بی تردید هر نظام تبلیغی برای رسیدن به اهداف و آرمانهای خود نیازمند ساختار هدفمند و مستحکم، محتوای غنی و روشهای مؤثر و کارساز می باشد. ساختار، چارچوب و قواعد اولیه و مبنایی است؛ محتوا، از دین و مکتب و فرهنگ جامعه سرچشمه می گیرد و روشها، مجموعه ابزارها و متدهایی است که به شکل سنتی یا مدرن به تحقق اهداف کمک می رسانند.
اسلام و قرآن، ساختاری قوی، کارآمد و مناسب برای تبلیغ دین به فرماندهی و راهبری پیامبر (ص) و با محوریت وحی الهی قرار داده اند. محتوا را قرآن و آموزه های معصومان تشکیل می دهد و روشهای مؤثر و متنوعی در این راستا از سوی قرآن و پیامبر(ص) و عترت(ع) ارائه شده است. مسجد، منبر، نقش مبلغان، حج و اجتماعات دیگر اسلامی، بخشی از ساختار تبلیغی مستحکم اسلامند. قرآن و سنت محتوایی بسیار غنی و پویا به تبلیغ اسلامی بخشیده است. با این حال، در هر زمان بایستی روشها نوسازی و بهسازی شوند و متناسب با شرایط روز با حفظ روشهای اصلی تنظیم و بازآفرینی شوند. محتوا، نیز براساس ذائقه و شرایط روحی و اجتماعی مخاطبان و اقتضاء آن روز بازآفرینی و بازنویسی و بازتولید شود که در غیر این صورت با رکود و سستی مواجه خواهد شد. علاوه بر اینها عامل شورآفرینی و انگیزش هم در جامعه ما با حب اهل بیت(ع) واحیاء خاطرات دینی به ویژه قیام عاشورا به صورت مؤثر رخ می نماید.
حقیقت این است که هر زمان که سیستم تبلیغی به خوبی عمل کرده و وضعیت روحی، فرهنگی و حتی اجتماعی اقتصادی جامعه بهبود یافته است، ما سخت ترین شرایط را ازجمله در دوران پرمحنت بنی امیه و دوران خفقان بنی عباس و دورانهایی چون مغول و پادشاهان خون آشام و فرهنگ ستیز به خوبی پشت سر نهاده و حتی در روحیه و رفتار مهاجمان تأثیر نهاده ایم و در نهایت در برخی دوره ها شکوفایی تمدن جامعه بود را زمینه سازی کردیم. در دوران معاصر نیز رهایی دین مردم از فشار توطئه های ضد دینی عهد استعمار و پهلوی و نجات از توطئه بزرگی مثل جنگ تحمیلی و تهاجم فرهنگی همگی ناشی از وجود یک نظام تبلیغی مستحکم بوده و اینها نمونه هایی از توانایی بازآفرینی فرهنگی و خودسازی و بازپروری استعدادها و توانایی های علمی و اجتماعی جامعه ما به شمار می روند.
اما در شرایط کنونی به نظر می رسد نارسایی ها و چالشهای عدیده و شدیدی در تعادل و انسجام و کارآمدی نظام تبلیغی ما دیده می شود که برخی از آنها عبارتنداز:
1- تأکید بیش از حد و تورم گونه بر برخی از آموزه های دینی و غفلت از برخی دیگر. مثلا تأکید بیش از اندازه و گاه مشکوک بر موضوع مهدویت و استفاده های جهت دار سیاسی و اجتماعی از آن بدون بهره گیری از جنبه های تربیتی و مثبت آن به طوری که عده ای تنها بر جنبه های تخدیری و امیدآفرینی بی حساب و صرفا وعده های جذاب و توده وار و تحریک کننده آن تأکید دارند، در حالی که می توان از این موضوع برای توسعه و پیشرفت و امیدآفرینی مطلوب و برنامه ریزی و حرکت به سوی آینده مطلوب تر بهره جست.
2- پر رنگ شدن نقش مداحان در عرصه های تبلیغی و کمرنگ شدن نقش علما و واعظان روحانی و ریشه دار و عمیق، به طوری که مداحان اکنون علاوه بر عرصه مرثیه و عزا در عرصه تاریخ دین، اخلاق دینی و معارف قرآنی و دینی نیز وارد شده و به جای انجام مأموریتهای عاطفی و روحی و یادآوری فضائل پیشوایان، دست به برداشت معارف دینی در عرصه های مختلف نیز می زنند و حتی گاه ارائه نظریات عجیب و غریب هم دارند. بماند که برخی از ایشان اکنون علاوه بر داشتن تریبونهای گوناگون و وسیع، در مدیریت رسانه ای نظام تبلیغی ما نیز نقش آفرینی می کنند و در تصمیم گیری ها و سیاستگذاری ها نیز دخالت دارند.
