آیت‎الله قائم‎مقامی یکی از انگیزه‌های نظریات تقلیل قرآن به تجربه رویاگونه نبوی را آسیب‌های نگرش سنتی افراطی در فهم و تفسير قرآن دانست.

به گزارش خبرنگار مهر، آیت‌الله قائم‌مقامی، مهمترین آسیب عارض شده بر تاریخ تفکر اسلامی را ناشی از تلاش‌هایی برای نفی عنصر قدسی قرآن و نیز پاره‌ای از تلاش‌ها ‎برای محصور کردن فهم قرآن در اسارت فرهنگ و زبان عربی و جمود بر ظواهر قرآن دانست و گفت: نفی عنصر قدسی به قطع ارتباط آسمان و زمین می‎انجامد و جمود سنتی‎ نیز به سلفی‎گری و ظاهرگرایی.

آیت‌الله سیدعباس حسینی قائم‌مقامی، مدرس حوزه و دانشگاه در دومین نشست عمومی انجمن اندیشه و قلم که روز چهارشنبه ۲۶ خرداد با موضوع «زبان و پیام قرآن؛ نسبت قرآن با خدا و پیامبر» برگزار شد، در سخنانی، قرآن را متنی خواند که کسی در وجه پیام بودن آن تردید ندارد و گفت: اگر کسی نگاه مؤمنانه داشته باشد آن را یک پیام الهی می‌داند و اگر کسی قبول نداشته باشد آن را از سنخ پیام بشری تلقی می‌کند.

تفاوت روش درون‎دینی و برون‌دینی در این بحث

وی با اشاره به تفاوت دو روش برون‌دینی و درون‌دینی در تحلیل محتوای پیام وحی (قرآن)، مهمترین عنصر هویت‌بخش نگاه درون‌دینی را رویکرد مؤمنانه خواند و گفت: به طور مشخص در موضوع قرآن کریم وقتی می‌خواهیم مبتنی بر رویکرد درون‌دینی بحث کنیم باید حداقل عنصر قدسی برای متن را پذیرفته باشیم و مرتبه‌ای از حقانیت را برای آن قائل شویم. و طبعا، در موضع درون‌دینی به خود قرآن استناد می‌کنیم چون پذیرفته‌ایم که این یک متن دروغین نیست و از حقیقت برخوردار است.

وی با طرح این سؤال که «بر مبنای روش درون‌دینی، کدام عنصر از عناصر قرآن، الهی و کدام عنصر می‌تواند بشری باشد؟»، اظهار کرد: قرآن به عنوان یک پیام مثل هر پیام دیگری مجموعه‌ای از عناصر است که در شکل‌گیری آن دخالت و نقش دارند.

قائم‌مقامی این عناصر را اینگونه برشمرد: «۱- منبع صدور ۲- دریافت‌کننده که پیام‌دار و پیام‌گیر ( نبی ) خوانده می‌شود ۳- ابلاغ‌کننده (در صورت نیاز پیام به ابلاغ ) و ۴- مخاطب پیام».

وی، سپس با اشاره به تفاوت نبی و پیامبر اظهار کرد: نبی کسی است که خبر را می‌گیرد ولی قرار نیست پیام را برساند. ما درباره برخی پیامبران این وضعیت را داریم. معمولا پیامبران تبلیغی، پیامبران ابلاغی بودند یعنی خودشان دریافت‌‌کننده وحی نبودند. وحی را پیامبر دیگری، دریافت می‌کرد. مثلا در زمان حضرت ابراهیم، جناب لوط جزو پیامبران تبلیغی به شمار می‌آید.

تفاوت جوهری ابلاغ و تبلیغ

وی همچنین با تأکید بر اینکه «تعبیر زیبا و دقیق قرآن، ابلاغ است نه تبلیغ»، گفت: ابلاغ با تبلیغ تفاوت جوهری دارد. اصولا ما در قرآن چیزی به نام تبلیغ به مفهوم متعارف و رایج آن نداریم و فقط ابلاغ داریم.

بدون فهم جهان نمی‌توان به فهم دقیق قرآن رسید

قائم‌مقامی در پاسخ به این پرسش که «از این عناصر چهارگانه پیام قرآن، کدامیک قدسی و کدامیک بشری است؟»، اظهار کرد: با مراجعه به قرآن کریم تردیدی وجود ندارد که صاحب این پیام خداوند است با وصف الله. یعنی همان کسی که آفریننده جهان است.

مدیر پیشین مرکز اسلامی هامبورگ، با بیان اینکه «الله الذی انزل الکتاب، همان الله خالق کل شیء» است، خاطرنشان کرد: فرستاننده قرآن، خداوند است با همان وجهی که جهان را آفریده است. در این معادله، نمی‌توان بدون فهم جهان و بدون نسبت برقرار کردن بین قرآن و جهان، به فهم دقیق قرآن رسید.

