خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : تبيين معارف ديني و معنوي به طور قطع ، يكي از رسالت هاي " شعر امروز " به حساب مي آيد ، آنچه مي خوانيد سروده اي از " بهروز ساقي " شاعر معاصر است كه در كسوت يك جانباز دفاع مقدس دست به قلم مي برد و دريافت هاي زلال خود را با زبان رسا و تاثيرگذار " شعر " به مخاطبان منتقل مي كند .

شبي كه نام تو را عشق برزبان آورد
به جسم مرده هستي ، نويد جان آورد

كنار بركه هستي نشسته بود خدا
و دل به زلف سياه تو بسته بود خدا

بنفشه اي كه در آن بركه بود ، بو مي كرد
تو را ز خويشتن خويش ، آرزو مي كرد

كه ناگهان دل تنهايي اش گرفت و شكست
فرشته اي به تسلي كنار بركه نشست

فرشته بال و پري زد ، گلي به آب افتاد
و نام تو به زبان گل و گلاب افتاد

تو خنده اي زدي از مهر، اي ستاره عشق
به جان خرمن شب ، شعله زد شراره عشق

شب عدم چو به روز وجود مي گرويد
به دين پاك تو بود و نبود مي گرويد

خدا تمام دلش را به دست مي آورد
تمام نيستي اش را به هست مي آورد

چه شور و شوق عجيبي براي خلقت داشت
مدام بذر محبت در انجمن مي كاشت

صداي بال ملائك در آسمان پيچيد
خدا براي تو انجم در آسمان مي چيد

تو انفجار بزرگي و هستي هستي
شراب ناب اميدي و مستي مستي

گرفته دامن لطف تورا بهار وجود
نبود اگر نفس سبز تو بهار نبود

زمين به يمن وجود تو آسمان دارد
و شب قدوم تو را ماه و اختران دارد

از ارتفاع تو هستي فرود مي آيد
عدم به شوق تو در اين وجود مي آيد

اگر براي تو باشد وجود ، مي ارزد
كرشمه تو به بود و نبود مي ارزد

همه وجود تو زيباست كاركار خداست
وصنع چشم سياه تو شاهكار خداست

تو اي عصاره پاكي حبيب او شده اي
براي خاكي و افلاكي آبرو شده اي

به روي توست كه گلزار رنگ و بو دارد
به حسن خلق تو اين هستي آبرو دارد ...