خبرگزاری مهر- گروه هنر: «از مردم استمداد می کنم» نام نمایشگاهی است که چندی پیش در گالری محسن برپا شد. این نمایشگاه شامل اشیا، عکس ها و سوژه هایی می شد که به نوعی به گم شدن و گمگشتگی می پرداختند. در قسمتی از این نمایشگاه پرفورمنسی توسط صابر ابر و پانته آ پناهی ها اجرا می شد. در این پرفورمنس ابر و پناهی ها در دو باکس یا اتاقک شیشه ای قرار گرفته بودند و زندگی همراه با نوعی انتظار را به سر می بردند؛ انتظار برای پیدا کردن و یا پیدا شدن.
در نشستی که درباره این نمایشگاه در خبرگزاری مهر برگزار شد صابر ابر که ایده اصلی و حتی بسیاری از عکس ها و اشیای نمایشگاه از اوست و امین دوایی گردآورنده و مدیر اجرایی به همراه دانش پورشفیعی نمایشگاه حضور یافتند و از نمایشگاه خود و واکنش های مردم به آن سخن گفتند.
صابر ابر درباره دغدغه خود از برپایی نمایشگاه و اهمیت مفهوم گمشدن توضیح داد و گفت می خواسته به این ترتیب به مردم تلنگر زده شود که کسی را فراموش نکنند و حواسشان باشد که چقدر کنار هم بودن مهم است.
* نمایشگاه «از مردم استمداد می کنم» یکی از پرمخاطب ترین نمایشگاه های اخیر هنرهای تجسمی بود که انتظار می رفت زمانی بیشتر از یک هفته بدان اختصاص یابد. موضوع آن هم ظرفیت این را داشت که زمان بیشتری با مردم ارتباط برقرار کند. چطور شد که فرصتی بیش از یک هفته در اختیارتان قرار نگرفت؟
امین دوایی: برنامه گالری ها هفته به هفته بسته می شود و برنامه گالری «محسن» نیز پر بود و ما بیش از یک هفته زمان نداشتیم. ضمن اینکه صابر ابر هم باید سر نمایش «کالیگولا» آقای غنی زاده حاضر می شد و دیگر وقت و انرژی ای برای او باقی نمی ماند.
* اینکه آقای صابر ابر نمی توانست همزمان سر دو کار سنگین حاضر باشد امری پذیرفتنی است ولی گالری می توانست از اول و با پیش بینی حجم بالای مخاطبان تقویم خود را به گونه ای ببندد که زمان بیشتری در اختیار نمایشگاه «از مردم استمداد می کنم» قرار گیرد. آیا شما آمار دقیقی از تعداد بازدیدکنندگان نمایشگاه به دست آوردید؟
دوایی: تقریبا حدود ۱۰ هزار نفر در طول یک هفته به نمایشگاه آمدند.
* رقم قابل قبولی است. آقای ابر چقدر از این استقبال را مدیون خود سوژه می دانید و چقدر از آن متاثر از شهرت شما به عنوان یک بازیگر بوده است؟
صابر ابر: من فکر می کنم هر سوژه ای امتیازات خود را دارد و خودش را معرفی می کند و در نمایشگاه «از مردم استمداد می کنم» شاید اسم من هم کمک کرد تا این موضوع که خیلی هم برای من مهم بود که با بیننده ارتباط برقرار کند، با استقبال ویژه روبه رو شود.
* راستی چرا اینقدر مفهوم گمشدن و از دست دادن برای شما مهم است؟
ابر: زیرا میخواستم به مردم تلنگر زده شود که کسی را فراموش نکنند و حواسشان باشد که چقدر کنار هم بودن مهم است.
فکر میکنم عده ای از مخاطبان اول به دلیل نام یک بازیگر آشنا به نمایشگاه آمدند ولی بعدا با خود سوژه ارتباط برقرار کردند و به اصطلاح سوژه خودش را پرزنت کرد و مردم درباره این حرف می زدند که نمایشگاه از چه حرف می زند و درباره چیست. حتی باید به این موضوع اشاره کنم که پس از دقایقی که افراد در نمایشگاه حضور می یافتند آن اتفاقی که در سه طبقه جریان داشت از سوژه هم مهم تر می شد. این روند همان چیزی بود که برای من مهم بود و از اول هم به آن فکر می کردم ولی مطمئن نبودم که عملی شود. خوشبختانه هرقدر جلوتر می رفتیم، می فهمیدیم که دیگر اصلا مهم نیست که این نمایشگاه صابر ابر است و مهم این بود که مردم آنجا چیزی را مرور می کردند و یاد اتفاقاتی می افتادند.
* شاید این موضوع دیگر خیلی کلیشه ای شده باشد ولی می خواهم باز هم درباره آن حرف بزنیم که چرا برخی از فعالان عرصه تجسمی از ورود افرادی که قبلا در حوزه های دیگر هنر شهرتی به دست آورده اند به عرصه هنرهای تجسمی خوشحال نمی شوند. البته فکر می کنم وقتی استقبال از یک نمایشگاه زیاد می شود این واکنش ها را شاهد هستیم و اگر شما یک نمایشگاه مهجور برگزار کرده بودید چندان با نقد مواجه نمی شدید که چرا به عنوان یک بازیگر وارد عرصه تجسمی شده اید. این انتقادها در حالی مطرح می شود که در جهان هنرمندان به سمت تجربه های مدرن و تلفیق بخش های مختلف هنر با یکدیگر می روند.
ابر: از آنجا که من فکر می کنم هر کسی می تواند تجربه بازیگری داشته باشد و اصلا فکر نمی کنم کسی اجازه ندارد بازیگر شود مگر اینکه نشان دهد که نمی تواند این کار را انجام دهد، در نتیجه نمی توانم دوستانی که انتقادهایی از این دست مطرح می کنند، درک کنم.
فکر می کنم اگر صبر داشته باشیم تا هر کسی خودش را در تجربه جدیدش نشان دهد، همه چیز دوستانهتر حل می شود. بیاییم کمی کنار هم باشیم به جای اینکه مقابل هم باشیم. بیاییم کمی حواسمان به هم باشد. بزرگ شویم و با نگاه بازتر به جهان نگاه کنیم. به هر حال هر فرد و هر تجربه ای در درازمدت خودش را نشان می دهد پس لازم نیست خیلی زود واکنش منفی نشان دهیم.
به قول شما در همه جای دنیا افراد خودشان تکلیف خودشان را مشخص می کنند ولی در ایران ما تکلیف دیگران را مشخص می کنیم. بهتر است هر کسی با کاری که می کند و خروجی ای که دارد قضاوت شود، هیچ جای دنیا تا کسی نخوانده است به او نمی گویند صدایت بد است.
* وقتی پای مسایل مالی در میان باشد و یک نمایشگاه گردش مالی قابل اعتنایی داشته باشد این انتقادها بیشتر می شود چون می گویند پولی رد و بدل شده است که ما سهمی در آن نداریم.
دوایی: تعدادی از باکس ها، تابلوها و همچنین ویدیوی نمایشگاه برای فروش بود ولی تمام عواید آن که بالغ بر ۶۰ میلیون تومان بود برای بچه های شیرخوارگاه آمنه در نظر گرفته شد.
ابر: این موضوعی بود که ما تا این لحظه آن را رسانه ای نکرده ایم. دلیلش هم این بود که نمی خواستیم این حس ایجاد شود که ما از این طریق برای نمایشگاه تبلیغ می کنیم.
* چه انتخاب خوبی؛ گمشدن و بچه های شیرخوارگاه.
ابر: اتفاقا یکی از دلایل انتخاب ما این بود که این بچه ها یکی از مهم ترین گمشده های عصر امروز هستند.
* آقای ابر! شما را در اینستاگرام دنبال می کنم و می بینم به درستی با مخاطب ارتباط برقرار می کنید و آن متن یا عکسی که عرضه می کنید، هدفمند انتخاب می شود و حتی در موقع درستی مطلب تان را منتشر می کنید. این نشان می دهد که شما هوش رسانه ای دارید. حال می خواهم از این مقدمه به این نکته برسم که بخشی از مخاطبان نمایشگاه «از مردم استمداد می کنم» کسانی بودند که بیشتر در یک فضای جوگرفتگی سر از یک نمایشگاه هنرهای تجسمی درآوردند و آمدند تا آن کسی را ببینند که مدتی است مطالب و عکس های او را دنبال می کنند و همچنین شاید برای خیلی از آنها مهم بود که عکسی از نمایشگاه شما بگیرند و آن را در صفحه خود به اشتراک بگذارند تا از یک جریان جا نمانده باشند!
