دكتر سيد حسين نصر در گفت و گو با"واندا رومر تيلور" سردبير مجله Voice Across Boundaries به برخي پرسش هاي وي در باره اسلام پاسخ گفته است. متن اين گفت وگو توسط دكتر فاضل لاريجاني ، با اندكي ويرايش و تغيير در گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" ،ترجمه شده است.

 

 

درباره  اسلام  بايد گفت كه اسلام نيز مانند  يهوديت از يك فرهنگ جنگنده (خشونت گرا) نشات مي گيرد. اما بعد از توسعه ابتدائي اسلام، دوره هايي طولاني از صلح و بالندگي علمي فرهنگي و مداراي ديني پديد آمد. آيا اين پديده هاي تاريخي ، كاملا منفك از يكديگر هستند؟ آيا مي توانيد درباره نحوه و تاثير شرايط تكوين تاريخي ريشه هاي اسلام  بر شكل گيري دين توضيح دهيد؟

اولا اجازه دهيد سخنان شما را تصحيح كنم. ريشه هاي اسلام در فرهنگ جنگ و ستيزه جويي جايي ندارد بلكه منبعث از خداوند است، اسلام در عربستان و در بين قبايلي كه با يكديگر در ستيز بودند پديد آمد .  اين دين توسط خدا و در پاسخ به اين خصومت هاي قبيله اي نازل شد. تاريخ همه جوامع بشري آميخته با جنگ است  و اسلام يك استثنا نيست. اسلام از مسيحيت يا يهوديت بيشتر

جنگ پيامبر (ص) با يهوديان به خاطر يهودي بودن آنها نبود ، بلكه به دليل همد ستي آنان با دشمنان مكي وخيانتشان نسبت به مسلمانان  بود 

جنگ نداشته است.   پيامبر(ص) هنگامي مجبور به مهاجرت از مكه شد كه زندگاني اش در معرض خطر قرارگرفته بود . وي ناگزير به چند ين جنگ دفاعي در مد ينه شد. اما وقتي كه به مكه برگشت، درشهر مكه بدون اين كه قطره اي خون ريخته شود صلح برقرار ساخت. همچنين بعد از وفات پيامبر(ص) در زمان چهار خليفه  اول، جنگ فرقه اي در گرفت و در پي آن يك دوره طولاني صلح آميز با بالندگي فرهنگي  درهمه زمينه هاي مذهبي و فرهنگي ايجاد شد. در مقايسه با بيشتر اديان ديگر،  حتي هندوئيسم كه به مدارا شهرت دارد، اسلام از مداراي ديني بيشتري برخوردار است. در واقع پيامبر(ص) احترام زيادي براي يهوديان و مسيحيان قائل شدند و آنان را اهل كتاب مي خواندند . جنگهاي پيامبر عليه يهوديان در مدينه، به خاطر يهوديت آنان نبود بلكه به دليل همد ستي آنان  با دشمنان مكي و خيانت آنها بود،  خيانتي كه به جرم آن تعدادي از يهوديان كشته شدند. ساير يهوديان و مسيحيان از حمايت مسلمانان برخوردار بودند و در صلح و آرامش در ميان مسلمانان مي زيستند.

 نظر شما درباره احساسات ضد يهودي و ضد اسراييلي كه در بين خيلي از مسلمانان رايج است چيست ؟

اين يك پديده جديد است كه در واكنش به ظهور صهيونيسم به عنوان يك ايدئولوژي لائيك در منظقه و تاراج سرزمين فلسطين و ظلم بر مردم آن پديد آمده است. هرگاه وضعيت بين اسراييلي ها و عربها بر اساس عدالت حل شود بسياري از اين احساسات نفرت آميز نسبت به يهوديان از بين مي رود. از لحاظ تاريخي مسيحيان و يهوديان بدون مشكل عمده اي در بيشتر كشورهاي اسلامي زندگي مي كردند .  يهوديان در جوامع اسلامي درمقايسه با بيشتر كشورهاي اروپايي از خوش رفتاري  برخورداربودند. بعد از آن كه يهوديان همراه با مسلمانان در قرن پانزدهم از اسپانيا برون رانده شدند، در شمال آفريقا و در تركيه مسكن گزيدند و در اين مناطق مستقر شدند و جوامع شان از بالندگي برخوردار گشت . در ايران امروز به عنوان مثال مسيحيان و يهوديان نمايندگان خود را در پارلمان دارند. حتي به هنگام بمباران بغداد توسط آمريكا در سال 1991 ، هيچ مسيحي عمدا مورد آزار مسلمانان عراقي قرار نگرفت.

