شهر اصفهان با توجه به عناصر نژادي كه در آن به سرمي بردند همواره در معرض تاثيرات متقابل اين گروه ها بر يكديگر و يا تعارض ميان آنان بوده است.
دسته بندي اين گروه هاي اجتماعي كار آساني نيست . چرا كه تنها يكي از مشخصات نژادي ، زباني ،مذهبي و غيره را مبناي اين تقسيم بندي قراردهيم باز مشاهده مي كنيم كه براي مثال : اهالي يك محله با محله اي ديگر از لحاظ زبان و مذهب همسانند ؛ اما به دلايل مختلف در تضاد هستند . بنابراين بدون آن كه خواسته باشيم از نظر جامعه شناسي و روان شناسي اجتماعي اين تضادها را تحليل نماييم برخي از ويژگي هاي اين محلات را تنها از ديد تاريخي مورد مطالعه قرار مي دهيم .
جلفا (محله مسيحيان)
يكي از محلاتي كه به ويژه در مقطع زماني مورد بررسي ما ، نقشي را در تحولات اجتماعي به عهده گرفته است محله جلفا است . اين محله كه از زمان شاه عباس اول (1015ه ق/1606م.) در حاشيه جنوبي زاينده رود به وجود آمد در قرن چهاردهم هجري ، همچنان انسجام و ويژگي هاي خود را حفظ كرده بود .
محله جلفا با آن كه زاينده رود آن را از اصفهان جدا مي ساخت اما از هر نظر با شهر پيوستگي داشت .اقليت مسيحي ارمني ، نزديك به سيصد سال مي شد كه در كنار مردم اصفهان زندگي مي كردند و در سراسر اين مدت توانسته بودند ضمن حفظ روابط حسنه خود با مسلمانان از سطح زندگي به نسبت خوبي برخوردار شوند . پيشه وران زيادي در جلفا بودند كه با مهارت كالاهاي مورد نياز را توليد مي كردند و عده اي از ارامنه نيز به كار تجارت مي پرداختند .حداقل سي تن از اين بازرگانان در اصفهان مغازه داشتند و بر اساس آن چه " اوژن اوبن " در آستانه مشروطيت مشاهده نموده است ، عده اي از ارامنه در ادارات ،بانك و تلگراف به كار مشغول بوده اند .
همچنين بسياري از جوانان ارمني براي كسب و كار عازم هندوستان مي شدند و خانواده اي پيدا نمي شد كه حداقل يكي از افرادش رهسپار آن ديار نشده باشد .اين افراد بخشي از درآمد خود را براي خانواده هايشان ارسال مي كردند و از طريق همين وجوهات يك صندوق تعاون ، يك مطب رايگان و دو دبستان خوب به وجود آورده بودند .
هيات هاي مذهبي زيادي نيز براي ترويج عقايد خود به اصفهان روي مي آوردند و حدود همه آنان در جلفا ساكن شده بودند .اين ميسيون ها اگر چه هدفي جز تبليغ آيين خود نداشتند اما به هر حال واسطه ميان ايرانيان و جهان خارج شدند و با ايجاد مدرسه و درمانگاه به بالابردن سطح دانش و بهداشت كمك كردند .ساير اروپائياني هم كه به هر دليل به اصفهان مسافرت مي كردند ترجيح مي دادند در طول اقامت خود در محله جلفا به سر برند .از سوي ديگر ارامنه مردمي سخت كوش بودند كه به بازرگاني خارجي علاقه مي ورزيدند و از اين رهگذر نيز در معرض افكار تازه قرار داشتند .
به عقيده پرفسور حامد الگار :" ارامنه سهم بزرگي در توسعه روابط سياسي بين ايران و دنياي خارج داشتند و آشنايي آنها با زبان و شرايط زندگي اروپائي باعث شد كه از آنان به عنوان مترجم و پيك - به خصوص در دوراني كه هنوز ايرانيان مسلمان تجربه كافي در مسافرت به كشورهاي اروپائي نداشتند -استفاده شود ... بررسي زندگي ميرزا يعقوب ، پدر ميرزا ملكم خان ، به خوبي نقش ارامنه جلفا را بعنوان ميانجي روابط ايران و ممالك اروپا مجسمم مي نمايد ".
ميرزا يعقوب تازه مسلمان ، معلم زبان فرانسه شاهزاده ظل السلطان بود و به طور كلي ظل السلطان با ارامنه جلفا به خوبي رفتار مي كرد. او با شركت در مراسم مذهبي كليسا به آنان احترام مي گذاشت و يا از كارگاه هاي توليدي آنان بازديد مي نمود .گاهي هم براي خوشامد خليفه بزرگ ارامنه ، از شكارهايي كه كرده بود براي او مي فرستاد و به شكايت هاي آنان رسيدگي مي كرد.
البته نبايد پنداشت كه مراوده ساير طبقات هم با ارامنه به همين سادگي امكان پذير بود ، به ويژه اگراحتمال مي رفت كسي تحت تاثير مبلغان مذهبي به مسيحيت گرايش نشان داده است به شدت با آن مقابله مي شد .ظل السلطان دو تن از اهالي اصفهان را كه به كليساي انگليكان رفته بودند و زير نظر دكتر بروس انگليسي در مراسم مذهبي شركت جستند به مرگ محكوم كرد .شاهزاده با آن كه يك فرد مذهبي به شمار نمي رفت اما اين كار را براي رعايت افكار عمومي ضروري دانست .با اين وجود روابط ظل السلطان با ميرزا ملكم خان ارمني بسيار جالب توجه است .
