باید توجه داشت که استعمار، امپریالیسم و سلطه گری از گذشته دور تاکنون، نشان داده است که هزاران چهره آشکار و نهان دارد که همچون تارهای عنکبوت بر تمام جوانب زندگی جوامع تحت سلطه تنیده شده اند. این چهره ها در بیشتر موارد، با ظاهر بشر دوستی، صلح طلبی، آزادی گرایی، ترویج عمران و آبادی و مانند آن به صورت دام هایی خطرناک، فرا راه ملت ها گسترده شده اند. روشن است که با آگاهی از این ظاهر فریبی ها، می توان از این دام ها رهید و با پیگیری سیاست های مدبرانه و آینده نگرانه داخلی و خارجی، می توان مانع تحقق اهداف سلطه جویانه استعمارگران شد. در این نوشتار، که نگاهی اجمالی به مسئله استعمار فرانو دارد، سؤال هایی از این قبیل مطرح است: منظور از«استعمار فرانو» چیست و چه تفاوت هایی با «استعمار کهنه» و « استعمار نو» دارد؟ اهداف عمده این شیوه کاملاً جدید استعماری چیست و از چه زمانی شروع شده است؟ راهکارهای اجرایی آن چیست و چه موانع و چالش هایی فراروی آن قرار دارد؟ آیا این فرایند زیان بار استعماری برای جهان می تواند با موضع گیری صحیح کشورها، به ویژه کشورهای اسلامی، پایانی بر یک آغاز باشد وبه سلطه سیاه استعمارگران هزار چهره برای همیشه خاتمه بخشد؟
الف: فرایند استعمار
استعمار، امپریالیسم و سلطه گری از گذشته دور تا کنون نشان داده اند که هزاران چهره آشکار و نهان دارند که همچون تارهای عنکبوت بر تمام جوانب زندگی جوامع تحت سلطه تنیده شده اند. این چهره ها در بیشتر موارد، با ظاهر بشر دوستی، صلح طلبی، آزادی گرایی، ترویج عمران و آبادی و مانند آن به صورت دام های خطرناک، فرا راه ملت ها گسترده شده اند و روشن است که با آگاهی از این ظاهر فریبی ها، می توان صید این دام ها نشد و با پیگیری سیاست های مدبرانه و آینده نگرانه داخلی و خارجی، می توان مانع تحقق اهداف سلطه جویانه استعمارگران شد. اندیشمندان معمولاً 3 نوع استعمار را مطرح نموده اند. استعمار کهن( سنتی، کلاسیک، مستقیم) استعمار نو(غیر مستقیم، جدید) و استعمار فرانو.
1 -استعمار کهن
استعمار کهن، شیوه ای استعماری بوده که قدرت های بزرگ با اعمال زور بر کشورهای دیگر سلطه پیدا می کردند و خود در رأس آن کشورها حکمرانی می کردند و به چپاول ثروت آن ها می پرداختند، مثل دوران حکومت انگلیس بر هندوستان در اواخر قرن 16 و اوایل قرن 17. آنان پس از ورود بدان جا، وقتی با دولت قدرتمند«گورکانی» مواجه شدند، شهر«بمبئی» را با شهر«منچستر» خودشان مقایسه می کردند. « منچستر» در آن زمان جزء شهرهای صنعتی انگلیس به شمار می رفت. آن ها در این مقایسه می گفتند: منچستر در مقابل بمبئی ویرانه ای بیش نیست و خطاب به ملکه الیزابت نوشته بودند: اگر ما نتوانیم جریان تولید و صادرات هندوستان به انگلیس را معکوس کنیم، بی تردید با ورشکستگی مواجه خواهیم شد؛ یعنی هند به لحاظ اقتصادی یک کشور توانمند بود و بیشتر تولیدات این کشور به انگلیس فرستاده می شد. این جریان تا سال 1948، که سال استقلال هند است، ادامه پیدا کرد. از 1600 تا 1948 میلادی چه اتفاقی افتاد: هند به یک ویرانه تبدیل گردید و فقیر و نابود شد. کانون ثروت اندوزی انگلیسی ها هند بود، اگر چه آن ها کشورهای زیادی را استعمار کردند آنان با استعمار و استثمار و نابودی هند، توانستند به قدرت و ثروت برسند، اگر چه در تمام جوامع امپریالیستی، این وضع را ادامه دادند.
