به گزارش خبرنگار مهر، در دوره فتحعلی شاه قاجار، از آنجایی که حکومت ایران مشغول جنگ با روسیه تزاری و رفع تجاوزات آنها از شهرهای شمالی ایران بزرگ بود، امکان توجه و رسیدگی به نواحی جنوبی کمتر وجود داشت و برای آنکه نواحی خلیج فارس همچنان نقش تجاری و بازرگانی خود را ایفا نماید ، ناچارا اداره امور گمرکی و دریافت مالیات و عوارض از بازرگانان و دریانوردان، از طرف حکومت مرکزی به والیان مسقط که مقیم بندرعباس بودند، بصورت اجاره واگذار شد (مانند قرارداد های پیمانکاری امروزه)، بطوریکه درصد خاصی از در آمد به حکومت مرکزی ایران تعلق می گرفت و این اجاره داری گمرکات به تدریج و با گذشت زمان تبدیل به اجاره امور منطقه شد. یعنی امور مربوط به اداره بندرعباس و نواحی اطراف و بلوک سبعه و دریافت مالیات و عوارض از درآمد کشاورزان و صنعتگران و تجار نیز به عهده آنها قرار داشت.
والی مسقط شخصی بنام شیخ سیف را حاکم بندرعباس و جزیره های قشم، هرمز، ایسین، تازیان، شمیل، بیابان و میناب و بندرخمیر کرد، این اجاره داری ادامه یافت تا دوره ی زمامداری ناصر الدین شاه قاجار که بازهم توجه سران مملکت به شهرهای شرقی کشور و منطقه هرات و جنگ و پیکار با انگلیسی ها که در صدد جدایی هرات از ایران بودند، واقع بود. در این فاصله زد و خورد هایی میان قشون ایران و نیروهای بیگانگان روی داده که در تاریخ آمده است.
تاخیر در پرداخت مال الاجاره
از آنجایی که مال الاجاره بندرعباس به تاخیر افتاد، به دستور ناصرالدین شاه در مورخ ماه صفر سال ۱۲۷۲ هجری قمری برابر با سال ۱۲۳۴ هجری شمسی، والی فارس یعنی طهماسب، میرزا موید الدوله را مامور به تصرف بندرعباس نمود و دو فوج سرباز همدانی و عرب و چهار عراده توپ ، از مسیر داراب و فسا به سمت بندرعباس گسیل کرد و همچنین محمدحسن خان ایروانی، والی کرمان نیز با قشون و سه هزار خروار غله برای سپاه به طرف بندرعباس حرکت کرد و این دو سپاه در محلی حد فاصل ایسین و تازیان به یکدیگر پیوستند. (کتاب ایران و خلیج فارس - کتاب فارسنامه ناصری)
بروز نخستین درگیری میان سپاه ایران و والیان بیگانه
نیما صفا درگیری محقق هرمزگانی در گفتگو با مهر در مورد رویدادهای تاریخی بیان داشت: سپاهیان ایران پس از طی مسافت طولانی در منطقه ای که بعدها "درگیر" نام گرفت، با همیاری «رئیس سبزعـلی درگیری» که بسیج نیروهای بومی از اطراف و اکناف از جمله سرخون و نانگ و سیاهو را به همراه داشت، در همان حوالی و چند فرسخی شمال بندرعباس، سنگربندی نموده و جنگ بزرگی بین نیروهای ایرانی و بیگانگان در گرفت که شرح مفصل و حماسه واری از آن جنگ در نسخ تاریخی آمده است و به واسطه ی همین جنگ، آن منطقه نام "درگیر" را به خود گرفت و بعد ها با تمرکز جمعیت، روستایی به همین نام بوجود آمد.
صفا عنوان کرد: از آن سو عبدالباقی میرزا، فرمان کرد «تا روز هشتم ربیع الاول، دو ساعت از آن پیش که آفتاب سر در کشد، لشکریان در برابر سنگرها صف راست کردند و دهان توپ و تفنگ گشاده داشتند، باشد که لشکر اعراب بیرون تازند و جنگی در اندازند ، اما لشکر عرب را دل میدان و توان حمله مردان نبود، از پس سنگرها سر بر نکردند و روز بی گاه شد» و در ادامه چنین میگوید: «بالجمله سه هزار کس از مردم عرب ، بعضی با آتش شمشیر و گروهی با آب دریا نابود گشت، پس عبدالباقی میرزا و سران سپاه به قلعه در آمده، قورخانه و توپخانه و آلات حرب و ضرب چندان که بود، مضبوط داشتند...».