ملكم خان كه به سال (1249ه ق) در اصفهان زاده شد در ده سالگي براي ادامه تحصيلات به پاريس رفت و پس از پايان تحصيلات خود در چندين پست حكومتي به كار گماشته شد كه مهم ترين آن وزيرمختار ايران در انگلستان بود .وي چند بار براي ديدار بستگان خود به اصفهان آمد و با شاهزاده نيز ملاقات هايي انجام داد. بعد ازآن نيز مكاتباتي ميان آنان مبادله شد كه با ظل السلطان لحني گرم و محبت آميز با ملكم خان مكاتبه نموده است و طرفه اين كه ملكم - كه او را پدر مشروطيت مي دانند - باچنين مستبد جاه طلبي بايد دوست بوده باشد .
از مواردي كه محله جلفا را از ساير محلات اصفهان متمايز مي ساخت ، وجود مدارسي به شيوه جديد بود كه توسط ميسيون هاي مذهبي تاسيس گرديد .اين مدرسه ها چون از طرف افرادي اداره مي شد كه خود اروپايي بودند به طبع با همان شيوه اروپايي اداره مي گشت. محله جلفا هم به دليل شباهت هاي فرهنگي سكنه آن با اروپاييان آمادگي بيشتري براي جذب روش هاي مدرن تعليم و تربيت از خود نشان مي داد .اين مدارس به زودي رونق گرفت و با استقبال ارامنه و حتي مسلمانان مواجه شد .
اين واقعيت كه والدين مسلمان فرزندان خود را براي فراگيري علم به يك موسسه مسيحي مي سپردند - آن هم در شهري چون اصفهان كه پس از نجف و سامرا دومين پايگاه فقاهت به شمار مي رفت - بسيار داراي اهميت است و بايد انگيزه مشخصي براي آن وجود داشته باشد .
احساس نياز به شيوه هاي مدرن آموزشي موجب گرديد تا در آستانه مشروطيت علي رغم مخالفت هايي كه صورت مي گرفت مدارسي به سبك جديد افتتاح گردد .
رفاه نسبي اهالي جلفا و روحيه تساهل مذهبي كه امكان تبادلات فرهنگي را پديد مي آورد ، مسافرت ارامنه به خارج از كشور، سكونت اروپاييان و هيات هاي مذهبي در جلفا ، تاسيس مدارس جديد و برخورداري از امكانات چاپ و انتشار روزنامه محلي به زبان ارمني همگي موجب شد تا جلفا به عنوان حلقه با ارزش در زنجيره نوگرايي در اصفهان مطرح شود و به سهم خود در موج آزادي خواهي مردم اصفهان شركت جويد .
جوباره (محله يهوديان)
يكي ديگر از محلات اصفهان كه شايد قديمي ترين محله شهر باشد محله "جوباره " است كه به " يهوديه " هم شهرت داشت و مركز سكونت كليميان بود .آنان هم چنين در محلات " گلبار " و " در دشت " نيز ساكن بودند .روي هم رفته نزديك به شش هزار يهودي در اصفهان به سر مي بردند كه بزرگ ترين گروه اسرائيلي ساكن ايران در يك شهر واحد محسوب مي شدند .اما بر خلاف ساير اقليت هاي مذهبي ، اهالي اصفهان نظر خوشي نسبت به يهوديان نداشتند و آنان را قومي دسيسه باز و خودخواه به حساب مي آوردند .
شايد اين نظر ناشي از انديشه اي باشد كه مي پنداشت يهوديان از صدر اسلام دردسرهاي زيادي براي مسلمانان توليد كرده اند و هميشه بدخواه مسلمانان بوده اند .شايد هم متداول بودن برخي عادات قومي و آداب مذهبي يهوديان كه مورد نفرت مسلمانان بود در ابراز بدبيني نسبت به آنان - كه درست در مركز شهر اصفهان سكونت داشتند - بي تاثير نبوده است .هر چه هست مي توان گفت : لااقل از زمان صفويه آن امكانات و تسهيلاتي كه در حق ارمنيان فراهم شده بود شامل حال يهوديان نمي شد و محدوديت هاي اجتماعي فراواني براي آنان ايجاد نمودند .
به هر حال در اوايل قرن چهاردهم هجري يهوديان از لحاظ اجتماعي داراي اعتبار چنداني نبودند . محلات آنان كثيف و پر از گدا بود .عده زيادي از طريق دوره گردي و پيله وري يا فروش مشروبات الكلي امرار معاش مي نمودند و برخي نيز از راه نوازندگي و آوازه خواني كه از نظر اجتماعي پست شمرده مي شد ، روزگار مي گذراندند و همين ها موجب تحقير آنان در ميان مردم شده بود .
مدارس زيادي در يهوديه وجود نداشت و بيشتر ساكنانش بي سواد بودند .غالبا اتفاق مي افتاد كه بر سر اندك بهانه اي ميانه يهوديان و مسلمانان نزاع مي گرفت .اين منازعات گاه گسترش يافته ، ساير نواحي را هم به آشوب مي كشيد .
يك بار (15محرم 1307ه ق ) بر سر دعواي كودكانه با يكديگر ،" در نزديكي شهر مابين جماعت يهود و مسلم نزاع شده ، يهوديان كتك زيادي به مسلمانان زده بودند و سر و دست شكسته بودند .حضرت والا [ظل اسلطان] مقررداشتند يهوديان را دستگير و تنبيه نمايند " اما دامنه جدال به اصفهان هم كشيده شد ."و عموم مردم شهر بر يهوديان شوريده ، آنها را از كار و كسب باز مي دارند و زرگري را در بازار ريز ريز مي كنند!"
تداوم اين كشمكش ها كه هر از گاهي آرامش شهر را مي آشفت ، به دوران مشروطيت هم كشيده شد و يك چند مشكلاتي را براي حكومت اصفهان و دولت مركزي به وجود آورد .