الف- بستر تاریخی شکل گیری، صدور بیانیه معروف پاپ در سال 1493 میلادی(899 قمری)که به «فرمان تقسیم» مشهور گشت، درواقع تأیید چپاول و غارت ممالک دیگر توسط دو قدرت مطرح آن روز یعنی اسپانیا و پرتغال و سر آغاز استعمار مستقیم بود. طبق این بیانیه، تمام آمریکای شمالی و قسمت عمده آمریکای جنوبی به اسپانیا و مناطقی همچون هند، ژاپن، چین و سایر سرزمین های شرقی به انضمام آفریقا به پرتغال اعطا گردید. با این وصف، پرتغالی ها توانستند بیشتر به طرف شرق هجوم ببرند و اسپانیایی ها مناطق غربی را تحت تصرف در آوردند و منابع آنجا را به چپاول و یغما بردند. بعدها با افول قدرت این دو کشور، قدرت های دیگری از جمله انگلستان با نفوذ گسترده خود در مناطق گوناگون، به غارت مستقیم منابع مالی و انسانی دیگر کشورها اقدام کردند. این روند، که تا جنگ جهانی دوم، یعنی سال 1945 میلادی(1324 شمسی) ادامه داشت، تحت عنوان« استعمار کهن» قسمت عمده ای از تحولات روابط بین المللی را رقم زد. تا پیش از جنگ جهانی دوم، مستعمرات، میدان تاخت و تاز مستقیم و غارت همه جانبه استعمارگران به شمار می آمد.
ب- ویژگیها: این نوع استعمار که به شکل مستقیم صورت می گرفت، از ویژگی هایی برخوردار بود که برخی ها از آنها عبارتند از-قدرت نظامی حرف اول را می زد و تهدیدها از نوع تهدید سخت بود.-لشکر کشی و کشتار موجه بود و کشتار بیشتر دلیل قدرت بیشتر بود.-برای استعمارگران پرهزینه بود.- سرزمین ها فتح می شدند و حاکمیت مستقیم بر آنها اعمال می شد.- از ابزارهای رسانه ای مانند روزنامه که به واسطه پدید آمدن صنعت چاپ شکل گرفته بود، بهره می گرفت( برای مثال، ناپلئون پیش از حمله به مصر، برای آن کشور روزنامه ای منتشر نمود یا رویتر، مؤسس خبرگزاری رویترز، امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو را از ناصرالدین شاه گرفت).
ابزار سلطه و ویژگی ها:
1-اشغال و الحاق سرزمین،2- اعمال زور و کشتار برای ترس و تثبیت3- لشکرکشی های بزرگ(مانند هندوستان)4- استبداد مستقل5- مشروعیت و تقدس مبارزه ضد اجنبی
دوره تاریخی تا حدود قرن 15 میلادی
اهداف و منابع
1-ژئوپلتیک(جغرافیا و سرزمین)2- منافع سیاسی3- منافع اقتصادی4-بعضاً اهداف اعتقادی(مانند جنگ های صلیبی).
جریان مقابله
1-حاکمان قدرتمند متکی به خود2- قهرمانان ملی با رهبران دینی3- مردم( در صورت وجود رهبری از نوع دینی یا ملی یا هردو)4-رهبران و جریانات مذهبی و دینی(دین و روحانیت در ایران)
علل زوال:
1-پرهزینه بودن2- ناممکن بودن(مانند شکست مکرر اروپا در فتح آمریکای شمالی)3- افزایش مقاومت ها در برابر اشغالگران4- تغییر شرایط جوامع استعمارگر و مستعمره و فروپاشی درونی امپراتوری های سنتی
استعمار نو
سیر تاریخی و ویژگی های آن: وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم موجب افول قدرت اروپا و انتقال مرکز ثقل قدرت جهان گردید. پایان جنگ جهانی دوم مصادف با آغاز شکل گیری نظام دو قطبی بین المللی و ظهور دو ابرقدرت جدید یعنی ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی(سابق) بود. این تغییر و تحول جهانی به دگرگونی روابط کشورهای اروپایی با مستعمرات خود انجامید. جابه جایی قدرت، افزایش حس ناسیونالیستی و آزادی خواهی، شکل گیری حرکت های استقلال طلبانه و نهضت های ملی در مستعمرات، استعمارگران را بر آن داشت تا سیاست خود را در برخورد با مستعمرات تغییر دهند و از طریق عوامل و دست نشاندگان خود و با اطمینان از وابستگی کامل حاکمان و پادشاهان، اهداف استعماری خود را دنبال نمایند. آنها گرچه در ظاهر، با اعلام استقلال مستعمرات موافقت می نمودند و حتی کمک های مالی هم به منظور توسعه و آبادانی مستعمرات انجام می دادند، ولی این اقدامات صرفاً پوششی بود تا به شکل جدید و به آسانی بتوانند به صورت غیر مستقیم، ذخایر نفتی و معادن و دیگر ثروت های ملی کشورها را غارت کنند.
