خبرگزاری مهر- گروه هنر: صفی یزدانیان از جمله کارگردانهایی است که ورود به دنیای حرفه ای را با نوشتن درباره سینما آغاز کرده و سالها با گروهی متشکل از علی مصفا، لیلا حاتمی و فردین صاحبالزمانی همراهی داشته است. آثاری چون «پله آخر»، «چیزهایی هست که نمی دانی» و دست آخر فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» نتیجه این همکاری گروهی است.
یزدانیان در نخستین تجربه کارگردانی خود در دنیای حرفه ای سینما سراغ داستانی عاشقانه با قاب بندیهای زیبا رفته است البته دنیایی که یزدانیان در این فیلم سینمایی تصویر کرده تا اندازهای مورد نقد قرار گرفته و یزدانیان در این گفتگو به برخی از نقدهای وارد شده به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» پاسخ داده است.
گفتگو درباره فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» با حضور صفی یزدانیان کارگردان و فردین صاحب الزمانی در پایان هفته سوم اکران این فیلم انجام شد. در بخش نخست از این گفتگو، کارگردان به دلایل انتخاب لیلا حاتمی و علی مصفا برای حضور در این این فیلم سینمایی اشاره کرد و از میزان استقبال مخاطب و همچنین میزان فروش در تهران و شهرستان و علاقمندی خود به سینمای تارکوفسکی سخن گفت.
بخش نخست این گفتگو را میخوانید:
* با توجه به اینکه «در دنیای تو ساعت چند است؟» در هفته چهارم اکران قرار دارد، ارزیابی شما از فروش فیلم چیست؟
- درباره فروش فیلم باید به دو وجه اشاره کنم. وجه نخست اینکه میزان فروش در شهرستان را باید جداگانه ارزیابی کنیم زیرا روند فروش فیلم در برخی از شهرستان ها خوب و در برخی دیگر خوب نیست اما درباره فروش تهران میدانیم که نسبت به دو هفته اول اکران وضعیت بهتری پیدا کرده است.
* پیش از اکران تبلیغات گستردهای برای فیلم نشده بود. به نظرم زمان اکران هم از همه ظرفیتهای تبلیغاتی فیلمهایی از این دست بهره نبردید.
- فقط دو روز پیش از اکران بود که نمایش عمومی فیلم قطعی شد و بنابراین فرصتی برای تبلیغات نداشتیم. تنها فرصت تبلیغاتی ما فضای مجازی بود. پس از آن متوجه شدیم که مردم دیدن این فیلم را به هم توصیه می کنند و همین توصیه ها در ابتدای راه، تبلیغ خوبی برای فیلم بود اما از هفته سوم حامیان مالی فیلم به گروه پیوستند و تبلیغات محیطی ما فقط در تهران آغاز شد. در کل روند دیده شدن فیلم خوب است، مثلا سینما آزادی در ابتدا فیلم را در یکی از سالن های فرعی خود اکران کرده بود اما به تازگی آن را در سالن بزرگ و اصلیاش اکران کرده است بنابراین روند فروش بد نیست و باید منتظر ماند.
* من هم امیدوارم فروش فیلم سیر صعودی داشته باشد. برویم سراغ حال و هوای خود اثر. «در دنیای تو ساعت چند است؟» را میتوان عاشقانهای دو رگه ایرانی و فرانسوی دانست و به همین دلیل فضایش به طور عام برای بیننده تازه است. مخاطب عادی با این بخش کار چطور ارتباط برقرار کرده است؟
- بدون اغراق می گویم واکنشی که از تماشاگر سینمای ایران گرفتیم به مراتب بهتر و گستردهتر از چیزی بود که تصور می کردیم. گاهی با مخاطب هایی مواجه می شویم که می گویند فیلم را بیش از یک بار دیده اند، بنابراین گروهی را به خود جذب کرده و تاثیرگذار بوده است. عده دیگری هم که به هر دلیل با فیلم ارتباطی نگرفتهاند واکنشهایی نشان دادهاند و این برای ما ارزش دارد چراکه بی تفاوت از کنار فیلم عبور نکرده اند. به نظرم این امتیاز مهمی برای «در دنیای تو ساعت چند است؟» به شمار می آید.
