مریم جعفری آذرمانی معتقد است: شعر حسین منزوی پس از مرگ تن خاکی‌اش، روز به روز زنده‌تر و بارورتر شده‌است.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «از عشق تا عشق» در برگیرنده شامل یک گفتگوی بلند و البته ناتمام با حسین منزوی است که به کوشش اسماعیلی اراضی انجام و به همراه مجموعه‌ای از تصاویر این شاعر توسط انتشارات فصل پنجم منتشر شده است.

مریم جعفری آذرمانی شاعر و منتقد معاصر به بهانه انتشار این کتاب نقد و نظری بر آن داشته و برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است. این یادداشت در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

حسین منزوی اگرچه در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ از دنیا رفت، اما آن طور که در این ده یازده سال اخیر شاهد بوده‌ایم موجودیت تماماً شاعر او، زندگی تازه‌ای را از همان تاریخ آغاز کرد؛ یعنی هر روز مخاطبان بیشتری با او آشنا شدند، از مقالات و پایان‌نامه‌هایی که در فهرست پژوهش‌های دانشگاه‌های مختلف قابل پی‌گیری است تا مطالب و یادداشت‌ها و یادآوری‌هایی که در صفحات مختلف شاعران و غیر شاعران در فضاهای کاغذی و مجازی به شکل روزافزونی می‌توان دید.

اما در میان همه‌ این یادآوری‌ها و بزرگ‌داشت‌ها و مطالب تخصصی ادبی، بعضی از کارها رنگ و بوی دیگری دارند، یعنی نوعی دل‌سپردگی و دل‌باختگی به شعر و شاعری منزوی در آن‌ها وجود دارد. کتاب «از عشق تا عشق» از این دست کارهاست. ابراهیم اسماعیلی اراضی گفتگویی را که در حدود یک سال قبل از درگذشت حسین منزوی، با او داشته و البته ناتمام مانده، بعد از حدود ده دوازده سال در قالب کتابی از سوی انتشارات فصل پنجم منتشر کرده است.

ابتدا باید از ابراهیم اسماعیلی اراضی سپاسگزار بود که با وجود آن که خود از غزلسرایان پیشگامِ یکی دو دهه‌ اخیر است و در زمان این گفتگو در آستانه سی‌سالگی بوده، بدون آن که نمودی از خود و شاعریِ خود را (چنان که اقتضای جوانی و شور و غرور است) در این گفتگو پیش چشم بگذارد، چه مشتاقانه و بی‌آلایش به این کار عظیم اقدام کرده است.

اگرچه صحبت‌های اسماعیلی اراضی در این کتاب نسبت به حجم کتاب، بسیار کم است، اما در جای جای کتاب حضور او به مثابه میزبانِ بحث به چشم می‌خورد، با این که خود در تمام این صفحات میهمان شاعر یا همسفر اوست. به این شکل که پرسشی به کوتاه‌ترین شکل ممکن مطرح می‌کند و حسین منزوی به طور مشروح و گاه طولانی و یک نفس به آن پاسخ می‌دهد و بر اساس همین پاسخ‌ها، پرسش‌های کوتاه دیگر و گاه یادآوری‌های به موقع، برای ادامه‌ی بحث، مطرح می‌شود، این پرسش‌های کوتاه در عین اینکه مفید و مهم هستند و سعی دارند بحث را پراکنده نکنند، نشان‌گرِ حرمت و علاقه‌‌ اسماعیلی اراضی به حسین منزوی است و می‌خواهد مجالِ هر چه بیشتر را به او بدهد.

تجربه غزلسراییِ گفتگوکننده در به وجود آمدن این فضای علاقمندی و احترام نقش مهمی داشته است چنان که در سوال اول چه به جا و به هنگام می‌گوید: «سپاسگزاری می‌کنم از جناب استاد که من را به دولتسرای غزل معاصر ایران بار دادند» (ص ۱۳).

در واقع اسماعیلی اراضی، اساس کار خود را بر این قرار داده که فقط با گفتن نکاتی کلیدی، شاعر را به صحبت کردن برانگیزد و همین امر باعث شده که این کتاب، نه تنها یک گفتگو با یک شاعر، بلکه مثل یک کتاب خاطرات ارزشمند یا زندگی‌نامه خودنوشت (چنان که گفتگوکننده خودش در خبر انتشار این کتاب اشاره کرده است.) یا حتا مثل یک داستان بلند یا رمان ناتمام برای مخاطب خواندنی باشد.