ابر: چه اشکالی دارد با همین دلایل هم افرادی به محیط هنری گام بگذارند. از این جمع حتی اگر یک نفر هم با موضوع هنر ارتباط برقرار کند، چه اشکالی دارد؟
و اما درباره رفتار رسانه ای که شما بدان اشاره کردید باید بگویم این تعداد بالای فالوورها و حجم بالای مخاطب ما را در جای خطرناکی قرار می دهد و خیلی باید مراقب باشیم. وقتی افرادی که به دلایلی دارای شهرت هستند در شبکه های اجتماعی با تعداد بالای مخاطبان رو به رو می شوند باید بدانند که اصلا کار ساده ای پیش رو ندارند و وقتی عکسی یا متنی منتشر می شود عینا مانند یک رسانه عمل می کند. ۵۰۰ هزار نفر مخاطب حجم کمی نیست.
* از تیراژ برخی روزنامه ها بیشتر است.
ابر: دقیقا. به همین دلیل می گویم چقدر خوب است برای همین فضا هم برنامه ریزی داشته باشیم. هر کسی می تواند هر گونه که دوست دارد صفحه شخصی اش را پیش ببرد ولی من همیشه فکر می کنم باید خیلی حواسم جمع باشد. دنیای مجازی خیلی پیچیده است و با یک کلیک با میلیون ها نفر ارتباط برقرار می کنی پس باید تبعات این مساله را بپذیری.
حال باز هم می گویم اگر با صفحه شخصی ام در اینستاگرام مجموعه ای از آدم های معمولی که اتفاقا این معمولی بودن هم هیچ ایرادی نیست، به موضوع هنر و فضای هنر وصل کرده ام به زعم خودم اتفاق مثبتی است. من آنها را دعوت کردم که به یک محیط هنری بیایند و با هنر ارتباط برقرار کنند، نگفتم که بیایید مرا ببینید.
ما مخاطبی داشتیم که ۴ -۵ ساعت یک جا نشسته بود و پرفورمنس را تماشا می کرد و همه آن آدم هایی که آمدند و تراپی شدند و حالشان بهتر شد برای من یک اتفاق خوب محسوب می شوند.
* حالا که نمایشگاه تمام شده و از حال و هوای آن فاصله گرفته اید جا دارد این سوال را بپرسم که فارغ از اینکه چه چیزی به مخاطب عرضه کردید خودتان از مخاطب چه گرفتید و چقدر از آن در وجودتان ته نشین شده است؟
ابر: باورکردنی نیست ولی من یکی از عجیب ترین تجربه های زندگی ام را پشت سر گذاشتم. کاش خانم پانته آ پناهی ها هم بود و درباره تجربیاتش صحبت می کرد ولی خیلی برنامه هایش فشرده بود و نتوانست در این نشست حضور یابد.
این یک هفته برای من و خانم پناهی ها مانند یک عمر کامل بود یعنی در روز اول متولد شده و در روز آخر تمام شدیم. باور کنید نمی توانم این تجربه را توصیف کنم و کلمه ای برای آن وجود ندارد.
ولی یکی از چیزهایی که از این نمایشگاه برای من باقی ماند این بود که دیگر مطمئنم مردم ما در هر سن و سالی که هستند نیاز به گوش شنوا، آغوش مهربان و پذیرش دارند. مردم ما نیاز به دیده شدن و حرف زدن دارند. آنها می توانند طولانی درددل کنند. البته بخش زیادی از این مساله تلخ و ناراحت کننده است. چرا این حجم فشار بر مردم وجود دارد که حالا نیاز به تخلیه دارد!
خیلی از مخاطبان نمایشگاه وقتی با موضوع رو به رو می شدند تازه متوجه می شدند که چقدر چیز در زندگی جا گذاشته اند، چقدر آدم بوده که از دست داده اند و چقدر آدم است که نزدیک است از دست بدهند.
خیلی بحثم انسانی و مربوط به روابط انسانی است. بزرگترین چیزی که برای من و پانته آ پناهی ها ماند همین مسایل بود. به همین دلیل است که می گویم آدم ها دیگر برایشان مهم نبود که من و پناهی ها آنجا هستیم بلکه دلیلش خودشان بود. انگار ما آینه ای بودیم که خودشان را در آن می دیدند. انگار خودشان رویشان نمی شد اینگونه با خودشان خلوت کنند و حالا این پرفورمنس به آنها کمک می کرد تا با خودشان تنها شوند.
* آیا مخاطبی بود که مواجهه اش با شما برایتان خیلی عجیب و ماندگار باشد؟
ابر: خانمی که سال ها بود فرزندش را گم کرده بود یک یادداشت روی شیشه برایم گذاشت که این خیلی عجیب بود. اتفاقاتی از این دست زیاد رخ داد. راستش را بخواهید دوست دارم این چیزها را پیش خودم نگه دارم.