 به مانند كتب مقدس يهوديان و مسيحيان ، قرآن نيز در دفاع ازاعمال مختلف صلح آميز و خشونت آميز آياتي دارد. آيا شما مي توانيد درباره طيف تفسيرهاي مختلف از قرآن در ارتباط با رفتار خشونت آميز توضيح دهيد؟ تبيين قرآن از مفهوم جنگ چيست؟

آيات انگشت شماري در قرآن درباره جنگ وجود دارد اما متاسفانه برخي در مغرب زمين هميشه اين آيات را استخراج و نقد مي كنند و به ظاهر فراموش مي كنند كه درتورات آيات بيشتري درباره جنگ وجود دارد. جنگ در قرآن تنها به عنوان يك عمل دفاعي مجاز بوده و كشتن غير نظاميان بي گناه، زنان و بچه ها را تجويز نمي كند.  درباره اصطلاح "جهاد" كه در مغرب زمين غالبا از آن تعبيرنادرستي شده است  بايد بگويم كه " جهاد " به معناي " كوشش در راه خدا "  است و عميق ترين مفهوم آن يك سلوك شخصي دروني است و نه يك جنگ مقدس. با وجود اين ،  مي تواند به معناي يك عمل دفاعي به منظور حفظ و حمايت جامعه مسلمانان عندالا قتضاء باشد.

اين همان تمايزي است كه بين جهاد اكبر و جهاد اصغروجوددارد، آيا مي توانيد دراين باره توضيح بيشتري دهيد؟

بله، جهاد اكبر به معناي كوشش شخصي دروني به منظورغلبه برخود شهواني و خود مادي است . جهاد كوچك به معناي جنگ دفاعي بيروني است. در پي يكي از اولين جنگها با مكيان ، پيامبر(ص) به پيروان خود تبريك گفت و به ايشان گوشزد كرد كه :" شما از جهاد بيروني فارغ آمديد و اكنون بايد بر جهاد دروني تمركز كنيد"  .  وي به آنان هشدار داد كه جهاد دروني كه عليه هوسهاي مادي است مهمتر و بزرگتر از جهاد بيروني است.

با وجود اين ،  واژه عربي  جنگ "حرب" است .  "حرب " چه تفاوتي با مفهوم " جهاد"  دارد؟ و چرا كلمه جهاد در مباحث اسلامي معاصر اين قدر رايج شده است؟

حرب به معناي جنگ به مفهوم متعارف بوده كه اسلام درباره آن قواعد و مقررات مضبوط و مشخصي دارد. همان طوركه واژه جهاد نيز يك معناي ديني معيني داشته و به مفهوم تلاش براي خدا و در راه وصال به اوست. اما اين كلمه به همه منظوري استفاده شده است. به عنوان مثال واژه مسيحي crusade جنگ صليبي رادرنظربگيريد. پاپ اوربن (Urban)  اين واژه را به مفهوم جنگ مقدس در قرن يازدهم، به هنگام جنگهايي بر ضد اسلام استفاده كرد ،  همچنين شمادر قرن بيستم همين اصطلاح رااز رئيس جمهور جانسون براي جنگ برعليه فقرمي شنويد. بنابراين از واژه جهاد هم به مفهوم حقيقي و مجازي استفاده شده است و به مانند هر جامعه ديگر،  جنگها بعضي اوقات تحت نام ظاهري دروغين به راه انداخته مي شوند. در طول تاريخ همواره بعضي از سلاطين اعلام به ”جهاد“ مي كردند، حال آن كه آن چه در سر داشتند تنها "حرب" بود. آنها مي خواستند يك قطعه سرزميني را تصرف كرده يا بر دشمني فائق آيند. بنابراين توسل ايشان به اعلام مذهبي جهاد به منظور مشروعيت بخشيدن به اقدامات وسياست هاي شان بود. اين اعمال سياست ها نه از ديدگاه حقوقي و نه از ديدگاه كلامي جهاد نبود. جهاد تنها مي تواند توسط رئيس يك دولت اسلامي در مشورت با علماي ديني اعلام شود. رئيس جمهور مصر نمي تواند به عنوان مثال اعلام جهاد كند، زيرا او رئيس لائيك يك دولت است.