این شیوه استعمار، که پس از جنگ جهانی دوم و با تغییراتی که در سیاست خارجی قدرت های استعمارگر شکل گرفت، تحت عنوان استعمار نو از طریق حاکمان وابسته، مطامع، اهداف و خواسته های استعمارگران را عملی می نمود و تا سالهای متمادی ادامه داشت. چه شد که استعمار کهن به پایان رسید و دور دوم استعمار آغازشد؟ چند عامل در این تغییر شیوه دخالت دارند. یک عامل این است که سرمایه داری از مرحله رقابتی و لیبرالیستی سنتی خودش وارد مرحله انحصاری یا امپریالیستی می شود و امپریالیسم 1915، که منجر به سرنگون کردن ناپلئون و تغییر مسیر قدرت دراروپا گردید، مدعی بود بشر را به صلح و رفاه خواهد رسانید. با وجود آنکه از سال 1860 به بعد، فقر وحشتناکی در بسیاری از کشورهای اروپایی به وجود آمده بود که به شورش دهه 1890 در آمریکا منجر شد، اینان مدعی بودند این ناآرامی ها گام هایی است که در جهت حرکت به سمت رفاه و پیشرفت فراگیر و از یک صلح دائمی حرف می زدند.
داعیه آنها این بود که از سال 1815به بعد، هیچ جنگ بزرگی دراروپا رخ نداده است. در حالی که پیش از آن در اروپا جنگهای فراوانی رخ داده بود. اما جنگ جهانی اول تمام این تصورات را فرو ریخت. جنگ لیبرالیسم جنگی بود خشن تر و خونین تر از تمام جنگ هایی که در تمام تاریخ صورت گرفته بود.آنان دیگر نمی توانستند از پیشرفت و رفاه و صلح صحبت کنند. قرن نوزدهم کاملاً تحت سیطره لیبرالیسم و اثبات گرایان بود که هیچ کاری از پیش نبردند و جز فقر حاصلی نداشتند، بی خردی ای که تمدن غربی در جنگ جهانی اول از خود بروز داد، موجب شد که لیبرالیسم دچار بحران شود. نکته دیگر اینکه کشورها وارد فاز امپریالیستی شدند؛ یعنی پیدایش انحصارات بزرگ، و این انحصارات بزرگ در رقابت با یکدیگر قرار گرفتند و این رقابت انحصارات بزرگ بود که جنگ های بزرگ را موجب شد. آن ها می خواستند سرزمین های جهان را بین خودشان تقسیم کنند. به دنبال این اتفاقات، لیبرالیسم سنتی قروریخت و به تبع آن، استعمار سنتی هم کارایی خود را از دست داد.
دلیل دیگر این اتفاق، روی آوردن کشورهای آسیایی و آفریقایی به جنبش های آزادی خواهانه و بیداری شرق بود. از مقدمات این جنبش ها، جنبش عدالت خواهانه در کشور ما بود که به مشروطه تبدیل شد. به نوعی، جنبش های دیگری هم پیش می آمدند که البته بعضی از آنها ساخته استعمار بودند؛ آنها برای فریب مردم، شعارهای ضد استعماری سر می دادند؛ مثل جنبش کمالیست ها یا همان طرفداران آتاتورک در ترکیه؛ همان گونه که استعمار، انقلاب مشروطه را در کشور ما از مسیر خودش منحرف کرد. این جنبش ها را هم تحت سلطه خود قرار داد. اما به هر حال، این خیزشها و اعتراضات همچنان پابرجا بودند، استعمار به نقطه ای رسید که دیگر نمی توانست از طریق حضور مستقیم، خشن و تحت سلطه قرار دادن کشورها، آنها را اداره کند. دلیل دیگر این شکست ها آن بود که خود کشورهای استعمارگر هم ادامه سلطه به شیوه گذشته را به صرفه نمی دانستند و برایشان از نظر اقتصادی هزینه بر بود. سرمایه داری انحصاری می شد. یکی از ویژگی های سرمایه داری انحصاری این است که سلطه سرمایه داری انحصاری محوریت پیدا می کند؛ یعنی استعمار گران سرمایه را از کشورهای امپریالیستی به کشورهای تحت سلطه می فرستند.
