به گزارش گروه فرهنگ و هنر "مهر"عاطفه حسيني هنرمند تئاتر دفاع مقدس گفتاري در باره بايد ها و نبايدهاي اين هنر دارد . اوبه دنبال جستاري كه انجام داده اين اعتقاد را مطرح مي كند كه هنر مندان نئاتر دفاع مقدس ضرورت دارد كه به انداره عشق و اشتياقي كه به ماهيت ناب دفاع مقدس دارند ، با گذراندن دوره هاي علمي از تخصص لازم و وافي براي انتقال پيام ناب دفاع مقدس هم برخوردار باشند.متن كامل اين گفتار را اينك پيش روي داريد.
مطالعه وتحقيق درباره متفكران ونويسندگان اعصارگوناگون بخصوص عصرحاضرما را بدين معني رهنمون مي سازد كه نويسنده درهرژانريا قالبي قلم مي زند ، لزوما يك سلسله تعاريف بنيادين را درذهن خود شفاف ساخته وبراساس فرم ادبي وهنري خود را بنا مي كند ، بطورمثال درآثارميلان كوند را رمان نويس چك ، جبران خليل جبران نويسنده وشاعرلبناني الاصل وحتي نظريه پردازان وفلاسفه اي چون فريدريك نيچه ، رنه دكارت ، هگل واخيرا اوشو، ازموضوعاتي چون زن، عشق ،مرگ ، قانون ، گذشت، مذهب ، موسيقي ، زناشوئي ، زندگي ، نفرت ، زمان ، جنگ وصلح ، عافيت ، رنج ، شادي ،ابديت وغيره ، بطورواضح سخني به ميان مي آيد، تاجائيكه وقتي خواننده آثارآنها را با آثارنويسندگان ايراني قياس مي كند به برخي كاستي ها درانديشه نويسندگان ايراني پي مي برد ، ازجمله :
نويسندگان ما بطوراخص ، نمايشنامه نويس دفاع مقدس ( صرف نظرازانگشت شمارافراد مستثني ) درباره اين قبيل تعريف بنيادين ، تفكرآگاهانه اي ندارند ، بطوريكه قادربه ارائه مفهوم يا تعريف روشن نيستند.
تفكروتعريف نويسنده ايراني دراين قبيل موضوعات اساسي ، اساسا متعلق به ذهن شخصي اونيست بلكه اغلب ازديكته هاي محيط ، ازجمله ديدگاه عرفي يا رايج ، تاثيرفراوان مي پذيرد ، تا جائيكه ديگرنمي توانيم به اين نويسنده يك متفكررا قائل شويم ، حال آنكه دردرجه اول نويسنده قاعدتا بايد صاحب تفكروايده فردي باشد.
دريك غور وبررسي آثارنويسندگان به اين نتيجه مي رسيم كه اغلب نويسندگان جنگ درايران ، استانداردها وغالبهاي هنري را درزمينه تعاريف بنيادين بدرستي نمي شناسند.آنان دربرخي موارد اندكي ژرف مي انديشند اما دراغلب موارد دچارسطحي نگري وشعارزدگي اند ، بطورمثال آنان قادرنيستند مرزبين فضيلت طلبي ، غرور و گرايش به خيررا درخويشتن تشخيص دهند درحقيقت نقصهايي كه برشمرديم فرصت وتوانائي شناخت انسان را ازنويسنده سلب كنند حال آنكه نويسنده بايد بتواند دنيائي را به زيبائي ترسيم كند ، انساني را خلق كند با تمام ابعاد انساني كه به اندازه يك فرد واقعي قابل لمس و درك باشد ومخاطب را به چالش ، تفكر، همذات پنداري وتاثيروتاثروادارد .
به قول استانيسلاوسكي ، هنرمند فردي است كه قادرباشد ، دروغي را حقيقت بنماياند .
به عقيده من نمايشنامه نويس دفاع مقدس وبتبع آن كارگردان ، بازيگروسايرعناصر اين ژانر بايد با شيوه هاي مستقيم يا غيرمستقيم بتوانند ساختارهاي فكري خود را بنا كنند تا برطبق آن شخصيتي را خلق نمايند وهمانگونه كه مطلعيم يكي ازشيوه هاي مطمئن براي دستيابي به اين هدف ، طراحي دوره هاي آموزشي تكنولوژي فكراست.
ضرورت برگزاري چنين دوره هائي كه درآن مباحث بنيادين طرح شود كاملا مشهود است .
البته منظورازتكنولوژي فكر، صرفا تكنولوژي موفقيت با موفقيت درشهروند بودن يا موفق زيستن نيست بلكه هدف طرح تعاريف بنيادين وبحث وبررسي موشكافانه ودقيق درباره آنها ورسيدن به نگرشي روشن وعاري ازفضاي ذهني جهل آلود يا آگاهي ناكافي است .
بنابراين لازم است كيفيت اين آموزش متفاوت باشد وازاصول رايج دركلاسهاي تكنولوژي فكركه صرفا برسخنراني استواراست پيروي نكند .
دراين گونه نشستها فرد آموزش گيرنده درعين حال ، آموزش دهنده نيزمي باشد وازشيوه مباحثه فرد به فرد وفرد با جمع پيروي مي كند . به عقيده من اين اولين قدم براي موفقيت درخلق آثارنمايشي است.
يعني ايجاد محتواي ذهني ژرف وجهان شمول باعث بوجود آمدن اثري بديع وماندگارخواهد شد وذهن ياراي ايجاد محتواي جديد نيست مگراينكه محتواي قديم را ابتدا بررسي كرده ، سپس درصورت لزوم زوائد آن را هرس كند ونهالهاي جديد فكري را پرورش دهد .
يكبارديگربرخي ازمحتوا ومقولات اصيل انساني را كه يك هنرمند براي خلق اثربدانها نيازدارد برمي شمرم : عشق - مرگ ، زندگي ، زن، گذشت ، فضيلت ، جنايت ، خير، شر، حسد ، مذهب ، نفرت ، زمان ، جنگ ، صلح ،موسيقي ، خلاقيت ، رنج ، شادي ، ابديت وزيبائي و...
آيا به عنوان يك نمايشنامه نويس دفاع مقدس ، جسارت آن را پيدا كرده ايم كه براي اين مقولات بنيادين تعريف يا تعاريف درخورتوجه وتعمق ارائه دهيم ؟
آيا نمي توان عدم جذابيت وماندگاري بسياري ازآثارخلق شده تا كنون را دراين حيطه جستجو كرد. يكبارديگرمتذكرمي شوم كه موفقيت درعرصه تئاتردفاع مقدس ازيك ذهن پويا وخلاق ومستقل نشات مي گيرد. بنابراين اذهان هنرمندان دفاع مقدس بايد آموزش وتمرين لازم جهت انديشيدن صحيح وسازمان يافته و ژرف را داشته باشند .
بهره گيري ازتجسم خلاق درخلق آثاردفاع مقدس :
اگربا دوستان وهنرمندان يك گپ خوماني درباره شيوه كارشان داشته باشيم به سادگي متوجه مي شويم كه اغلب اوقات اين دوستان هنرمند وعلاقه مند به خلق آثاردفاع مقدس ازيك درد ديرينه رنج مي برند.
آنان عليرغم علاقه فراوان به كاردرحيطه تئاتردفاع مقدس ،درعين حال آن راچون بارسنگين هستي بردوش مي كشند كه گهگاه احساس ضعف وعدم تحمل اين بارآنان را دروضعيت نا اميدي قرارمي دهد گوئي سردرگمند كه چگونه اين باررابه مقصد برسانند ومثلا چگونه بازيگري كنند وازآن لذت ببرند ويا كراكترهائي سمپات خلق نمايند كه تا مدتها بعنوان الگوي ما دراذهان مخاطب نفوذ كنند .
يا چگونه نويسندگي كنند ومطمئن باشند كه اثرشان براي مخاطب امروزي گيرائي خواهد داشت وچگونه كارگرداني كنند واميدوارباشند كه مخاطب خاص وعام آنها را به عنوان كارگردان صاحب سبك ومولف مورد تشويق وتوجه قرارخواهند داد.
براستي گره كاركجاست ؟ چرا با اين همه علاقه وعطش فراوان ، هنرمند تئاتردفاع مقدس درمبارزه براي بقاء درعرصه هنر، احساس ناتواني ونابودي مي كند؟ آيا نمي توان مشكل را جائي دردرون خود اوجستجو كرد حال اين فرض را داشته باشيم كه هنرمند تئاترجنگ با حصول تعاريف بنيادين به اين محتواي ذهني به طورنسبي دست يافته وآماده باشد كه دست به خلق اثربزند اما چگونه ؟ چرا قادرنيست انتقال مفهوم نمايد ؟
چرا آنچه را كه درذهن دارد نمي تواند به مخاطب ارائه دهد ، شايد يكي ازدلايل موثرو واقعي دراحساس ضعف هنرمند عدم برخورداري لازم وكافي ازخلاقيت باشد وبه عبارتي عدم شناخت وعدم توانائي او درتجسم خلاق است كه اين ناتواني راموجب مي شود .
اما تجسم خلاق چيست؟ شايد بتوان گفت كه براي يك هنرمند تجسم خلاق ،خلق يك روياست ، رويايي كه هنرمند اشتياق دارد ،آنرا بازگو نمايد ، آنرا نمايش دهد وبه اجرا گذارد تا ديگران نيزدرلذت رويت اين رويا با اوسهيم شوند ، رويائي كه به قول ارسطو ، فرد را تطهيرمي كند ، به قول گروتفسكي فرد را ازخوابي كه آرامش كاذب ودروغين به اومي دهد بيدارمي كند. بيداري كه ترس توام با لذت را دربردارد. تجسم خلاق درواقع ابزاركاريك هنرمند است كه براي محتواي ذهني اوقالبي درخورمي تراشد ، قالبي كه جذب مي كند ، به خود مي خواند ومخاطب دربرابرطنازي اثرتاب مقاومت ندارد، ما تا چه ميزان به شيوه هاي گوناگون تجسم خلاق دستيابي داريم ، به عنوان فردي كه اندك طرفه اي ازاين تجربه زيبا با خود دارم ، پيشنهاد مي كنم دريك سري دوره هاي هماهنگ سازي ، تكنيك هاي لازم جهت دست يابي به تجسم خلاق آموزش وتجربه ، كه قطعا ميزان بازدهي هنرمندان عاشق عرصه تئاترجنگ افزايش خواهد داد برپا شود تا آنان با سربلندي درعرصه هنركشوروحتي دنيا ، روياهاي خود را به نمايش گذارند ودردهاي ناگفته را براي ديگران مانوس وملموس سازند .
بايد اين حقيقت تلخ را بپذيريم كه نه سازمان حفظ آثاروارزشهاي دفاع مقدس به عنوان متولي خلق وحفظ آثارارزشمند نه هنرمند تئاتردفاع مقدس قدم موثربرنداشته تا ميزان تمركز، خلاقيت وكارآئي هنرخود را بالا ببرند به حدي كه آثارنمايشي درخورتوجه بوجود آيد وعدم جذابيت وسطحي نگري وابتذال ازچهره تئاتردفاع مقدس زدوده شود تا گرايش مردم ومخاطبان به ديدن آثارنمايشي با مقوله جنگ ودفاع مقدس افزون شود .
نگرش جهان شمول برجنگ وموضوع دفاع مقدس :
تا اينجا به دوخلاء اساسي اشاره كردم يكي خلاء درمحتوا تحت عنوان خلاء مفاهيم بنيادين ، كه درازهم گسيختگي ، سطحي نگري وعدم سازمان يافتگي ساختارهاي فكري نويسنده دفاع مقدس مي توان ردپاي آن را پيدا كرد وديگرخلاء درفرم تحت عنوان ناتواني نويسنده درتجسم خلاق براي ايجاد ونمايان ساختن و انتقال روياها يا آثاردرمقوله جنگ ودفاع مقدس.
اما خلاء سومي كه قابل رديابي است نداشتن نگرش جهان شمول برمقوله جنگ ودفاع مقدس است گوئي عليرغم تبليغات وشعارهائي كه سازمانهاي حمايت كننده ازاين آثاردارند ، هنرمند تئاتردفاع مقدس ، موضوع جنگ يا دفاع مقدس راموضوعي مقطعي ، مربوط به گذشته ومحدود انگاشته وبه نظروي اين مقوله توان مانوروخلق اثري ماندگاررا ازهنرمند سلب مي كند .
كوچك انگاري موضوع دفاع مقدس ريشه درهرحركت نادرست گذشته داشته باشد مانند آثاربسيارسطحي دهه هاي 60و70 ونيزآثاركليشه اي وتكرارمكررات كه ازعمق وگيرائي لازم برخوردارنبودند ، درحال حاضرتبديل به يك باورشده وهمه ما آگاهيم كه آنچه اساسا به نويسنده انگيزه نگارش وقدرت خلاقيت مي بخشد ابتدا باورهاي اوست نه افكارمحض وي كه هنوزتبديل به باورنشده است .
ما مي توانيم درحيطه تئوري بگوئيم جنگ موضوعي است جهاني وانساني كه مثلت سه گانه عشق ومرگ وزندگي وبزرگترين عامل چالش وچلنج وكشمكش كه مهمترين متريال درام است درموضوع جنگ مشهود وموجود است وآن ترديد درلحظه ناب انتخاب است.
اما درباورخود با خود چنين واگويه مي كنيم؛ كدام جنگ ؟ جنگ ايران وعراق جنگي است كه درآن خيروشركاملا موضع جداگانه دارند ونيروي بعثي يعني شرمسلم، ديگركدام چالش دروني براي كاراكترباقي مي ماند تا او را دچارترديد نمايد؟ وقتي ترديد نيست ، انتخابي نيست ووقتي انتخابي نيست انتظاري زاده نمي شود ودرنتيجه كشمكش كه اصلي ترين عنصردرام است وجود نخواهد داشت ، اينجاست كه به همان نقص محتواي ذهني برمي گرديم ؛ اينكه ذهن نمايشنامه نويس دفاع مقدس مستقل نيست بلكه متاسفانه طفيلي محيط است وناخودآگاه ديكته محيط راقلم مي زند.
ما مجددا يادآوري مي كنيم اين باورماست كه به ما نيروي نوشتن اعطا مي كند نه افكارمحض؛ هرچند مشعشع ودرخشان،چرا كه اين افكارراه طولاني دارند تا تبديل به باورشوند ودرضميرناخود آگاه ما رسوب كنند تا توان نوشتن آثاربديع درما بوجود آيد واين ممكن نيست مگربا بازنگري دسته جمعي هنرمندان به مقوله جنگ .
جنگ يك موضوع بيكران است پس جهان شمول وزمان شمول است نه محدود به جغرافياي ويژه ومقطع زماني ويژه ، پس مقوله جنگ في ذاته نمي تواند تاريخ مصرف داشته باشد ، آنچه يك اثربا موضوع جنگ ودفاع را مصرفي مي كند ، نگاه نويسنده است كه به اثرتزريق مي شود واين نگاه نويسنده دراصل نگاه نويسنده نيست بلكه نگاه عرف رايج است كه مبناي تحقيقي وتحليلي ندارد ، لذاقابل استناد وقابل اعتنا نخواهد بود اغلب كساني كه درمقوله جنگ قلم مي زنند يك گرايش دروني به اين مقوله دارند واين گرايش رشد يافته وبرگرفته اززندگي آنان است ، آنان افرادي هستند كه جنگ را يا عواقب آن را ديده وتجربه كرده اند وتمايل دارند آن را براي ديگران بازگوكنند ، اما شگفت كه اين خواست دروني را با ديدگاههاي رايج درهم آميزند بطوريكه چاشني سطحي نگري به قدري زياد مي شود كه ديگراين گرايش حقيقي ودروني قابل چشيدن وهضم كردن نيست ونوعي بي ميلي وحتي بيزاري درمخاطب براي ديدن وخواندن اين آثاربوجود مي آورد. لذا يكي ازويروسهائي كه هنرجنگ ودفاع مقدس را تخريب مي كند همين ناباوري دراين انديشه كه جنگ موضوعي جهان شمول وزمان شمول است يعني متعلق وشامل تمام زمانها وتمام مكانها است ، پس مخاطب آن نامحدود خواهد بود .
خلاء ساختارهاي نمايشي درآثارموجود وتاثيرسوءآن برباورمخاطب تئاتردفاع مقدس :
بنده دريك رساله تحقيقي 8نمايشنامه منتخب دفاع مقدس را براساس ديالوگ تحليل كرده ام وبا نموداروجداول كاملا عيني ، نسبتهاي موجود ، ميزان غلظت يا رقت عناصراصلي درام را درآنها تعيين كرده ام ، نگاهي اجمالي به اين رساله خواننده را بي شك به اين واقعيت رهنمون خواهد ساخت كه درآثاردفاع مقدس عليرغم محتواي اوليه كه كاملا بگراند وزمينه لازم براي خلق يك درام درخوررا دارا هستند ، ضعف ساختاردراماتيك ازآنها آثاري ضعيف بوجود آورده كه ديگرنمي توان حتي درصف ملودرامهاي موفق جهان قرارشان داد، لذا خلاء چهارم كه باعث عدم توانائي لازم درنويسنده درخلق آثارش مي گردد وجود دارد وآن عدم شناخت كافي نويسنده ازساختارهاي دراماتيك است ، همه ما مي دانيم كه ساختارشكني وشالوده زماني اتفاق مي افتد كه هنرمند ساختارشناسي را به خوبي بداند ،يعني قبل ازاين كه طرحي نودراندازيم ، بايد بتوانيم طرحهاي قديم را به خوبي بشناسيم ودرمقام نقد آنها برآئيم تا ضرورت ساختارشكني رابه مخاطبانمان تفهيم كنيم ، حال آنكه با نگاه تحليلي به آثاردفاع مقدس صريحا ضعف ساختارشناسي نويسنده نمايان مي شود لذا هرگونه ساختارشكني معناي خود را ازدست مي دهد . ومخاطب متوجه مي شود كه نويسنده اثربه زعم خويش طرح نورا با توجه به ذهن نيمه آگاه خود نگاشته وبه عبارتي آگاهي اوازساختارجديد وقديم بسيارضعيف ومه آلود وخالي ازصراحت واستحكام وشفافيت لازم است .
هنرمند درشناخت ساختارها حوصله كافي به خرج نداده بنابراين اثر او به يك سري واگويه هاي تب آلود بدل شده كه غيرمنطقي وعاري ازخلاقيت وزيبائي شناسي لازم به نظرمي رسد .لذا درجلسات هماهنگي وآموزش نيروي متخصص ، گنجاندن بحثهائي درمقوله ساختارشناسي وسپس ساختارشكني ضروري به نظرمي رسد .
بررسي شيوه هاي ديگرتئاتري ازجمله اجراهاي موزيكال وبهرمندي ازحركات موزون درالقاء مفاهيم دفاع مقدس :
نگاهي محققانه به فرهنگ وسنن اقوام ايراني درمراسم واعياد گوناگون ازجمله رقصهاي محلي كه سرشارازحركات موزون ونماد ين و پرمعناست ، بيانگراين مطلب است كه اين آداب انعطاف لازم جهت ايجاد فرمهاي گوناگون اجراهاي موزيكال را داراست ومي توان ازآنها درالقاي مفاهيم مختلف ازجمله موضوعاتي چون جنگ ، صلح ، نيروهاي اهريمني ، گروه پاكان ومعصومين ، سياهي وسپيدي ، غم وشادي ، جشن وعزا و... با توجه به ريتم اين حركات بهره جست .
همه ما آگاهيم كه ريتم يكي ازاصلي ترين عناصرنمايشي است كه مي تواند ذهن مخاطب را متمركزكند. همچنين فرمهاي گوناگون اين حركات كه بنظرهرمحقق پوينده فرهنگ عامه ، سرشارازمعنا وعرفان و برگرفته ازطبيعت است وچنانكه مكملهاي ديگرچون نور ورنگ وموسيقي ، طراحي لباس ، ماسك وگريم را بدانها بيفزائيم وخلاقيت ونوآوري لازم را درتركيب آنها بوجود آوريم ، آثاربسيارزيبا وجذاب براي عموم مردم بويژه نسل سوم بوجود خواهند آمد واين امريست كه دراغلب ممالك جهان بوقوع پيوسته ومي توان ازتجارب آنها بهره مند شد.
يادآوري مي كنم اولين قدم براي يك هنرمند توان اودرجذب مخاطب است وترتيب روحي مخاطب وبالابردن سطح فرهنگ ، خرد ، منطق واحساس اوقدم بعدي است كه شرط كافي محسوب مي شود .
اگرجذب مخاطب را به اتفاق به عنوان اصل اول وشرط لازم بپذيريم ناگزيردرصدد شيوه جذب مخاطب برمي آئيم برهمين اساس بنده معتقدم بهره گيري ازحركات موزون شيوه اي بديع وگيرا براي مخاطب ماست تا بدين وسيله هم معرفي وحفظ آداب وسنن اصيل اقوام مختلف ايراني اعم ازترك ، كرد ، لر، فارس بلوچ وغيره را بجا آوريم وهم با تنوع وابداع وتركيب جديد وخلاقانه ازاين هنرخواهيم توانست . مفاهيم مختلف ازجمله دفاع مقدس ومفاهيم آغشته ونهفته درآن همچون ايمان ، فداكاري وطن پرستي ، حق پرستي سادگي وصداقت وشجاعت وغيرت را به زيباترين حالت براي مخاطب عرضه نمائيم .
عدم برگزاري دوره هاي آموزشي جهت ترتيب نيروهاي متخصص درتئاتردفاع مقدس وآثارجبران ناپذيرآن:
بنده به عنوان فردي كه اززمان برگزاري اولين جشنواره تئاتردفاع مقدس به عنوان بازيگروسپس درچهاردوره ديگربعنوان نويسنده وكارگردان وبازيگرحضورداشته ام وتوانسته ام ازنزديك آثارهنرمندان اين عرصه را ديده ودرجلسات نقد وبررسي آنها شركت كنم ، جمع بندي كه ازاين چند سال به نظرم رسيده، اين است كه عدم برگزاري دوره هاي آموزشي براي انواع رشته ها اعم ازبازيگري ، كارگرداني ، نويسندگي ، طراحي صحنه ، لباس ، گريم ، وساخت موسيقي وغيره ... باعث شده كه هنرمنداني اغلب علاقمند وكمترمتخصص بوجود آيند .
عمده هنرمندان فعال در عرصه تئاتر دفاع مقدس درطول سال فقط يكبار، طي 5روزبرگزاري جشنواره ازمراكزيا حومه شهرهاي مختلف كشورگردهم مي آيند واي بسا دربرخي ازاين شهرها حتي كلمه تئاترهم به گوشبعضي شهروندان نرسيده وهنرمند آن ديارمجال وامكان لازم و كافي براي ارتقاء هنرخود نيافته است .
اگراين باوررا درخود تقويت كنيم كه انگيزه وعلاقه به كاردرحيطه دفاع مقدس ، شرط اول موفقيت است ، اما شرط كافي درگرو برخورداري ازتخصص كافي درزمينه ساخت واجراي آثارنمايشي است .
دست اندركاران ازديدگاه اقتصادي نيزبه اين مقوله بنگرند يك مقايسه كلي نشان خواهد داد كه صرف كردن هزينه براي آموزش افراد فعال درتئاترجنگ بسي مقرون به صرفه ترازاين است كه جوايزجشنواره تئاتردفاع مقدس به هنرمندان اختصاص يابد. اگر از آموزش غافل شويم هرگز رضايت ما ومهمتررضايت مخاطب ما ازاين آثارتامين نشود وبه مرورفضاي ياس ونا اميدي درعرصه تئاتردفاع مقدسحاكم مي شود حال آنكه تئاتردفاع مقدس ظرفي است با گنجايش نامحدود كه توان تغذيه روحي وفرهنگي ودروني مخاطبان را درجاي جاي كشوروحتي فراترازمرزها دارا است.
ضرورت انعكاس تئاتردفاع مقدس ازرسانه هاي عمومي ( راديو ، تلويزيون ، ماهواره ) درقالب نمايشهاي تلويزيوني و... جهت آشنائي مخاطب عام با مقوله تئاتردفاع مقدس :
نگاهي نقادانه به برنامه هاي شبكه هاي مختلف تلويزيون يا ماهواره اين حكايت تلخ را نقل مي كند كه جائي براي عرضه تئاتردفاع مقدس درتلويزيون وجود ندارد، به عبارت بهتراگرما درمقوله هاي ديگراجتماعي درقالبهاي ملودرام ، طنزوغيره نظاره گرسريالهاي مختلف نمايشي هستيم ، درموضوع جنگ شاهد چنين نمايشهائي متاسفانه نيستيم .
تنها درسينماست كه موضوع جنگ هرازگاهي شايد يك فيلم ، درسال ، مخاطب محدودي را به سالن سينما مي كشاند ودرجشنواره تئاتردفاع مقدس مخاطبان مان خودمان هستيم يعني گروه هنرمندان تئاتردفاع مقدس ، براستي آيا مخاطب كلان براي آثاري با موضوع جنگ وجود دارد؟
آيا اذهان عموم جامعه متوجه موضوع دفاع مقدس است ؟ وآنرا به عنوان بخشي اززندگي وگذشته اي كه به دوري همين ديروزاست ، لمس يا حس مي كند ؟
چرا مثلا موضوع برره هنوزذهن مخاطب را به خود مشغول كرده ويا سريال خارجي ارتش سري اگرامروزبه زبان اصلي پخش مي شود وبه ياد شب هاي خاطره انگيززمستان چند سال پيش مجددا به تماشاي آن مي نشينند اما هيچ نمايش مداومي ازموضوع جنگ ايران وعراق به جزسريال گل پامچال كه تقريبا 15سال پيش ازتلويزيون ما پخش شده ،ديگرسريالهائي ازاين دست يا بهترازآن توليد نمي شود تا شبهاي ما را به خاطره بدل سازد.
آيا هشت سال دفاع مقدس ، قابليت گنجانده شدن درقالب نمايشهاي تلويزيوني يا سريالهاي تلويزيوني را ندارد وارزش آن كمترازموضوع نخودهاي برره يا مبارزه فرانسه عليه آلمان نازي است .رسالت تئاتردفاع مقدس فقط به صحنه ختم نمي شود تئاتردفاع بايد دراذهان عموم مردم رسوخ كند وتنها راه آن كشاندن اين تئاتربه تلويزيون است.