به گزارش خبرگزاری مهر، از محسوس تا معقول روایتی است که دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی با گره زدن و هم افق دانستن محسوس و معقول، ظاهر و باطن، و مطلق و مقید می کوشد تا از دریای عظیم و خروشان هستی شناسی و آگاهی مطلق، انسان مدرن امروز را به اصل خویش نزدیکتر کند. او در بیان گره خوردگی محسوس و معقول می نویسد: «عقل به همان اندازه که ادراکات دیگرِ انسان را با یکدیگر متّحد و هماهنگ میسازد، جهانِ مُدرَک و معلوم را نیز منسجم و منظم میبیند و از همین طریق است که جهانِ محسوس، همان جهانی است که معقول شناخته میشود و جهان معقول نیز در چهره یک جهان محسوس قابل مشاهده میگردد.
جهان محسوس، اگر معقول نباشد، در مغاکِ تفرقه و پراکندگی فرو میرود و جهان معقول اگر در چهرة یک جهان محسوس به ظهور نرسد، جامعیتِ خود را از دست میدهد و ناتمام خواهد بود. نزولِ معقول به محسوس و صعودِ محسوس به معقول، وسعت و عظمتِ عالَم را آشکار میسازد و در آشکار شدنِ عظمتِ عالَم است که انسان به وسعتِ هستیِ خود آگاه میشود. عقل جز به معقول نمیبیند و حسّ جز به مشاهدة محسوس نمیپردازد؛ ولی کدام محسوسی است که از حیطة گسترده معقول بیرون باشد؟»
این کتاب در پانزده فصل و با قیمت ۲۵ هزار تومان توسط موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، روانه بازار نشر شده است.
بخشی از مقدمه کتاب
در میان موجوداتِ جهان، موجودی شگفتانگیزتر از انسان تاکنون دیده نشده است. شاید در آینده نیز موجودی شگفتانگیزتر از انسان به منصّه ظهور و بروز نرسد. اگرخواسته باشیم بر اساس استحکام منطقی سخن بگوییم، میتوانیم ادّعا کنیم که به طور قطع و یقین درآینده نیز موجودی شگفتانگیزتر از انسان به وجود نخواهد آمد. زیرا آنچه در آینده موجود میشود، اگر قابلِ ادراک و شناخته شدن باشد، معلومِ انسان خواهد بود و چیزی که معلوم واقع میشود،انسانِ عالِم، بر آن احاطه خواهد داشت. امّا اگر به هیچ وجه مورد تعلّقِ ادراک واقع نشود، سخن نیز از آن برنمیآید و آنچه سخنگفتن درباره آن امکانپذیر نیست، ناچار قابل مقایسه و سنجش با موجودات دیگر نیز خواهد بود.
شگفتانگیز بودنِ انسان، یک سخنِ دور از ذهن و خارج از واقعیت نیست. زیرا خود معنیِ«شگفتی»یکی از ویژگیهای انسان است که حقیقت و هویّتِ آن چندان روشن نیست و کمتر کسی می تواند یک تعریف جامع و مانع برای ماهیّتِ آن ارائه دهد و از حقیقتِ آن ابهامزدایی کند. کسانی چنین میاندیشند که«شگفتی» منشأ پدیدۀ «خندیدن» در انسان است و حالت خنده از خصلتهای پدیده شگفتی به شمارمیآید، ولی ابهامی که در ذات و ماهیّتِ «خندیدن» دیده میشود، به هیچ وجه کمتر از ابهامی نیست که در ذات و ماهیّتِ «شگفتی» تحقّق دارد. اگر بپذیریم که حالتِ خندیدن از حالتِ پیدایشِ«شگفتی» درانسان ناشی میشود، ناچار باید بپذیرم که اگر ابهامی در ماهیّت خنده دیده میشود، از ابهامی که در حالت «شگفتی» وجود دارد، پدید میآید.
در مورد ماهیتِ خنده، بحث و بررسیهای بسیار به عمل آمده و کتابهایی نیز در این باب به رشته نگارش درآمده است، ولی هنوز نمیتوان ادعا کرد که ماهیتِ خنده به درستی روشن و آشکار شده است. این سخن در مورد ماهیّت تعجّب و شگفتی نیز صادق است و هنوز معلوم نیست که درباره این پدیده نفسانی چگونه میتوان بروشنی سخن گفت.
اکنون با توجه به اینکه پدیده شگفتی از خواص و خصلتهای انسان شناخته میشود، به آسانی میتوان گفت، حقیقتِ انسان ـ که شگفتی از خواص و خصلتهای او به شمار میآید ـ ، از هر موجود دیگری شگفتانگیزتر است. معنیِ این سخن، آن است که وقتی انسان در اثر روبروشدن با برخی از وقایع و حوادث یا موجودات خارقالعاده در شگفتی فرومیرود، میتواند از وجودِ خودش – که از خصلتِ شگفتی برخوردار میشود – نیز شگفتی پیدا کند و بدرستی دریابد که بدون وجودِ او، شگفتی هرگز تحقّق نمیپذیرد. به دیگر سخن: شگفتی، چیزی نیست که وجود عینی داشته باشد و یک موجود خارجی شناخته شود، بلکه ـ همان گونه که یادآور شدیم ـ ، شگفتی از خواص و خصلتهای انسان است و در شرایطی ویژه و در اثر روبرو شدن با برخی از امور خاص به وجود میآید.
اکنون در اینجا این پرسش پیش میآید که چرا انسان از هر موجود دیگری شگفتانگیزتر است و علتِ شگفتانگیز بودنِ او در چیست؟ در پاسخ به این پرسش، باید گفت: چیزی نیست که در جهان، موجب تعجّب و شگفتی شود مگر اینکه نمونهای از آن چیز در انسان تحقّق دارد و البتّه معلوم است که وقتی نمونهای از هر شیءِ شگفتانگیز درانسان تحقّق داشته باشد، انسان همه امور شگفت انگیز را در خود دارد و به همین دلیل از هر موجود دیگری در جهان شگفتانگیزتر شناخته میشود. به این ترتیب، اگر شخص بتواند خودش را بشناسد، به همه شگفتیهای جهان نیز آشنایی پیدا میکند.