3- تکیه بیش از حد متعارف بر نمادگرایی و نقش وسایل و ابزارها در محافل دینی به ویژه نهادهای مسأله دار و بدون ریشه مانند شمایلهای اولیاء خدا و علامتها و اسباب و آلات هیئتهای مذهبی که گاهی تداعی کننده فرهنگها و دینهای دیگر نیز می شود، البته جلوگیری از نصب شمایل ائمه(ع) در سالهای اخیر قدری اوضاع بصری هیئتهای را نیکوتر گردانیده ولی کماکان در این زمینه تلاش و پیگیری لازم است.
4- غلبه روضه خوانی با شیوه های مختلف آن بر وعظ و خطابه سنتی چه در محافل مذهبی و چه در رسانه ها و این موضوع در رسانه ها جای تأمل بیشتر دارد؛ چرا که مخاطبان رسانه ها امکان و توجه بیشتری به معارف و محتوای غنی سخنرانی ها و برنامه ها می تواند داشته باشند، ولی از این فرصت به خوبی و با رعایت تنوع و روشهای مؤثر استفاده نمی شود.
5- نفوذ بحثهای حاشیه ای و نه چندان مهم مانند مباحث تغذیه، مباحث چگونگی تدبیر منزل به منبرها و محافل مذهبی و حتی عزاداری که نتیجه بی تدبیری و عدم هدایت و کنترل جامع سیستم تبلیغی است. غرض از این مطلب، بی اهمیت دانستن مباحث تغذیه و خانه داری نیست، بلکه بحث در اولویت و اهمیت مباحث کلیدی و راهبردی دینی است که برای حفظ کلیت دین و تداوم حیات و اثرآفرینی آن در عرصه ملی و جهانی بایستی بدان پرداخت.
برای نمونه ببینیم موضوعات سخنرانی های استاد مطهری در دوران دهه 40 و 50 به تناسب شرایط روز چه بوده و نوع ارتباط آنها را محاسبه کنیم و خلاصه اینکه اولویت مباحث، بسیار مهم است و البته در این اولویت بندی مسائل کلی جهان اسلام، مسائل علمی و مسائل هر منطقه هر کدام نقش و وزن ویژه خود را باید دارا باشند. بنابراین شایسته نیست در روز عاشورا به جای بحث واعظ از لزوم اصلاح امور مسلمانان و راهکارهای آن مباحث بهداشت و تغذیه در پیش از ظهر عاشورا تبیین شود.(انکار هدف از عزاداری و محفل حسینی تنظیم ورودی بطن است به جای تنظیم ورودیهای ذهن و روح)
از فرصت عاشورا بسیار بهتر از این می توان بهره جست؛ علاوه بر جنبه های عاطفی و ایجاد شور و حرارت و انگیزش در برابر ظلم، بایستی مؤلفه ها و عوامل گسترش ظلم بررسی شود که هر کس بتواند خود را از نظر میزان ظلم آفرینی بسنجد و اندازه بگیرد و بعد خود را کنترل و اصلاح نماید. می توان موضوع پرهیز از تملق و چاپلوسی را از فرهنگ عاشورا استفاده کرد و تبیین نمود.
ابعاد وسیع امر به معروف و نهی از منکر در عاشورا بسیار گفتنی است و تا عیبها بیان نشود اصلاح در سطح خُرد و کلان صورت نخواهد گرفت. همچنین رابطه عاشورا با فرهنگ جاهلی و عوامل آن و نقش گرایشهای جاهلی مخالفان اهل بیت(ع) در ایجاد چنین فجایعی باید تبیین شود تا انسان مخاطب عاشورا بداند که قبیله گرایی با حزب گرایی و جناح گرایی تفاوتی ندارد و تکاثرطلبی عرب جاهلی با ثروت اندوزی رانت خواران در جامعه ما فرقی ندارد و همین هاست که تار و پود جامعه را فاسد می کند و تباهی و انحطاط را حاکم می سازد و در پایان حقیقت گرایی و پرهیز از عوام فریبی و مصلحت اندیشی های بی توجیه را می توان از پیامهای عاشورا و محافل عزاداری دانست که شایان توجه و توضیح بیشتری می باشند.*
دکتر مصطفی عباسی مقدم، عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان