به گزارش خبرنگار مهر، حجتالاسلام مهدی مسائلی پژوهشگر و محقق حوزوی است که آثار متعددی از او در زمینه وحدت اسلامی منتشر شده است. ازجمله این موارد می توان کتابهای «پیشوایان شیعه، پیشگامان وحدت»، «قمه زنی؛ سنت یا بدعت؟»، «نهم ربیع؛ جهالتها خسارتها» و «لعنهای نامقدس» را نام برد. به مناسب فرارسیدن سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) با ایشان به گفتگو نشستیم و سیره رئیس مذهب تشیع در وحدت اسلامی و تعامل با دیگر جریانهای اسلامی را مرور کردیم؛
*ما همواره از امام صادق (ع) بهعنوان رئیس مذهب تشیع یاد میکنیم که معارف تشیع را تبیین نمودند؛ آیا این تعبیر بدین معناست که معارف ایشان صرفاً به شیعیان ارائه میشد یا خیر؟ بهرهای که سایر فرق اسلامی از ایشان بردند چگونه است؟
امام صادق (ع) غیر از مقام امامت و هدایتی که برای شیعیان داشتهاند منشأ خیری برای تمام مسلمین بودهاند. خیلی از شاگردهای حضرت و راویانی که تعداد آنها بیش از چهار هزار ذکر شده است؛ جزو اهل سنت بودهاند. حتی افرادی که میتوانیم از آنها بهعنوان شیعه یاد کنیم دیدگاهی نداشتهاند که ما اکنون بهعنوان شیعه به امام صادق(ع) داریم و دیدگاهها و نگاههای متفاوتی داشتند. برای مثال برخی از جهت سیاسی شیعی بودهاند اما از جهت پذیرش ولایت به معنای مصطلحش نمیتوانستیم نام شیعه بر روی ایشان بگذاریم.
دیدگاههای متفاوت و افراد مختلف را که میتوانیم زیر پرچم اسلام آنها را مسلمان بنامیم از وجود امام صادق(ع) استفاده میکردهاند. بسیار شنیدهایم که ائمه فقهی اهل سنت، رهبران فکری-عقیدتی و نظریهپردازان اهل سنت از وجود علمی امام صادق(ع) بهره بردهاند. امام صادق(ع) هم خودشان را دریغ نمیکردند و توصیههای فراوانی نسبت به این افراد که در بین اهل سنت شاخص بودهاند از امام صادق(ع) وجود دارد. آنها را توصیه کردهاند، تذکراتی دادهاند، روشهای نادرستشان را متذکر شدهاند.
امام صادق(ع) در برخورد با عامه مسلمانها خودشان را بهعنوان فرقهای که یک قرائت خاص دارند جدا نکردند. امام صادق(ع) بحث تبیین اسلام را مبنای کار خود قرار داده بودند و همه مسلمانان از وجود ایشان استفاده میکردند. امام(ع) حتی گاهی نظرات علمیشان را بهگونهای بیان میکردند که برای اهل سنت هم قابل اثبات باشد. ما شیعیان اگر یک سخن را از زبان امام صادق(ع) بشنویم حجت میدانیم و میپذیریم، اما اهل سنت چون نگاه امامت به اهلبیت(ع) ندارند ممکن است دلیل و برهان بخواهند. امام صادق(ع) آنجا که برای اهل سنت صحبت میکردند طبق مبانی فقهی خودشان از آیات قرآن کریم، سیره پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) دلیل و برهان اقامه میکردند و اینگونه معارف اسلامی را برای اهل سنت و سایر مسلمانان تبیین میفرمودند.
*آیا در اینجا امام صادق(ع) در عین حق دانستن شیعه، نوعی تکثر را پذیرفتهاند؟ از این نوع تعامل چه چیزی برداشت میشود؟
امام صادق(ع) به آزاداندیشی اهتمام داشتند و اینکه مردم باید خود حق را بپذیرند و نباید بهزور حرف حق را به مردم القا کنیم. امام صادق(ع) شیعیان خود را نهی میکردند از اینکه مخاصمه و مجادله کنند و بخواهند بهزور، مردم را به حق بکشند. مردم باید ظرفیت پذیرش حق را داشته باشند. این ظرفیت یکدفعه و با یک بحث به وجود نمیآید. امام صادق(ع) میفرمودند که اگر مردم بخواهند حق را بپذیرند بایستی انگیزه پذیرش حق به وجود بیاید. این انگیزه با لغو خصومتها و نگاههای بدبینانه به وجود میآید؛ یعنی نگاههایی که شیعیان را افرادی میشناسند که در پی هدایت آنها هستند نه کسانی که بخواهند غلبه و برتری بر آنها پیدا کنند. اینها ظرفیتهایی میخواهد که به مرور زمان به وجود میآید.
از طرف دیگر امام صادق(ع) بارها بیان کردهاند که مردم از جهت فکری و اندیشه، طبقات مختلفی دارند و نباید ظرفیت کسی که در مرحله بالاتر است را بر کسی که در مرحله پایینتری از جهت اعتقادی است حمل کنیم، چراکه در غیر این صورت باعث رویگردانی و انزجار او از دین میشویم.
اما باید در نظر داشت امام صادق(ع) برای هر گروهی حق را صریح بیان میکردند و هیچوقت مسامحه در حق نمیکردند بلکه مسامحه در رفتار میکردند. کار نادرستی است که ما در اندیشه خودمان بهواسطه خوشایند مردم تغییراتی بدهیم، اما اگر برای هدایت مردم، در رفتارهایمان تعاملات مختلفی نسبت به افراد داشته باشیم، شیوههای مختلفی پی بگیریم و مسامحه در رفتار بکنیم، این یک رفتار پسندیده است. امام صادق(ع) چنین رفتاری داشتند و با هرکسی طبق ظرفیتهای طرف مقابل حق را تبیین میکردند و مطالبی را که قابلفهم نبود بر او میپوشاندند. برای مثال برخوردی که ما با یک تازه دبستانی داریم و میخواهیم به او ریاضیات آموزش بدهیم خیلی متفاوت است با کسی که میخواهد در دبیرستان ریاضیات بخواند. هم سطح معارف متفاوت است هم شیوه بیان معارف متفاوت است. اگر شیوه و سبکی که برای یک دبیرستانی است را برای یک دبستانی بکار ببریم ممکن است باعث رویگردانی او از تحصیل بشویم.
*آیا در میان اصحاب و شاگردان و یا شیعیان ائمه در آن دوره افرادی بودند که برخورد افراطی نادرستی با غیر شیعیان و اهل سنت داشته باشند برای مثال به صورت علنی به لعن بپردازند؟ آیا امام صادق(ع) در مقابل این افراد موضعی اتخاذ میکردند؟ اگر آری چه موضعی؟
به صورت کلی امام صادق(ع) جدال، خصومت و دشمنی در بیان حق را برای غلبه و پیروزی بر افراد نادرست میدانستند. بارها در روایت آمده است که «إِیاکمْ وَ الْخُصُومَةَ فِی الدِّین»؛ دشمنی در دین را رها بکنید، چونکه این روشها ضرر و زیانشان بیش از منفعتشان است. اگر ما دلسوزانه در این راه قدم برمیداریم نباید فضا را به فضای دشمنی بکشانیم که طرف مقابل احساس کند با شما دشمنی دارد. این دید کلی امام صادق(ع) است که بارها متذکر شدهاند.
علاوه بر این، برخی روشها از نظر اخلاقی هم ناپسند است و نمیتوانیم آنها را به کار ببریم حتی با این عنوان که طرف مقابل ما دارای افکار نادرستی است، مثل فحاشی و توهین به دیگران که امام صادق(ع) بارها متذکر آن ازجمله متذکر بار منفی تبلیغی آن شدهاند.
عراق و شهر کوفه موطن بسیاری از شیعیان بود و گاها مخاصمهها و مجادلههایی در کوفه اتفاق میافتاد که به دشنامگویی میانجامید. امام صادق(ع) از مدینه یک نامه معروفی به شیعیان کوفه مینویسند که «إِيَّاكُمْ وَ سَبَّ أَعْدَاءِ اللَّهِ» و پسازآن آیه «فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ» را برمیشمارند. یعنی این کار موجب میشود افراد مقابل هم احساساتشان برانگیخته بشود و به ما اهلبیت(ع) و مکتب تشیع توهین بکنند و روی برگردانند که این بالاترین ضررهاست.
گزارش معروفی است که امام صادق(ع) باخبر شدند در مسجد، شخصی صریحاً به مخالفین آن حضرت دشمنام میدهد. امام صادق(ع) میفرمایند «مَا لَهُ -لَعَنَهُ اللَّهُ- یعْرِضُ بِنَا»؛ او را چه شده است، خدا لعنتش کند، با این کار متعرض ما میشود. با این کار باعث میشود مردم با دید منفی به امام صادق(ع) و مکتب تشیع بنگرند. این آسیبهایی است که شخصی میتواند به مکتب تشیع بزند. حتی در برخی احادیث بیان شده است؛ اینگونه اقدامات زشتتر از اقدامات شخصی است که شمشیر کشیده و به جنگ اهلبیت(ع) آمده است و میخواهد آنها را عمداً به شهادت برساند.
کسی که اهلبیت(ع) را به شهادت میرساند جان و جسم ظاهری اهلبیت(ع) را گرفته است اما در افکار و خط روشن اهلبیت(ع) نتوانسته اند خللی وارد کنند، اما چنین شیعه ای، با رفتار خصمانه، معارف شیعه در میان مسلمانان را متزلزل میکند و حجابی میان مسلمانان و معارف اهلبیت(ع) میکشد.
*این حدیث «إِیاکمْ وَ سَبَّ أَعْدَاءِ اللَّهِ» را که فرمودید آیا بدین معناست که اهل سنت جزو اعداء الله حساب میشدهاند یا حضرت میخواستهاند دست بالا را بگیرند؟
این قیاس اولویت است. در تفاسیر قرآن اهلبیت(ع) و علمای شیعه ذیل این آیه بیان کردهاند که وقتی خداوند متعال نهی میکند از دشنامگویی به بتهایی که جزو اعتقادات مشرکین هستند تکلیف اعتقادات دیگران که در مراحل پایینتری هستند ازجمله ادیان و مذاهب که ازنظر ما نادرست است مشخص است. ممکن است مذاهب و ادیان دیگر برای شخصیتهایی احترام خاص قائل بشوند. وقتی خداوند میگوید بتها را دشنام ندهید، بتی که ما هیچ ارزشی برای او قائل نیستیم و مشرکین او را در کنار خداوند متعال قرار میدهند؛ در مرحله پایینتر، اگر کسی در کنار ولایت فردی را قرار دهد و یا برای پیامبران الهی نسبتها و اعتقاداتی قائل شد که برای خودشان مقدس است به طریق اولویت قطعی، شامل این نهی خواهد شد و ما نباید به آنها توهین کنیم.
*نحوه تعامل امام صادق (ع) با علمای غیر شیعه و اهل سنت چگونه بود؟
امام صادق(ع) آنقدر رفتار پسندیده ای با علمای اهل سنت داشتند و با آنها همنشینی داشتند که این افراد احساس نمیکردند با شخصیتی روبرو هستند که ریاست یک مذهب مخالف آنها را به عهده دارد. تا جایی که این افراد مرید و همنشین امام صادق(ع) میشدند. همواره با حضرت بودند و سفرهای بسیاری با حضرت رفتند و در منزل امام صادق(ع) حضور پیدا میکردند.
این علما، اهلبیت(ع) و بهخصوص امام صادق(ع) را بهخوبی میشناختند و به فضل و علم و منزلت اهلبیت(ع) پی برده بودند. ابو زهره عالم سنی مینویسند که «ما أجمع علماء الاسلام علی اختلاف طوائفهم فی أمر کما أجمعوا علی فضل الامام الصادق و علمه»؛ هیچکدام از علمای اسلام در هیچ امری اجماع ندارند اینگونه که بر فضل و علم امام صادق(ع) اجماع دارند.
اگر کتابهای اهل سنت را بررسی کنیم کتابی را پیدا نمیکنیم که در آن از امام صادق(ع) معارفی را منتقل کرده باشد و بهواسطه آن به امام صادق(ع) بدگویی کرده باشند. معاشرتها و اخلاق پسندیده امام صادق(ع) موجب شده بود آنها انصاف را رعایت کنند.
مالک بن انس هم یک گفتار خیلی معروف در مورد امام صادق(ع) دارد که «ما رأت عین و لا سمعت أذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد الصادق فضلا و علما و عبادتا و ورعا»؛ هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر دل هیچ بشری خطور نکرده است؛ کسی که از جهت فضل و علم و عبادت و ورع برتر از امام جعفر صادق(ع) باشد. این امر بهواسطه این بوده است که با امام صادق(ع) برخورد داشتهاند و درب خانه امام صادق(ع) بر روی آنها باز بود. برای مثال مالک بن انس کسی است که با امام صادق(ع) سفر حج میرود، از امام صادق(ع) روایت نقل میکند.
