احمد پهلوانیان در مورد اینکه چرا سکان مدیریتی حوزه های علوم انسانی به فارغ التحصیلان این حوزه ها واگذار نشده است به خبرنگار مهر گفت: در کشور های غربی علم و علوم تجربی در بستر فلسفه و در دامن علوم انسانی رشد کرد. به این معنی که یک سیر طبیعی داشت و ابتدا فلسفه های مختلف البته با همان شاخصه های اومانیسم و لیبرالیسم در آنجا شکل گرفت و در بستر آن فلسفه های مضاف مثل فلسفه علوم سیاسی، فلسفه حقوق و فلسفه هنر شکل گرفت و بعد از آن علوم انسانی دیگری مثل روانشناسی، جامعه شناسی و بعد علوم تجربی در این بستر شکل گرفت و به وجود آمد.
وی افزود: در جوامع توسع یافته و یا جوامعی که به سمت توسعه یافتگی حرکت می کردند غرض آنها این بود که یک راه میان بری را انتخاب کنند. لذا بدون در نظر گرفتن زیر ساخت های فلسفی، یا بسترهای علوم انسانی به سمت علوم یا دانشهای SCIENTIFICAL و تجربی و علوم فنی روی آوردند و علوم انسانی و فلسفه در محاق قرار گرفت.
قائم مقام مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما ادامه داد: در کشور ما هم همین اتفاق افتاد و بدون اینکه توجهی به زیرساخت های فکری و فلسفی شود حرکت به سمت توسعه یافتگی و رشد علوم فنی و علوم تجربی مثل علوم پزشکی و بیولوژیکی و زیست شناسی اتفاق افتاد. به همین دلیل علوم انسانی در این جوامع و به طبع جامعه ما علوم درجه سومی به حساب آمد و علوم فنی و تجربی در رده های اول و دوم قرار گرفت. برای مدیریت این حوزه ها هم به کسانی که در رشته های علوم فنی و بعضاً علوم تجربی و نه علوم انسانی تحصیل کرده بودند اتکاء شد.
این کارشناس رسانه عنوان کرد: با مطالبی که گفته شد بسیار روشن است که در بسیاری از نهادها و سازمان های فرهنگی و رشته های علوم انسانی در دانشگاه ها و پژوهشکده ها مدیریت ها در دست افرادی است که عمدتاً مهندسی و یا در علوم تجربی تحصیل کرده اند است. این مسائل عمده ترین دلایلی هستند که در کشور ما این وضعیت که شما می گویید رخ داده است.
این کارشناس ارتباطات در مورد اینکه به طور کلی نگاه کسی که علوم فنی و پایه خوانده به علوم انسانی چگونه است هم بیان داشت: علوم انسانی علوم زیر ساختی است و وظیفه بسترسازی و آماده کردن زمینه برای رشد علوم دیگر از جمله علوم طبیعی و فنی را بر عهده دارد. اما کسی که در رشته های مهندسی و فنی تحصیل کرده نگاه روبنایی و اجرایی دارد و این هم تحت تأثیر توسعه یافتگی از نوع تکنوکراتش است. اتفاقی که در جامعه می افتد این است که رشد و بسط تفکر تکنوکراتی و نتیجه آن توسعه یافتگی تک ساحتی و تک بعدی و پیامدها و آسیب های فرهنگی و اجتماعی زیاد از نهادهای کوچک اجتماعی مثل خانواده گرفته تا نهادهای کلان مثل دولت و روند دموکراتیک در این کشورها و مردم سالاری ای که شاهد آن هستیم به وجود می آید حالا چه از نوع کشورهایی مثل کره و ژاپن یا بعضاً کشورهایی مثل مالزی و ترکیه که در دوره های مختلف زمانی در جامعه ما به عنوان الگوی توسعه یافتگی برای ما مطرح بودند.