صبح ، جاري مي شود از روي تو

مي وزد از كهكشانها بوي تو

زينب ! اي جاري تر از آئينه ها
اي صفاي صحبت سبزينه ها

روح ريحان ، چشم گل افشان تويي
در دلم موسيقي باران ، تويي

محفل آئينه را زينت تويي
عشق را سرچشمه غيرت ، تويي

خون مولا بود در رگ هاي تو
اي كبوترخانه دل ، جاي تو

اي پرستار شقايق هاي عشق
اختر شبهاي خاموش دمشق

چشم خورشيد از نگاه تو كسل
زخم هفتاد و دو گل داري به دل

بانوي آئينه و آب و بهار
دختر صحرا و اشك و كارزار

از تو بايد زخم را آموختن
خرمن نامردمي ها سوختن

بانوي نور و نجابت ، روح درد
بردباري را زتو آموخت مرد

يادگار غربت مولا شدي
چشم خون پالاي عاشورا شدي

نام تو زيبنده ديوان عشق ؛
اي كه برپا كرده اي توفان عشق

زخم ، تفسير كتاب داد توست
كربلا يك چشمه از فرياد توست ...



                                   * حميد هنرجو