وی با بیان اینکه «حداقل اعتقاد به وحیانی بودن متن، این است که باید به همین مبدأ قدسی یعنی الله انتساب داشته باشد»، گفت: در رویکرد درون دینی اگر بر فرض این متن بخواهد جنبه‌های بشری یا غیرقدسی هم داشته باشد یا در ناحیه تلقی و دریافت وحی باید اتفاقی رخ داده باشد، یا در ناحیه ابلاغ وحی.

قائم‌مقامی تصریح کرد: معمولا در نظریه‌هایی که تجربه پیامبری به تجربه‌های رویاگونه و منامیه بشری تقلیل داده‌ شده است، مشخص نیست که دخالت عنصر بشری در پیام وحی، در مرحله دریافت است یا در مرحله ابلاغ. شاید یک دلیلش این است که میان این دو تفاوتی ندیده‌اند. ظاهر مباحث و پیشینه بحث‌ها نیز نشان می‌دهد که این تفاوت در نگاه آنان خیلی جدی نیست ولی خواهیم گفت که تفکیک گذاردن میان این دو مرحله مهم است.

وی ادامه داد: البته باید توجه داشت آنان که با فرض قدسی بودن قرآن، به تصرف پیام‌رسان در مضمون وحی، معتقدند این تصرف را ناگزیر می دانند نه عمدی. به این معنا که وحی به محض صدور از مبدأ و رسیدن به پیامبر، با یک تصرف ناگزیر در دستگاه ذهن و فاهمه دریافت‌کننده مواجه می‌شود.

نتیجه تقلیل تجربه پیامبر به تجربه معنوی و عرفانی

قائم‌مقامی نتیجه دیدگاه قائل به تصرف پیامبر در پیام وحی را، تقلیل تجربه پیامبرانه به تجربه‌های معنوی و عرفانی بشر عادی خواند و گفت: در تجربه‌های اهل معرفت و عرفان، عارف، حقیقتی را مشاهده می‌کند که شکل و فرم یافته است. به تعبیر قرآنی، عارف یک حقیقت تمثل یافته را می‌بیند.

وی توضیح داد: در رویا هیچ‌وقت حقیقت را ناب و بی‌آلایش و بی‌پیرایه و بدون لباس مشاهده نمی‌کنید؛ بلکه همیشه در قالب یک فرم و شکل است. از این روست که رویا نیازمند تعبیر است.

وی، تعبیر رویا را عبور کردن از شکل و ظاهر آنچه که مشاهده شده، برای رسیدن به حقیقت  دانست و گفت: قاعدتا معبر خواب، شما را کمک می‌دهد که این عبور صورت بگیرد تا از ظاهر رویا به باطن نهفته آن برسید.

تأثیر ذهن و تجربه در رویا

قائم‌مقامی درباره مراحل دخالت بشر در مشاهدات منامیه و رویاها گفت: یک بار ممکن است این تصرف و دست‌اندازی در اصل مشاهده صورت بگیرد و یکبار در تعبیر آن.

این عالم دینی افزود: ظرف ذهن ما، استعداد ما، تجربه‌ها، پیشینیه‌های تاریخی، تربیتی و ذهنی و مشغولیت‌های ما همگی در رویایی که می‌بینیم مؤثر است برای همین است که مشاهدات همه ما یکسان نیست.

قائم‌مقامی با اشاره به اینکه «بسیاری از کتاب‌های تعبیر خواب بی‌پایه است»، گفت: هر رؤیا و مشاهده منامیه متناسب با خصوصیات خود مشاهده‌گر تمثل می‌یابد. لذا در قرآن هم در توصیف مشاهده جناب مریم، می‌فرماید «فتمثل لها بشرا سویا». لها یعنی برای مریم، یعنی این تمثل و صورت‌یافتگی، اختصاصی او بوده و دیگری این تمثل را مشاهده نمی‌کرد. یا در مرحله تعبیر نیز قرآن به رؤیای عزیز مصر اشاره می‌کند که هر کسی آن  را تعبیری کرد تا رسید به جناب یوسف. بر این مبنا، تعبیر نیز می‌تواند گونه‌‌های مختلف داشته باشد و به دلیل تاثیرپذیری از دانش و تجربه تعبیرگر (معبر) امکان خطا دارد.

نشستن افراد به جای پیامبر 

قائم‌مقامی با بیان اینکه «نتیجه تقلیل تجربه پیامبری به تجربه منامیه بشری، این است که دخالت عنصر بشری را در متن قرآن پذیرفته‌ایم»، گفت: اگر عنصر بشری دخیل است این متن دیگر مقدس نیست؛ پس ما می‌توانیم خودمان را جای این عنصر بشری قرار دهیم. در این حالت، حفظ تاریخی این عنصر بشری یعنی پیامبر در فرایند فهم و تفسیر وحی لازم نیست و مخاطب می‌تواند خود را جای پیامبر قرار دهد و بازتاب فهم خود را از وحی ارائه دهد.