* آیا به این فکر کردید نمایشگاه را به محله های جنوب شهر ببرید؟ من فکر می کنم نمایشگاهی مانند «از مردم استمداد می کنم» که رفتاری تعاملی با مردم دارد در چنان فضاهایی اتفاقات عجیب تری را رقم می زند. حتی به نظرم باید به شهرهای محروم هم بروید.
ابر: جایی را پیشنهاد می دهید؟
* من که می گویم جای اجرای خیابانی هم دارد.
ابر: به این راحتی مجوز نمی دهند.
* پس مردم آن مناطق چه می شوند؟
دوایی: ما اتفاقا از آن جنس مخاطب هم داشتیم. به واسطه همین شبکه های اجتماعی دسترسی به اطلاعات آسان تر شده و خیلی از آن افرادی که مدنظر شما است خودشان را به نمایشگاه ما رساندند.
ابر: هر سرمایه ای نیاز به بازگشت دارد و اگر قرار است در مناطق جنوب شهر هم گالری هایی ساخته شود باید مساله مخاطب را هم درنظر گرفت. اول باید مردم را با چنین فضاها و نمایشگاهی آشنا کرد که فکر می کنم نمایشگاهی چون «از مردم استمداد می کنم» با تعداد بالای مخاطب از اقشار مختلف می تواند یک گام اولیه باشد. این اتفاق نیاز به زمان دارد.
* به هر حال به نظر من سوژه نمایشگاه شما در اقشار مختلف جامعه مخاطب دارد و باید برای همه آنها فرصت استفاده از این نمایشگاه را فراهم آورد. آن بروز احساسی که شما بدان اشاره کردید و نیاز به شنیده شدن و دیده شدن، حق همه است.
ابر: فکر می کنم وقتی یک اثر هنری، اثر مهمی است که وسط مردم باشد و با همه مردم به اشتراک گذاشته شود. این نظر شخصی من است و برای هنر خودم اینگونه می پسندم. من در زندگی شخصی ام هم از مترو و بی آر تی استفاده می کنم تا ارتباطم با مردم قطع نشود. من اگر به مردم وصل نباشم، نمی توانم کارم را درست انجام دهم، نمی توانم یک نقش را به خوبی ایفا کنم و نمی توانم نمایشگاهی از این دست برگزار کنم. من اگر ۱۰ بار دیگر هم بخواهم نمایشگاه تجسمی برگزار کنم به گونه ای کار می کنم که به مردم وصل باشد.
به نظر من مجسمه سازهایی که آثارشان در فضاهای عمومی نصب می شود از خوشبخت ترین آدم ها هستند زیرا مردم هر روز آن را می بینند. وقتی یک اثر هنری مالکیت عمومی پیدا می کند خیلی لذت بخش است.
* در بخش پرفورمنس و آن باکس های شیشه ای که شما و خانم پناهی ها ساعت ها در آن حضور داشتید فشار عصبی بالایی را تحمیل می کرد. آیا توانستید فاصله گذاری کنید؟
ابر: صادقانه بگویم، نتوانستیم. زمانی شما چیزی را پیش بینی می کنید در نتیجه برای آن برنامه ریزی می کنید ولی در این پرفورمنس جای پیش بینی وجود نداشت در نتیجه اصلا نباید فاصله گذاری می کردیم. اصل و اساس این پرفورمنس بر صداقت بود و به همین دلیل از چشم و نگاه کردن استفاده کردیم زیرا چشم ها دروغ نمی گویند. من و خانم پناهی ها اصل را بر این گذاشتیم که خود را به دست جریان بسپاریم و بدون هیچ تمرینی در آن باکس های شیشه ای رفتیم و در روزهای عادی به مدت ۴ ساعت و در روز افتتاحیه و اختتامیه ۱۲ ساعت پرفورمنس را اجرا کردیم. تاکید می کنم هرآنچه اتفاق افتاد بدون هیچ سناریویی از سوی ما بود. حتی من لحظاتی احساس می کردم آیا می توانم ادامه دهم؟
* در بخش پرفورمنس قصد به چالش کشیدن خودتان را هم داشتید؟
ابر: گاهی وقت ها می دانی که می خواهی چه کار بکنی و برای آن برنامه ریزی داری ولی یک موقع هم اصلا نمی دانی چه پیش می آید و این خیلی ترسناک است. این پروژه از نوع دوم بود و دیگر یک بازیگوشی نبود. من باید روزانه با هزاران نفر رو به رو می شدم که نمی دانستم چگونه واکنش به خرج می دهند و این خیلی مساله سختی بود.
ادامه دارد...