او بیان میکند که مدتی خدمت جعفر بن محمد مشرف میشدم، او اهل مزاح بود و همواره تبسم ملایمی بر لبهایش نقش میبست. آنگاه که در محضر او نامی از حضرت رسول خدا(ص) برده میشد رنگ به کبودی و سپس زردی میگرایید. مدتی با او رفتوآمد داشتم و او را خارج از سه حالت ندیدم، یا نماز میگذارد یا روزه بود و یا به قرائت قرآن اشتغال داشت. هرگز بدون وضو از حضرت رسول(ص) نقل حدیث نمیکرد و سخنی بهگزاف نمیگفت. ایشان به تعبیر قرآن از آن دسته از علمای زاهدی بود که ترس از خدا سراسر وجودش را فراگرفته بود. هرگز به خدمت او شرفیاب نشدم جز اینکه زیرانداز خود را از زیر پای خود برمیداشت و زیر پای من میگذاشت.
در نقلی دیگر از مالک بن انس آمده است که وقتی به محضر امام صادق(ع) وارد میشدم برای من پشتی و تکیهگاه میگذاشتند و برای من ارج و منزلت قائل میشدند. او از امام صادق(ع) نقل میکند که میفرمودند: «يَا مَالِكُ إِنِّي أُحِبُّك»؛ ای ملک من حقاً تو را دوست دارم و مالک ادامه میدهد که من در برابر این سخن مسرور میشوم و حمد خدا را بهپاس این محبت حضرت بهجا میآوردم.
*نحوه تعامل امام صادق(ع) با عامه مردم اهل سنت چگونه بود و انتظار داشتند که شیعیانشان چه نوع تعاملی با ایشان داشته باشند؟
سیره و رفتار امام صادق(ع) در دید عمومی و کلان نسبت به همه مسلمانان همچون تعاملشان با علمای اهل سنت بود. درِ خانه امام صادق(ع) بر روی همه مسلمانانی که نیازمند بودند و مشکلی داشتند باز بود. از حضرت سؤال میکردند، کمک میخواستند و امام صادق(ع) نیز بهقدر توان کمکشان میکردند. از طرف دیگر حضرت(ع) شیعیان خود را به خوشرفتاری توصیه میکردند. این توصیه آنقدر بسیار است که خود میتواند کتابی مفصل درباره امام صادق(ع) شود.
به عنوان مثال در توصیه به پیروان، امام صادق(ع) میفرمایند: «اقْرَأْ عَلى مَنْ تَرى أَنَّهُ يُطِيعُنِي مِنْهُمْ وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ السَّلَام»؛ به هر کس مواجه شدی و فکر کردی از من اطاعت میکند، سلام مرا به او برسان و پس از توصیههای خود را بیان میکنند که با اهل سنت بهترین رفتار را داشته باشید، «صَلُّوا عَشَائِرَكُمْ، وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ، وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَ أَدُّوا حُقُوقَهُم»؛ در میان اینها نماز بخوانید، در تشییع جنازهشان شرکت کنید، مریضهایشان را عیادت کنید و توصیههای فراوان دیگر. در انتها میفرمایند بهگونهای رفتار کنید که وقتی این افراد شما را با این رفتار پسندیده میبینند بگویند او شیعه است و پیروی امام صادق (ع) است.
*برخی میگویند این رفتار از روی تقیه بوده است و شاید الآن جایی نداشته باشد؛ نظر شما در این مورد چیست؟
تقیهای که این افراد از آن یاد میکنند تقیهای است که بهواسطه آن جان و اموال خود را از دیگران حفظ کنیم. اگر ما نگاه دوباره ای به روایات تقیه و تفسیر علما از تقیه داشته باشیم متوجه میشویم که ما دو نوع تقیه داریم. یک نوع تقیه خوفی که عاملش ترس و برای حفظ جان و مال است. اما نوع دیگر تقیه، تقیه مداراتی است. در تقیه مداراتی، طرف مقابل میداند که شما شیعه هستی، اما شما بهگونهای رفتار میکنی که عدم تعصب و خصومت خودت را بیان کنی.
در تقیه مداراتی بیان میکنیم که تعصبی در اندیشه دینی خودمان نداریم بدین معنا که برخورد تند و ناشایست با دیگران نمیکنیم، طرف مقابل را بهعنوان مسلمان میشناسیم اگرچه اختلافمان در بحث ولایت اهل بیت(ع) پابرجاست. اگر ما اینگونه رفتار کنیم دیگران خواهند گفت این قرائتی که امام صادق(ع) از اسلام بیان کرده است چه قرائت پسندیده و درستی است و این بهترین تبلیغ است.