تسلیم بیگانگان و انعقاد قرارداد مجدد با فشار سفیر کبیر بریتانیا
این محقق هرمزگانی با اشاره به روایت کتاب ناسخ التواریخ از این موضوع اظهارداشت: پس از آن شکست مفتضحانه و هلاکت نیروهای انسانی بیگانه و ورود ضرر سخت مالی هم به لحاظ از دست دادن موقعیت بسیار حساس و پر درآمد بندر عباسی و همچنین از دست دادن تجهیزات رزمی، والی مسقط متوجه شد که با توسل به زور نمی تواند با مردم غیور بندرعباس در بیفتند و از آن سو سفیر بریتانیا در تهران که منافع پشت پرده خود در جنوب ایران و منطقه خلیج فارس را در معرض خطر می دید، با اعمال فشار به دربار ایران، موجباتی را در مرکز بوجود آورد که نهایتا والی مسقط را بر آن داشت که از در مسالمت در آید و با فرستادن جواهرات و اسب های تازی و تفنگ زرنشان به دربار ناصرالدین شاه ، سعی کند اعتماد تهران را به خود جلب کند.
مفاد قرارداد جدید
وی گفت: نهایتا قراردادی جدید تحت شرایط سخت شانزده بندی، اعم از این که حاکم بندرعباس تبعه دولت ایران است و مثل سایر حکام فارس، در اطاعت فرمانفرمای فارس است و همچنین همه ساله مبلغ ۱۶ هزار تومان از بابت مالیات به تهران پرداخت کند و نیز پرچم ایران در شرایط احترام به اهتزاز درآید و به هیچ عنوان اجازه تاسیس پایگاه و پیاده کردن سرباز به دولتهای بیگانه داده نشود و از همه مهمتر اینکه تحت هیچ عنوانی به اهالی منطقه ظلم روا نشود و اذیت و آزار نرسد، مجددا اداره بندر عباس و شهرها و بلوک اطراف به عهده والیانی که اکنون تبعه ایران خوانده می شدند، گذارده شد.
خلف وعده !
این وضعیت ادامه داشت تا سال ۱۲۸۴ هجری قمری برابر با سال ۱۲۴۶ هجری شمسی که سید ثوینی والی مسقط درگذشت و پسرش سید سالم جانشین او شد، وی تعهدات قبلی را زیر پا گذاشت و به فشار بر مردم منطقه و اخذ مبالغ هنگفت مالیات و عوارض کشاورزی و گمرکات و عبور و مرور مردم بندرعباس و میناب و ایسین و سایر توابع اضافه کرد و این فشار باعث بروز تنش های شدید و گاه درگیری های گروههای مختلف مردمی به سرکردگی بزرگان مناطق می شد که گزارش های مفصلی از این قیامهای مردمی وجود دارد.
مثلا در میناب که از شهرهای مهم بود، یکی از بزرگان منطقه بنام «معلم محمد علی خان»، بعلت قیامی که علیه آن زورگویان داشتند و تشویق مردم به مقاومت، توسط عمال مسقطی حدود ۱۰ سال محبوس بود؛ وضع مالیاتهای سنگین طاقت فرسا، مردم را نیز به مقاوت جدی وا داشته بود، بطوریکه عمال بیگانگان، گاها با عنف و اجبار مالیات های بسیار سنگین را با جرائم و دیر کرد و یا به عنوان تخلف از مردم می گرفتند (کتاب تاریخ جهانگیریه)
از سوی دیگر گزارشهایی از سوء استفاده بریتانیا از نابسامانی اوضاع در جنوب کشور و دخالت در امور مهم به دربار مخابره می شد، نهایتا خبر اعتراضات گسترده به دربار «ناصرالدین شاه» رسید و او طی نامه ای خطاب به صدر اعظم ، ضمن دستور به اخراج بیگانگان ، از دخالت بریتانیا در این خصوص نیز پرده بر می دارد: نباید انگلیسی ها بفهمند!
«البته بندرِ عباسی را تصرف کند و بایست از دست این خارجیها بگیرد و ساخلو و توپ معتبر از دولت، آنجا بگذارد، بسیار واجب و لازم است»، شاه در ادامه تاکید می کند: «اما این تلگراف را نباید انگلیسی ها بفهمند، باید طوری تلگراف کرد که آنها نفهمند یا به رمز یا بطور دیگر .» (کتاب اسناد بندرعباس)
صفا عنوان کرد: این دستور حاکی از آن است که دست استعمارگر پیر یعنی دولت بریتاتیا پشت این قضایا بوده و آنها منافعی داشته اند که موجب شده از عمال مسقطی در بندرعباس حمایت کنند و اسناد بسیار زیاد و مهمی در مرکز اسناد وزارت خارجه وجود دارد که کارپرداز ایران در بمبئی گزارشهای محرمانه ای خطاب به وزارت خارجه ارسال نموده که همگی حاکی از دخالت مستقیم انگلیس در امور بندعباس است.