گویی گفتگو کننده با سوالات و اشاراتش فضایی را ساخته و دفتر و قلمی فراهم کرده تا حسین منزوی، داستان شاعری‌اش را بنویسد؛ کتابی که خواننده باید آن را یک نفس بخواند و بار دیگر و بارهای دیگر هم باز یک نفس بخواند. داستانی که از کودکی شاعر و از همزاد بودنِ او با پاییز و از همان اول مهر ۱۳۲۵ شروع می‌شود و تا بحث درباره‌ی اولین کتاب شاعر «حنجره زخمی تغزّل» ادامه می‌یابد و همین‌جا قطع می‌شود، گویی تغزّلی که منزوی حنجره‌ی آن را به دلایل مختلف، زخمی توصیف کرده بوده، در این کتاب هم خود را به رخ می‌کشد، حنجره‌ای که اگرچه شعرهای حسین منزوی را به تاریخ شعر فارسی، هدیه کرد اما زخمیِ روزگار و تنگ‌نظرانِ بی‌مهرِ آن بود که اگر بی‌مهر نبودند چه حرف‌ها که از زبان منزوی می‌توانست در طول دهه‌های حضورش گفته شود و در صفحات مجلات و مطبوعات برای نسل‌های بعد به یادگار بماند.   

از نکات جالب توجه این کتاب، صمیمی بودنِ صحبت‌های حسین منزوی است که به گویاترین شیوه، خود را و حواس شاعریِ خود را در فراز و فرود زندگی توصیف می‌کند آن طور که مخاطب تصور می‌کند الان حسین منزوی روبه رویش نشسته و دارد با او حرف می‌زند.

مثلاً هرگاه به نام درگذشتگان می‌رسد بعد یا قبل از نامِ شخص، حتماً یک عبارتِ «خدا بیامرز» می‌گوید. علاوه بر این در بسیاری از صفحات نظرات مهمی از منزوی درباره شعر و شاعری وجود دارد که بسیار برای شاعران نسل‌های جدید می‌تواند کارکرد آموزشی داشته باشد، هم از نظر موقعیت‌ها و رنج‌های شاعر بودن و هم از نظر دقت‌های نوشتاری و تحلیل شعر، مثلاً در جاهایی نظراتی درباره بزرگانی مثل قزوینی و بهار و...  دارد (از جمله ص ۱۳۳ و ۱۳۴) گاهی از چاپ نشدن شعرش در مجلاتی مثل فردوسی در بعضی مقاطع زمانی و تنگ‌نظری یا سیاست‌ورزی‌های غیر ادبی مربوط به آن می‌گوید. (حدود صفحه ۲۸۱ به بعد) گاهی به عملکرد دانشکده ادبیات در دوران دانشجویی‌اش معترض است که در چند مورد به آن اشاره کرده (از جمله ص ۲۹۱) گاهی تحلیل و تفسیری از غزل خود ارائه می‌دهد. (از جمله ص ۲۹۸ تا ص ۳۰۷)  و در بین بحث نظراتی هم درباره زبان نیما دارد. (ص ۲۹۹)

در جایی اشاره می‌کند که مطالبی درباره شعر معاصر (مربوط به شعر سال‌های ۳۲ تا ۵۷) نوشته بوده و به دلایلی که ذکر می‌کند ناتمام مانده و اخوان درباره آن می‌گفته می‌تواند جلد بعدی «از صبا تا نیما» باشد اما کتاب مذکور متأسفانه مفقود شده است. (ص ۲۴۳ تا ۲۴۵ ) و بسیاری موارد دیگر.

در واقع در اکثر صفحات «از عشق تا عشق» حرفی برای آموختن هست، از جمله وقتی منزوی شاعر بودن را این گونه توصیف می‌کند: «در شعر رها شدن، سبک شدن، تهی شدن وجود ندارد و با هر تعهدی که ادا می‌کنی در قبال شعر، انگار تعهد می‌کنی که تعهد دیگری را ادا بکنی و این دور باطل، این تسلسل همین جوری ادامه خواهد داشت تا موقعی که تو با آخرین نفسی که می‌کشی، آخرین شعرت را بگویی و نمی‌دانم آیا باز می‌توانم بگویم «تمام» یا باز هم چیزی هست که در مرگ هم ادامه خواهد داشت؛ هنوز کسی خبری نداده و باید ماند؛ منتظر شد.» (ص ۱۰۱)

به تعبیری از این عبارات رسیدیم که شعر او پس از مرگِ تن خاکی‌اش، روز به روز زنده‌تر و بارورتر شد و دیدیم که حتا هر شعری از او که به حافظه‌مان سپرده‌ایم با هر بار مرور و خواندن آن، انگار تازه سروده شده‌ است.  

برچسب‌ها