند. اما واقع اين است كه دين نيستند. به هر حال به هر كدام از اين موارد كه نزديك شويم غير از دين است. بنابراين در قسمت سلبي مي بايست تعريفي به دست دهيم كه شامل هيچ يك از اين هشت مورد نباشد. به تعبير ديگر، اگر كسي بخواهد تعبيري از دين ارائه كند كه يكي از هشت مفهوم با دين مساوقت يا مساوات پيدا كند مي بايست دليلي ارائه كند.
استاد ملكيان در ادامه به وجه ايجابي دين كه به وضوح دين باز مي گردد اشاره كرد و گفت : در اينجا هم مشكلات عديده اي وجود دارد كه به چهار دسته تقسيم مي شود. يكي اينكه تعاريفي كه براي دين شده گاهي تعاريفي هستند كه جامع افراد نيستند. يعني تعريفي از دين ارائه مي شود كه همه دينها را شامل نمي شود. گاهي تعريف ها نيز مانع اغيار نيستند. يعني تعريفي به دست مي دهيم كه شامل همه اديان مي شود. اما شامل چيزهاي ديگري غير از دين نيز مي شود. در تعريف اول مفهوم دين بسيار بسته است و در تعريف دوم نيز بسيار باز و بسيط است. مثلا اگر تعريفي از دين بدست دهيم كه شامل ماركسيسم هم بشود يا شامل فرويديسم و ليبراليسم بشود اين تعاريف به نظر مي آيد كه تعريفي گشاده تر از آن چيزي است كه محل نظر است.
وي افزود : مشكل ديگر تعريف از دين اين است كه بيش از حد بدبينانه باشد و تعريف بديبنانه از دين، يعني در تعريف نوعي بدبيني نسبت به دين اشراف و گنجانده شده است. وقتي كه گفته مي شود دين افيون توده هاست يك نوع تعريف بدبينانه از دين است. از اين تعاريف كم نيستند. مخصوصا نزد كساني كه در نهضت اول و دوم روانشناسي ( رفتار گرايي و روانكاوي ) كار مي كردند به اين قسم از تعاريف بسيار بر مي خوريم. قسم چهارم نيز ارائه تعارف خوش بينانه است. وقتي شما دين را به اخلاق تعالي يافته و يا دين را تعريف به بهترين و زيباترين كاري كه با تنهايي خود مي توان كرد، سوق دهيد تعريفي خوشبينانه از دين ارائه كرده ايد .
استاد ملكيان تصريح كرد : يكي ديگر از مشكلات اين است كه شما بخواهيد تعريفي از دين ارائه كنيد كه مانع افراد نباشد، جامع اغيار نباشد، و خوشبينانه و بدبينانه هم نباشد. به تعبيري چنين نيست كه چهار تعريف معيوب وجود دارد و ما تعريف پنجمي ارائه مي دهيم كه هيچكدام از اين عيبهاي چهارگانه را نداشته باشد.
وي درباره اين نوع نگرش به دين اظهار داشت : در نگاه نخست شايد به نظر آيد كه بهترين راه براي تعريف واقع بينانه از دين اين است كه از ميان اديان جهاني چند مولفه مشترك را بيابيم و آن چند مولفه را در تعريف دين بگنجانيم و بگوييم كه دين شامل اين نكته هاست. لذا كساني كه در روانشناسي دين، جامعه شناسي دين، تاريخ اديان و حتي كساني كه در فلسفه دين كار كردند گفته اند بايد از ارائه تعريف دين دست برداشت. تعريف ارسطويي از دين كه به ذات دين مي پردازد و تعريف "لاك " كه به ويژگي هاي اسمي دين مي پردازد نمي تواند راهگشا باشد. بنابراين بايد به تعريف شباهت خانوداگي ويتگنشتايني پرداخت. البته به نظر من شباهت خانوداگي ويتگنشتايني همان مشكلات جان لاك و ارسطو را دارد. تعريف روش ويتگنشتاين چيزي است كه جان هيك در آثارش از آن بسيار دفاع مي كند و مي گويد كه دين چيزي نيست كه بتوان به شيوه ارسطويي و لاكي تعريف كنيم. چاره اي جز اين نيست كه به شباهتهاي خانوادگي ويتگنشتايني تن دهيم. به نظر من اين هم قابل دفاع نيست. شباهت خانوداگي ويتگنشتاين مي گويد كه لااقل يكي از آن ويژگي ها را كه هر چه بخواهد دين تلقي شود بايد داشته باشد. اما در نقد اين حرف بايد گفت كه ويتگنشتاين آن يك ويژگي را از كجا آورده است و به چه منطق روشي و محتوايي آن ويژگي را تاييد مي كند.