* یکی از نقدهایی که می شود به فیلم شما وارد دانست این است که گویی فیلمنامه از ابتدا برای زوج علی مصفا و لیلا حاتمی نوشته شده و اگر بازیگران دیگری جایگزین این زوج شوند، فیلم افت میکند. آیا به این نکته قائل هستید؟
- نکته نخست اینکه در هنر هم مانند تاریخ «اگر» وجود ندارد و نمی توان گفت که اگر رابرت دنیرو را از فیلم «راننده تاکسی» حذف میکردیم، چه میشد. خب واضح است که حتما نتیجه چیز دیگری بود. بنابراین جای اگر وجود ندارد و این فیلم، اثری تمام شده است و اگر چیز دیگری به آن اضافه یا از آن کم میشد قطعا یک فیلم دیگر از آب درمی آمد. با این اوصاف فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» با توجه به شناخت ما از یکدیگر و البته شناخت من از توانایی های علی مصفا و لیلا حاتمی ساخته شده است. تا حالا که بسیاری معتقدند علی مصفا حضوری متفاوت از همه کارهای قبلیاش داشته است.
* آیا به گزینه های دیگری غیر این دو بازیگر فکر کرده بودید؟
- درباره لیلا حاتمی به هیچ گزینه دیگری فکر نکرده بودم و از اول مطمئن بودم که گلی را براساس کاراکتر لیلا حاتمی نوشته ام و در جلسه های خصوصی خودمان هم کاملا روشن بود که او این نقش را بازی خواهد کرد اما علی مصفا معتقد بود که شخصیت فرهاد به تیپ بازیهایی که تاکنون داشته، نمیخورد و ترجیح می داد که آن را بازی نکند. حتی زمانی که فیلمنامه به پایان رسید باز هم همین نظر را داشت.
* خود شما به عنوان نویسنده و کارگردان چه فکر می کردید؟
- از نظر من دور بودن شمایل جا افتاده و سینمایی مصفا از چنین شخصیتی، یک امتیاز برای فیلم به شمار می آید چون فاصله ای که مصفا با نقش خود ایجاد کرده بود باعث شد تا شخصیت فرهاد جذابتر شود. ضمن اینکه وسواس بسیاری داشتم که کاراکتر فرهاد به سوی یک عاشق مجنون و ترحم برانگیز حرکت نکند و حتی بارها گفته ام که به عاشق بودن این آدم هم باید شک کرد.
فرهاد مدام بازی می کند و به فعل بازی کردن در فیلم هم اشاره های بسیاری می شود. مجموع ریزه کاری هایی که در رفتار فرهاد وجود دارد باعث شده که به شخصیتی جذاب تبدیل شود بنابراین قطعا یکی از امتیازهای فیلم بازی علی مصفا در آن است. شخصیت فرهاد تکلیف خود را با دنیایی که برای خود ساخته روشن کرده و اتفاقا گلی شخصیت پیچیدهتری است، معلوم نیست برای چه بعد از ۲۰ سال به ایران برگشته و با همه چیز احساس غریبهگی میکند.
* با توجه به اینکه با فیلمنامه کامل سر صحنه رفتید، آیا هنگام فیلمبرداری چیزی را در فیلمنامه تغییر دادید؟
- البته که تغییراتی ایجاد شد. همانطور که اشاره کردید با فیلمنامه کامل سر صحنه رفتیم و درباره علی مصفا و لیلا حاتمی من اصلا بحثی نداشتم. به پیشنهاد مصفا چند جلسه با سرگروهها جمع شدیم و فیلمنامه را خواندیم و سر صحنه نکات برای همه روشن شده بود. فیلمبرداری برای ۲ بازیگر اصلی اینطور بود که هر روز تکه مربوط به آن روز را میگرفتند و بعد مقابل دوربین حاضر می شدند و من هم مانند بقیه گروه تماشاگر بازی آنها بودم. درواقع آنقدر درباره جزئیات فیلمنامه با هم صحبت کرده بودیم که دیگر حرفی نداشتیم.