اخراج بیگانگان با شیوه ای بدیع !
این محقق هرمزگانی با بیان اینکه در کتاب فارسنامه ناصری اشاره ای دیگر هم شده افزود: از آنجایی که تهیه و تجهیز قشون مشروط به صرف وقت و گذر زمان طولانی می شد و با توجه به بعد مسافت و گرمی هوا ، امکان هزینه بر دار بودن چنین ماموریتی زیاد بود و با عنایت به تجربه های قبلی ، حاکم ایالت فارس یعنی حسام السلطنه، ماموریت می یابد که با کمک کدخدایان و بزرگان بندرعباس و بلوک سبعه، کار متجاوزان را یکسره کند، لذا "مهدی قلی میرزا " والی لارستان با کمک متنفذین منطقه که دارای امکانات مختلف من جمله تفنگچی بودند و توان بسیج مردم را داشتند و فرمانشان نافذ بود ، نقشه ای طراحی کردند که در نوع خود بی نظیر است تا ازین طریق بدون کمترین آسیبی و کمترین هزینه ی ممکن ، آنهم بدست نیروهای بومی و بسیج مردم ، بندرعباس و بلوک سبعه و کلا منطقه را از ظلم آن بیگانگان خارج کند.
"اسب تِروایی " از بزرگان و متنفذین
نهایتا برنامه این بود که تعدادی از خوانین میناب و بلوک ایسین، از جمله "رئیس سبزعلی درگیری" به همراه تفنگچی ها و مستحفظین خود، به مقر حکومت در عمارت کلاه فرنگی بندرعباس رفته و بسط بنشینند و بطور صوری از عملکرد والی لارستان شکایت کنند و از آن سو نیز والی لارستان به همراه چندین نفر تفنگچی، به عنوان دلجویی و طلب بخشش، وارد بندرعباس و مقر حکومت شوند.
چنین بود که اسب تِروا که از نیروهای مردمی منطقه شکل گرفته بود، در اواخر ماه رمضان سال ۱۲۸۴ هجری قمری که این روزها مصادف با یکصد و پنجاه و دومین سالگرد این واقعه افتخار آمیز است، بدون آنکه کسی کمترین شک و شبهه ای به نیت واقعی این افراد کند، وارد عمارت ولندیزی یا همان کلاه فرنگی شد و پس از زد و خوردی کوتاه ، نهایتا مقر حکومت سقوط و بیگانگان تسلیم شدند و این گونه بود که شیرازه اصلی متجاوزین و ابهت آنها شکسته شد و از آن تاریخ کم کم نفوذ حکام مسقطی در منطقه کم شد و حکومت بندرعباس و نواحی به حکام ایرانی واگذار گردید . (کتاب فارسنامه ناصری)
اقدامات تلافی جویانه ی باقی ماندگان عمال مسقطی
وی ادامه داد: از آنجایی که این متجاوزان فریب سیاست و کیاست بزرگان منطقه و نیروهای مردمی را خورده بودند ، در پی تلافی از سرکردگان این واقعه در آمدند و باقی ماندگان آنان که در میناب تمرکز داشتند ، ضمن تطمیع و نفوذ بر یکی از تفنگچیان ِ "رئیس سـبزعـلی درگیری "، وی را به دلیل همیاری سپاه ایران در جنگ های قبلی و نیز نقشی که در فریب دادن بیگانگان داشتند، در ماه محرم و در حالی که از منزل خود در منطقه "درگیر" جهت شرکت در مراسم عزاداری امام حسین (ع) به سوی منبر و حسینیه روستای "قلعه ایسین" در حرکت بودند، از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار داده و به شهادت می رسانند که بعدها فرزندان ایشان نام خانوادگی صفـا و نیز رحیمی را بر خود نهادند و همچینین در منطقه میناب "حاجی معلم "و پسر وی "نور محمد " که بعدها فرزندانشان با نام خانوادگی معـلمی و معلمی پور شهرت یافتند را نیز به دلیل تشویق مردم میناب به مقاوت علیه زورگویان مسقطی به شهادت میرسانند.
این وقایع خلاصه ای از رشادت های مردم هرمزگان در دوره قاجار بود و برگ زرینی بر افتخارات این مردم مقاوم و قهرمان که متاسفانه کمتر به آن پرداخته شده و نسلهای امروزی کمتر نسبت به آن مطلع هستند، این در حالی است که این وقایع حدود نیم قرن پیش از قیام مردم تنگستان در بوشهر و دلاوری ها مردم آن خطه به رهبری " رئیس علی دلواری " روی داده است و جا دارد مسئولین فرهنگی استان نسبت به ثبت این وقایع و انتقال آن به نسلهای بعدی کوشا باشند.