وي در ادامه سخنانش به مشكل ديگري تحت عنوان انواع دين اشاره كرد و گفت : فرض مي كنيم كه تعريفي از دين ارائه كرديم . با اديان و آئيني همچون اسلام، مسيحيت، يهود، بودا، شينتو، دائو، جين، كنفوسيوس، زرتشت، هندو كه در ميان خود به مذاهب ، فرق، و نحله هاي مختلف تقسيم شده اند چه كنيم . اين اديان در بينشان انواع و اقسامي دارند كه مانع از اين مي شود كه همه آنها را از يك سنخ بدانيم. دين از يك "جنس" نيست و اين جنس، انواعي دارد كه انواع آن قابل فروكاستن به يكديگر نيستند. دين هاي جهان بسيار متنوع اند. بحث بر سر تكثر دين نيست كه چيز واضحي است ، بلكه بحث بر سر تنوع دين است كه چيز واضحي نيست.
استاد ملكيان براي روشن شدن بحث به توضيحي درباره ساحت هاي دروني وجود انسان پرداخت ، وي گفت : آدمي داراي چهار ساحت است . ساحت باورها و عقايد ، كه ساحت اعتقادات و دانشهاي ماست. ساحت دوم ساحت احساساسات و عواطف است ، كه ساحت اميد، آرزو، اندوه ، دوستي ها و دشمني هاست. ساحت سوم ساحت خواسته هاي و نيازهاي ماست. اين سه ساحت، ساحتهاي دروني ماست و در درون ما قابل ملاحظه اند. ساحت چهارم وجود انسان به ساحت عمل تعبير مي شود. اين ساحت به دو قسم تقسيم مي شود : عمل دروني و عمل بيروني . وقتي كه مي گوييم يك عمل، عمل دروني است ، يعني فقط "عامل " آن فعل از آن با خبر است. وقتي كه مي گوييم يك عمل عمل بيروني است ، يعني افراد ديگري غير از خود " عامل " هم مي توانند از آن با خبر شوند.
وي افزود : اديان غير از انواع، كثرت دارند و كثرت آنها بسته به اين است كه به كدام يك از اين ساحتها توجه بيشتري داشته باشند . چارلز موريس از بزرگترين روانشناسان دين مي گويد كه ما مي توانيم اديان جهان را به ادياني كه عمل دروني در آنها ارزش بسيار بالا دارد و احساسات و عواطف ارزش بسيار پايين دارند تقسيم كنيم و مثال اين نوع نگرش دين بوداست. همچنين مي توانيم ادياني اشاره كنيم كه در آنها احساسات و عواطف ارزش بالايي دارند و عمل بيروني ارزش بسيار كمي دارند مانند اديان ديونوسوسي . دسته ديگر ادياني هستند كه در آنها عمل بيروني ارزش بسيار بالا و عمل دروني ارزش كمي دارد . بسياري از اديان جديد ظهور يافته در غرب از اين دسته هستند . موريس اين دسته را اديان پرومته اي مي نامد . دسته اي ديگر از اديان ادياني هستند كه در آنها عمل دروني ارزش بالايي دارد و احساسات و عواطف ارزش بسيار پاييني دارد مانند آيين كنفوسيوس . موريس مي گويد مسيحيت كنوني نيز به اين نحو است. دسته اي ديگر از اديان، ادياني هستند كه كه در آن عمل دروني ارزش بالايي دارد و عمل بيروني ارزش بسيار كمي دارد. و باز ادياني وجود دارند كه در انها احساسات و عواطف ارزش بالايي دارد و امور دروني ارزش پايين دارد. موريس مي گويد پيام اصلي حضرت محمد (ص) اين بوده است. دسته اي ديگر از اديان نيز وجود دارند كه ميان عمل دروني و عمل بيروني و احساسات و عواطف تعادل بر قرار كرده اند . موريس مي گويد همه شاخه هاي آئين هندو و آئين دائو از اين دسته هستند . تقسيم بندي موريس در واقع سنخ شناسي و نوع شناسي اديان است. در تقسيم بندي موريس ساحت باورها اصلا محل توجه نيست، زيرا به نظر وي باور هيچ نقشي در اديان ندارد.