اسلام ديني با محتواي بسيار سياسي است و از نظر تاريخي بعضي از مصلحان ديني و سياسي ازابزار خشونت آميز به منظور نيل به اهدافشان استفاده كردند.

برخلاف مسيحيت كه در آن مسيح بر پيروان خود مي گويد كه به خدا بسپارند آن چه كه متعلق به خداست و به سزار واگذارند آن چه كه متعلق به اوست. اسلام معتقد است كه همه چيز متعلق به خداست. قانون و شريعت اسلامي بر دو مبنا استواراست، يكي وحي به پيامبر(ص) كه قرآن را تشكيل مي دهد ، و ديگري احاديث يا سنت واخبار افعال پيامبر(ص) است. قانون مقدس اسلام ( شريعت )مبتني بر اين دو نوع منبع اصلي و بنيادي است ، هم چنين مبتني بر برخي اصول ديگرازقبيل اجماع و قياس نيز است. مسيحيت

برخلاف مسيحيت كه در آن مسيح به پيروان خود مي گويد آن چه متعلق به خداست به خدا بسپاريد و آن چه متعلق به سزار است به سزار بسپاريد ، در اسلام همه چيز متعلق به خداست 

قوانين مشخصي در انجيل براي جامعه ندارد،  مسيح بر خلاف موسي و پيامبر اسلام (ص)  قوانين مشخصي بنيان ننهاده و از اين رو جوامع مسيحي مختلف ناگزيرند از قوانين فرهنگهاي بومي مختلف استفاده نمايند. حال آن كه در اسلام قانون يا شريعت و دين سخت درهم تنيده شده اند. در طول دو قرن بعد از ظهور اسلام يك جريان فزاينده خود آزمايي (تحقيق و تفحص) در جامعه مسلمان وجود داشت كه به همين خاطر فقه يا قانون اسلامي سريعا رشد كرد. نخستين فقيهان مسلمان درپي استقرار هنجارهاي قانوني مشخص بودند به طوري كه دستورات قرآني براي ايجاد يك جامعه پرهيزكار، برابر و دادگر رادربرگيرد. سلاطين و خلفا مي بايست براساس شريعت به منظور حمايت از شهروندان حكومت مي كردند. ولي  مانند ساير جوامع بشري بعضي از حكمرانان بهتر از ديگران بودند. بعضي به كشتار و ظلم شهروندان دست گشودند و گروههاي تحت ستم معمولا به سوي علما يا رهبران مذهبي پناه مي بردند تا در مصونيت باشند.در مواقع مختلف بعضي گروهها احساس كردند كه حاكمان ظالم به شدت از مسير شريعت واز سيراصلي اسلام مبتني بر عدالت، مساوات در مقابل قانون تخطي كرده و در نتيجه در پي آن بر آمدند تا درمخالفت حكمران حركتهاي سياسي و اصلاحي خود را به راه اندازند. در چنين شرايطي غالبابا عمل خشونت آميزنيزهمراه بود. در واقع  درجامعه بشري، مواجه بامسئله خشونت يك واقعيت است. اسلام اين واقعيت را مغفول نگذاشته بلكه خواسته است تا حتي المقدور جنگ و خشونت را محدود كرده و خشونت عليه غير نظاميان بي گناه ، خصوصا سالخوردگان، زنان ، و بچه ها را منع نموده است. در هر حال تاريخ اسلام در مقايسه با تاريخ مسيحيت، خشونت بيشتري به خود نديده است.