این سرمایه با بهره گیری از نیروی کار و منابع کشورهای تحت سلطه چند برابر می شود و باز می گردد و اساساً مسیر حرکت به سمت صدور سرمایه می رود و وقتی صدور سرمایه محوریت پیدا می کند، دیگر نمی توان به شیوه سنتی گذشته عمل کرد. به خصوص با خیزش های مردمی که به وجود آمدند. به هر حال، از نظر غربی ها، برای استعمار جوامع لازم بود ساختارهای سنتی را از هم بپاشند و کشورها را وارد فاز مدرنیته کنند و رژیم هایی را به حکومت برسانند که وابسته به غرب باشند. از این رو، استعمار نو پدید آمد. ادگار موران، جامعه شناس فرانسوی، در خصوص علت پدیدار شدن این نوع استعمار می گوید: چون شیوه استعمار کهن منجر به این می شد که ابر قدرت ها به حریم یکدیگر تجاوز کنند، به فکر افتادند تا مانع این امر شوند. از سوی دیگر به دنبال چاره ای بودند تا منافعشان ابدی شود. به همین دلیل، شیوه استعمار نو و غیر مستقیم را پذیرفتند. استعمار نو دارای چه ویژگی هایی است که آن را از استعمار کهن متمایز می کند؟ « استعمارنو» استعماری است که پیش از همه به صدور سرمایه توجه زیادی دارد و سلطه سیاسی مستقیم را مد نظر قرار نمی دهد. ا
گر چه ممکن است گاهی هم از آن استفاده کند؛ اما به ظاهر، نمی خواهد سرزمینی تحت سلطه را به اشغال در آورد. دلیل دیگر اینکه استعمار کهن شکست خورده است و به همین استعمار نو پدید آمده است. به همین دلیل، پس از جنگ جهانی اول، جهان امپریالیستی به دو قطب شرق و غرب تقسیم شد. در قطب شوروی، اگر چه جوهر و ذاتش به دلیل ذات مدرنیستی که داشت سلطه گر بود و خواه ناخواه ساختارش با سرمایه داری رایج هم خوانی نداشت، اما به نوعی، ریشه های سلطه گرانه سرمایه در آن بود؛ زیرا اقتصاد خصلت سرمایه سالارانه اش را دارد. سوسیالیست هم به دلیل جوهره اومانیستی و روح یهودی سوداگری که در آن است، با سرمایه داری لیبرالی مشترک است و خواه ناخواه در مسیر سلطه می افتد.اگر چه کشورهای سوسیالیستی در مقابل کشورهای امپریالیستی، شعارهای دفاع از محرومان سر می دهند. بنابراین، با چنین فضای تبلیغاتی، امپریالیست هایی همچون انگلستان و فرانسه نمی توانستند با رویکرد خشن و تجاوز طلبانه خود، مردم را فریب دهند و تحت سلطه درآورند. بدین دلیل، مجبور بودند رویکردها را تغییر دهند. البته دولت های استعماری در مقابل مسئله تغییر روش مقاومت هم می کردند. آنچه بیش از همه آنها را وادار کرد تا این تغییر روش را بپذیرند و استقلال سیاسی جوامع مستعمره را بپذیرند، مقاومت مردم جهان سوم بود.
نمونه اش اینکه تا سال 1960در الجزایر، حاضر به اعمال این روش نبودند، تا سال 1975 در ویتنام هم حاضر به این کار نبودند. این عوامل موجب شدند تا استعمار کهن جایگاه خود را به استعمار نو بدهد و استعمار نو سعی می کند رویکردهای غیر مستقیم را جایگزین رویکردهای مستقیم کند. در این رویکرد اشغال سرزمین ها جای خود را به حاکمیت سیاسی کشورهای هدف داد. از این رو، در این دوران شاهد رشد دستگاه های دولتی توسط کشورهای استعماری تحت سلطه هستیم.
ابزار سلطه و ویژگی ها:
1- اشغال دستگاه سیاسی(حکومت های دست نشانده و وابسته) و استقلال سرزمین ها.2 – زور پنهان(قدرت امنیتی)؛ مثلاً در قرن 16 انگلیس نیروی اطلاعاتی به ایران فرستاد.3- زمینه سازی جنگ های داخلی بین کشورهای استقلال یافته.4- استبداد وابسته5-وابستگی فرهنگی6-ظهور جریان مقابله کاذب و هدایت شده(قهرمانان کاذب)
دوره تاریخی
قرن 16 تا اواخر قرن 20 میلادی
تفاوت اساسی با دوره قبل:
1-اشغال حاکمیت به جای اشغال سرزمین؛2-هزینه نکردن برای لشکر کشی نظامی.
اهداف و منافع:
1-اقتصادی(منابع تولید، ازار مصرف و کم کم نفت)؛2-ژئو پلتیک(جغرافیا و سرزمین)؛3- سیاسی –اقتصادی
جریان مقابله:
1-روحانیت درایران؛2-سنت ها و قهرمانان ملی؛ 3-جریان مقابله کاذب و هدایت شده روشنفکران و قهرمانان.
علل زوال:
1-ظلم و ستم و فساد استبداد وابسته؛2- بی عرضگی و فقدان کار آمدی استبداد وابسته؛3- پر هزینه بودن نگهداری استبداد وابسته؛4- تغییر شرایط و مراحل اقتصاد جهانی، مانند شرایط تولید و عدم تأمین منافع نظام سلطه.
ادامه دارد...