استاد ملكيان در ادامه سخنان خود به بخش سوم بحث خود ، يعني انواع دينداري پرداخت . وي دينداري را نيز داراي انواع و مراتب دانست و گفت : دينداري با دين فرق مي كند. دينداري التزام به دين است. در دينداري ما صورتهاي مختلفي درباره دين داريم و اول و مهمترين بحث اين است كه انسانهايي كه متدين به اديان و مذاهب جهان مي شوند سنخ روانشناسي آنها با يكديگر فرق مي كند و از اين رو دينداري آنها نيز متفاوت است. درباب تيپولوژي هاي معنوي افراد آثار بسياري نوشته شده است اما من به تيپولوژي خانم مري ليدا اشاره مي كنم. ايشان مي گويد ما مي توانيم سنخهاي روانشناسي آدميان را به چهار سنخ مشخص كنيم. انسانهاي كنشگر و انسانهاي كنش پذير. هر كدام از فعالها و يا منفعلها هم در درون خودشان به دو دسته درونگرا و برونگرا تقسيم مي شوند. ايشان مي گويد سنخهايي كه كنشگر و فعالند و برون گرا نيز هستند وقتي كه به ديني رو مي آورند افرادي انقلابي مي شوند. انقلابي به اين معنا كه با دين و ارتباطات ديني شان مي خواهند نظم جهان را تغيير دهند. كساني كه كنش پذير و منفعل اند اصلا به تغيير ساختار اجتماعي فكر نمي كنند. بلكه به دنبال عشق و شفقت براي تك تك افراد انساني هستند. اينها افرادي هستند كه مي خواهند به هر ترتيبي كه شده از دردها و رنجهاي مردم بكاهند. كساني كه كنش پذير و درونگرا هستند كساني هستند كه اهل عبادت و مراقبت اند و بيشتر اهل خلوت و تنهايي هستند اينها در هر ديني باشند به همين گونه رفتار مي كنند. كساني كه كنشگر و فعال و درونگرا هستند نيز معمولا به دنبال رياضت، تقويت اراده هستند تا از اين طريق بتوانند به شهود برسند.
وي در بخش چهارم سخنراني خود ، يعني بحث درباره تشخيص ملاك دينداري را با طرح اين سوال كه دينداري يك مفهوم روان شناختي است يا يك مفهوم جامعه شناختي ؟ آيا دين كاري است مربوط به افراد و يا كاري است مربوط به نهادها؟ ادامه داد و گفت : والتر كلارك از روانشناسهاي بزرگ مي گويد كه برخي دينشان امر شخصي است و برخي دينشان دين موروثي است. بعضي خودشان يك ديني را يافته اند و تشخيص داده اند. اين تفكيك بين دين شخصي و دين موروثي همان تفكيك بين دين فردي و جمعي است. كه يركه گور نيز مي گويد براي اينكه ما حقانيت مسيح را اثبات كنيم بايد اثبات كنيم كه مسيحي هستيم. چه سودي دارد كه مسيحيت حق باشد اما من از آن بهره اي نداشته باشم. كه ير كه گور مي گفت كسي مسيحي است كه مانند مسيح زندگي كند، يا كسي مسيحي است كه تلاش كند كه مثل مسيح زندگي كند. بنابراين اين مهم است كه من موافقت با مسيح داشته باشم يا اينكه اين مهم است كه من كوشش داشته باشم كه براي موافقت با مسيح زندگي كنم.