انسان هرچه از فضیلت تشیع صحبت کند اما رفتارش ناشایست باشد نمیتواند دیگران را مجذوب تشیع کند، بلکه دور میکند. اما اگر حرفهای پسندیده و حق بودن مکتب تشیع را در گفتار بیان کند و در عمل هم آن را نشان دهد، بالاترین تأثیرها را بر مسلمانان خواهد داشت و آنها را جذب خواهد کرد. حتی اگر سخنان حق اهلبیت(ع) هم بیان نشود اما از طرف مقابل دستگیری شود، با آنها حسن معاشرت داشته باشد و زبان را از توهین به مقدسات آنها نگه دارد میتواند بهترین هدایت برای آنها باشد.
بنابراین تقیه مداراتی که از روی خوف و ترس نیست میتواند در کشور ما هم که اکثریت شیعه هستند و اساس حکومت با شیعیان است جاری باشد و اینگونه اهل سنت را به سمت افراطگرایی به معنای دشمنی با تشیع نکشانیم. امروزه دشمنان شیعه ازجمله وهابیت و داعش و غیره میخواهند از میان اهل سنت جذب داشته باشند و مستمسکشان این است که شیعه دشمن شماست.
در بین شیعیان هم ممکن است اختلاف نظری و فکری و روایی وجود داشته باشد ولی نمیگوییم که باقی شیعیان برادر ما نیستند و دشمن ما هستند. بنابراین ما باید حد و مرز دشمنی را بشناسیم. ما با کسانی دشمن هستیم که در اصول اسلامی نمیتوانیم جمع بشویم برای مثال کسی که نبوت و توحید را قبول نداشته باشد و با اهلبیت(ع) دشمن باشد. این در حالی است که بسیاری از اهل سنت نسبت به اهل بیت(ع) ارادت دارند. بسیاری از ایشان اهل بیت(ع) را جزو اولیای الهی، صاحب کرامت و صاحب منزلتهای معنوی بالا میدانستهاند. برای مثال اهل سنت کرامات و فضائل زیادی از حضرت زهرا(س) نقل میکنند که شاید برخی از شیعیان از نقل این فضائل انگشتبهدهان بمانند.
*برخی این نوع رفتارها را برای فضای عمومی و از روی مصلحت قبول میکنند اما معتقدند در فضای خصوصی میتوان بهگونهای دیگر رفتار کرد. برای مثال هرچند در فضای عمومی لعن و توهین نمیکنند اما در جلسات خصوصی چنین کاری را انجام میدهند. نظر شما در این مورد چیست؟
یک بحث ناسزا و توهین است، که ما اگر یکلحظه امیرالمؤمنین(ع) و امام صادق(ع) را در نظر بگیریم متوجه میشویم که برخی از این رفتارها ذاتاً ناپسند هستند. ما نمیتوانیم امام صادق(ع) را شخصی در نظر بگیریم که بددهن باشند و حرف ناشایست بزنند. از طرف دیگر، لعن وقتی عمومی و علنی شود جنبه دشنام پیدا میکند. برای مثال اگر کسی در خیابان بگوید «خدا فلانی را لعنت کند»، برداشت نفرین و بیزاری جستن نمیشود، بلکه برداشت توهین و فحاشی میشود و اثرات توهین و دشنام را خواهد داشت. در مورد اینکه برخی در جلسات عمومی مراعات میکنند اما در جلسات خصوصی لعن میکنند باید در نظر داشت که سفارشهایی که از اهلبیت(ع) بیان شده است این است که این کارها را انجام ندهید چراکه خصومتها را برمیانگیزد.
زمانی صریحاً انتقادات به کسانی که از مکتب اهلبیت(ع) روی برگرداندهاند بیان میشود که بحث مقبولی است، هرچند بایستی این کار در جای خودش باشد، مراحلی طی بشود، برای هرکسی بیان نشود. بهعبارتیدیگر جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت. اما وقتی بحث لعن را مخصوصاً مطرح میکنیم باید بدانیم فرهنگ لعن گویی در غیر دعا و در مجالس خصوصی قابلکنترل نیست.
آنچه در مورد لعن در سیره اهلبیت(ع) وجود دارد این است که در مقام دعا باشد. یعنی شخص بعد از نماز و جایگاههایی که محل مناجات بین خودش و خدا است هرکسی را که مستحق لعن است میتواند لعن کند. اما اینکه بیاییم در یک اجتماعی ولو دو سه نفره با وسایلی که امروزه خصوصیترین مجالس تبدیل به عمومیترین مجالس میشود، میتواند یک ضدتبلیغی برای اهلبیت(ع) باشد.
بسیاری از همنشینان امام صادق(ع) و کسانی که به خانه ایشان رفتوآمد داشتند اهل سنت بودند. مالک بن انس میگوید که اگر کسی به خلفا توهین و لعن کند کافر و فاسق است. با در نظر گرفتن این امر اگر حتی یک گزارش ضعیفی از امام صادق(ع) مبنی بر اینکه ایشان لعن میکنند وجود داشت؛ آیا مالک بن انس چنین بیان و مدح والایی را در مورد حضرت بیان میکرد که «ما رأت عین و لا سمعت أذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد الصادق فضلا و علما و عبادتا و ورعا». آیا این مدحهای والا را بیان میکرد!؟ هرگز! او چنین رفتارهایی ولو در خصوصیترین مجالس امام صادق(ع) نمیدیدند.
امام صادق(ع) و اصحابشان گاهی برای اینکه توجه این افراد را جلب کنند و تعصبات مذهبی برانگیخته نشود مدحهایی ظاهری را از این افراد و حتی خلفای بعد از پیامبر بیان کردهاند که در کتابهای آنها هم آمده است. هرچند ما میتوانیم از این موارد برداشت تقیه کنیم اما پی میبریم که میتوانیم از اهل سنت به نیکی نام ببریم. بعضی از متعصبین ناآگاه به کسانی که مثلاً از لفظ «جناب عمر» یا «جناب ابوبکر» استفاده میکنند اعتراض میکنند. درحالیکه ائمه ما اینگونه رفتار میکردند هرچند انتقادات را هم بیان میکردند. باید در نظر داشته باشیم اگر مبنا را بر توهین قراردادیم انتقادات شنیده نمیشود و حجاب مذهبی مانع شنیدن حرفها میشود.
فرهنگ لعن حتی اگر در مجالس خصوصی تبلیغ شد نمیتوان آن را در مجالس خصوصی محدود نگه داشت. لعن اگر بخواهد بیان شود در مقام دعا و نفرین است. فرد آزاد است هرکسی که مستحق لعن میداند بعد از نماز لعن کند اما اگر این لعن آشکارا بیان شد، حتی میان یکی دو نفر، امکان افشایش هست. همچنین ممکن است دیگران لعن کردن خصوصی را رعایت نکنند و به فضای عمومی بکشانند. نهایتاً اینکه ما توصیه نشدیم که در جلسات خصوصی لعن کنیم و هر آنچه بیان شده است در مقام نفرین و مناجات با حضرت حق است.
*در آخر این گفتگو، اگر نکته ای را لازم می دانید بیان کنید!
تفرقهافکنان و کسانی که میخواهند به وحدت اسلامی ضربه بزنند مستمسکشان روایات اهلبیت(ع) است اما آن را بهصورت کامل بیان نمیکنند. گاهاً روایاتی را مستمسک قرار میدهند که اعتبار آن قابل خدشه است. ما باید سیره اهلبیت(ع) را به صورت کلی و جامع در نظر بگیریم و آنچه را قطعی است ببینیم. باید سیره امام صادق(ع) در برخورد با سایر مسلمانان و روایتهایشان را باهم ببینیم. نباید اینگونه باشد که قسمتی را ببینیم و قسمتی دیگر را کنار بگذاریم.
باطل گویی همواره به این نیست که حرف نادرست بزنید بلکه گاهی باطل گویی این است که نیمی از حق را بیان کنید و نیمی از حق که این مطلب را تفسیر میکند بیان نکنید. اصحاب خوارج میگفتند: «لَا حُکمَ إِلَّا لِلَّه» و امام علی فرمودند: «إِنَّهَا كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ»؛ اینها حرف حق میزنند اما اراده باطل دارند. برخی، روایات را میخوانند اما روایات مهمتری که قیود و شرایط این روایات را بیان میکند را نمیخوانند. روایات تبرّی را میخوانند اما قیود شرایط و قوانین تبرّی را بیان نمیکنند. بحث تبلیغ تشیع و حق بودن تشیع را مطرح میکنند اما سیره اهلبیت(ع) را برای بیان حق و تعامل با سایر مسلمین بیان نمیکنند. بایستی نگاه جامعی نسبت به اهل بیت(ع) داشته باشیم و خودمان را از خصومتها و تعصبات ناروا و کور مذهبی دور کنیم تا به سرمنزل هدایت رهنمون شویم.