* اشاره کردید برخی از صحنهها تغییر کرده است، کدام صحنهها تغییر کردند؟
- صحنه عمدهای نبود و بیشتر تغییرات زمانی که وارد لوکیشن میشدیم، ایجاد میشد.
* اول فیلمبرداری آغاز شد و بعد لوکیشن اصلی (خانه حوا خانم) را پیدا کردید؟
- بله ۱۰ روز پس از آغاز فیلمبرداری لوکیشن اصلی ما در رشت قطعی شد و در این مدت صحنه های دیگر را فیلمبرداری میکردیم. زمانی که وارد خانه به عنوان لوکیشن اصلی فیلم شدیم و وقتی معماری خانه را دیدم، بر اساس معماری و فضای خوب خانه، دیالوگ ها تا حدودی تغییر کرد. مثلا صحنهای هست که گلی برای دادن هدیه به عروس به طرف آشپزخانه میآید و اتاق وسطی تاریک است، گلی میگوید که پدرش کلمه خاموشی را دوست نداشته و همیشه میگفته «دختر جان اون چراغ را راحت کن». این دیالوگ در فیلمنامه وجود نداشت و من با دیدن اتاقهای تو در توی صحنه، دیالوگ را به چیزی که میبینید تغییر دادم.
* با این اوصاف خانه و معماری خاصی که داشت خیلی به فیلم کمک کرد.
- نه تنها خانه بلکه گاهی حتی چیزهایی خیلی کوچک هم که ایرج رامینفر در صحنهها میگذاشت، این تأثیر را داشت.
* چطور؟
- مثلا در چمدان فرهاد قرار بود چیزهایی باشد که من از قبل لیستش را به رامینفر داده بودم، مثل کتاب درسی و لیوان سه رنگ و ساعت اما بعد دیدم که ایرج یک شیشه پر از تیله هم در چمدان گذاشته است. علی مصفا این تیلهها را برداشت و تا آخرین فصل هم با آنها بازی میکند یا آنها را میشمارد که به نظرم به حس صحنه بسیار کمک کرده است.
* اما به نظر می رسد مهمان ناخوانده نیز سر صحنه داشتید؟
- یعنی چی؟
* گربههایی که بالای سقف مغازههای بازار ماهی فروش ها بودند.
- یکی از ویژگیهای بازار رشت وجود گربههای آن است. فروشندههای ماهی هر صبح بعد از تمیز کردن ماهی ها، بخشهای باقیمانده را روی سقف مغازه پرتاب میکنند و گربه ها هم آماده بالای سقف نشستهاند و سهم غذای روزانه خود را دریافت میکنند. گربهها در مستندی که سالها پیش درباره بازار رشت ساخته بودم هم حضور داشتند. اینجا هم به هیچ عنوان ناخوانده نبودند بلکه بسیار هم خوانده بودند!
* از علاقمندی شما به سینمای تارکوفسکی مطلع هستم، به نوعی احساس می شد که اشارههایی هم به سینمای تارکوفسکی کردهاید.
- فکر میکنم اگر درباره سینمای تارکوفسکی ننوشته بودم چنین چیزی درباره فیلمم گفته نمیشد. البته در این فیلم مجموع علاقه مندیهای من وجود دارد که تارکوفسکی هم یکی از آنها است. من از فیلم «آینه» تارکوفسکی آموختم که میتوان فیلمی درباره یک دوران ساخت بدون اینکه در خود فیلم مشخصا حرف مستقیمی درباره آن دوران بزنیم. فیلم «آینه» به ظاهر چیزی جز خاطراتی پراکنده از چند دهه زندگی در اتحاد شوروی و چند قطعه شعر نیست اما روح زندگی در دوران استالین در سراسر آن احساس میشود.
«در دنیای تو ساعت چند است؟» مجموعه علاقههای من را به فرهنگ گیلان، بازار رشت، گربهها، ویم وندرس، تارکوفسکی و هر آنچه که دنیای ذهنی مرا ساخته، در خود دارد که تفکیکپذیر هم نیستند. ضمن اینکه من به عنوان کارگردان در خلاء زندگی نمیکنم و محصول شرایطی هستم که در آن زندگی کردهام و هر آنچه در فیلم دیده میشود از من نیز دور نیست.
ادامه دارد ...