استاد ملكيان همچنين به بحث سلبي و ايجابي ملاك دينداري پرداخت و گفت : فردي وجود دارد كه از اول عمر تا آخر عمر معتقد بوده كه خدا وجود دارد. اما براي اينكه معتقد شود كه خدا وجود دارد هيچ كاري هم نكرده و هيچ وقتي نيز صرف نكرده است. اين را در نظر بگيريد با كسي كه از اول تا آخر عمرش را صرف مطالعه درباره عدم وجود خدا كرده است. مولوي مي گويد خفاش آفتاب گريز است. اما مي گويد من معتقدم كه آفتاب پرستي بزرگتر از خفاش وجود ندارد. براي اينكه هيچ كسي نيست كه در تمام طول عمرش به فكر آفتاب باشد. آفتاب پرست واقعي خفاش است چون تمام زندگي اش بر اساس آفتاب تنظيم مي شود.
وي افزود : " سيمون وي " مي گفت بيشتر متدينان جهان سلبي اند. " سيمون وي " معتقد است كه تدين يعني توجه به پيام. نيچه نيز مي گويد كه بزرگترين پيروان شكارچيان هستند. شكارچي براي اين به دنبال آهوست كه او را بكشد و از او تغذيه كند. ولي مجبور است بدنبال آهو باشد و هر جا كه آهو رفت آن را تعقيب كند . كساني هستند كه تا آخر عمرشان شكارچي دين اند ولي در واقع پيرو دين هسند چون اهتمام به دين دارند.
استاد ملكيان تصريح كرد : فرض كنيم كه تمام آن مباحث را پشت سرگذاشتيم و به مقصود رسيديم. اما اكنون پرسش اين است كه ملاك دينداري چيست؟ اولين بحث در ملاك دينداري اين است كه بدانيم كه آيا بايد از خود فرد پرسيد كه ديندار است يا اينكه ما بايد بدانيم كه ديندار هست يا نه؟ برخي از امور را بايد از خود شخص پرسيد و برخي ديگر را از كساني كه ناظر به امورند بايد پرسيد و برخي امور نيز جمع ميان آن دو است . ويتگنشتاين از جمله فيلسوفاني است كه دينداري را امري دروني و انفسي مي دانست. او مي گفت از بيرون نمي توان درباره دينداري كسي قضاوت كرد خود شخص بايد احساس كند كه ديندار است يا خير . مطلب دوم اين است كه باور به دين چگونه سنجيده مي شود. وقتي كسي مي گويد من به خدا باور دارم با كسي كه به خدا باور ندارد تفاوتشان در كجاست. باور يك امر دروني است. كساني گفته اند حضور در مراسم ديني را مي توان علامت دينداري دانست. برخي نيز عبادات، پرداخت وجوهات شرعي را ملاك تشخيص دينداري از دين دانست. اگرچه اين ملاك هم محل اختلاف است.
استاد ملكيان در پايان اظهار داشت : ماحصل حرف اين است كه چون در هر چهار بحث قول فصلي وجود ندارد كه همه بر آن اجماع داشته باشد بنابراين به نظر مي آيد كه تنها راه اين است كه ما به تعاريف تسريعي رجوع كنيم و در سنجه هاي دينداري آنها را روشن كنيم. يعني هر وقت بخواهيم يك تحقيق آماري در هر كشوري انجام دهيم بايد تعريف خودمان را از دين ، نوع دين و انواع دينداري مشخص كنيم . نتيجه اين مي شود كه هيچ سنجه اي براي دينداري وجود ندارد كه بتواند همه دينها و همه انواع دينداري را پوشش دهد و بنابراين همه اين تحقيقات مي توانند نو شونده باشند.
پس از سخنان استاد ملكيان، دكتر غلامرضا كاشي و دكتر شجاعي زند درباره برخي از محورهاي سخنراني ملكيان نكاتي را مطرح كرده و با وي به گفتگو پرداختند . در انتهاي اين نشست نيز حاضرين در نشست سوالاتي را مطرح كردند كه استاد ملكيان به آنها پاسخ گفت .