وی افزود: در این قبیل نظریات  مشکل اصلی از آنجا شروع می‌شود که وقتی گفته می شود  در این متن بین کلام بشری و کلام الهی آمیختگی وجود دارد، حالا باید مشخص کنید که کجای متن، بشری است و کجای آن، الهی. این پرسش بسیار مهمی است که معمولا هم بی‌پاسخ می‌ماند و در همین خلأ است که نتیجه‌گیری می‌شود. در حالی که به محض این‌که به اختلاط قرآن به عناصر بشری قائل شدیم طبعا دیگر هیچ مکانیزم تعریف شده و مستند به خود متن،  برای جداسازی و شناخت بخش قدسی از بخش بشری، وجود ندارد. چراکه کل متن به دلیل آمیختگی به خطای بشری عملا غیرقابل استناد است .

قرآن متن قدسی یا منبع الهام‌بخش نظریات و حدس‌ها؟

وی، نتیجه این رویکرد را «از اعتبار ساقط کردن کل متن قرآن» دانست و گفت: نتیجه فرایند تعامل رویاگونه با متن قرآن، این می‌شود که قرآن فقط می‌تواند الهام‌بخش نظریه‌ها و برانگیزنده حدس‌ها باشد و می‌توان در بحث‌ها به آن استشهاد کرد همانگونه که به هر متن دیگری مثل اشعار شاعران استشهاد می‌کنیم؛ ولی اینکه پیام مشخص متن برای ما چیست‌؟ در این نظریه‌ها قاعدتا منتفی است.

تقابل نظریه‌های تقلیل قرآن به رویای نبی با رویکرد سنتی

وی یکی از انگیزه‌های نظریات تقلیل قرآن به تجربه رویاگونه نبوی را آسیب‌های نگرش سنتی افراطی در فهم و تفسير قرآن دانست و گفت: سنتی‌های افراطی، قدسی بودن همه عناصر پیام قرآن را به گونه‌ای تعریف می‌کنند که هیچ سهمی در آن برای مخاطب پسین و مخاطبین عصری وجود ندارد و تنها موضع فهم و تفسیر پیام وحی را تعبد به ظواهر و قرار گرفتن در موضع تاریخی مخاطب نخستین یعنی مردمان عصر نزول قرآن و فهم محصور در فرهنگ، فاهمه و زبان آنان می‌دانند.

به گفته قائم‌مقامی، شالوده سلفی‌گری و جریان‌های ظاهرگرایی در تفکر دینی و اسلامی که در دهه های اخیر در تفکر شیعی هم شکل بارزتر و جدی‌تری به خود گرفته است، همین نظریه سنتی افراطی‌ست که در مقابل، چاره‌جویی‌هایی را در قالب  نظریات جدید به دنبال داشته است .

قائم‌مقامی تأکید کرد: با مراجعه به قرآن، بدون تردید می‌توان گفت که هم نظریه‌های ظاهرگرا و هم نظریه‌های تقلیل‌گرا که چاره کار را در بشری دانستن وحی دیده‌اند فاقد استناد قرآنی می‌باشند. هر دو گروه عملا مرجعیت فراتاریخی قرآن را نفی می‌کنند. این نتیجه در ظاهرگرایی که روشن است. در نظریه‌ مقابل هم چون مبتنی بر این پیشداوری است که قرآن اختلاط دارد، طبعا دیگر نمی‌توان به آن مراجعه کنیم و مراجعه به آن یک پارادوکس و یک دور واضح است. و نفی مرجعیت و پیام‌داری قرآن دست‌کم از نگاه درون دینی قابل قبول نیست.

خلق یک قرآن از ذهن مخاطب پسینی!

وی نتیجه عدم مراجعه به قرآن را، خلق یک قرآن دانست که حاصل ذهن مخاطب پسینی است و افزود: این یعنی از اعتبار ساقط کردن متنی که حداقل خودش معتقد است اصول کامل زیست انسانی را در خود جای داده است و این را دلیل بر اعجاز خود می‌داند.

قائم‌مقامی با اشاره به اینکه «این رویکردهای جدید معمولا بر اساس هرمنوتیک و قواعد فهمی است که حول محور متون مقدس در مسیحیت و یهودیت شکل گرفته است»، گفت: انصاف این است که حداقل در رویکرد درون‌دینی، قیاس متن قرآن با متون دیگر کاملا قیاس مع الفارق است. چون آنها هیچ‌کدام ادعای الهی بودن ندارند و اگر بخواهیم قرآن را با آنها قیاس کنیم، به خطا رفته‌ایم.

وحی و محدودیت‎های بشری پیامبر

وی درباره نقش دریافت‌کننده قرآن یعنی پیامبر نیز گفت: در اینکه پیامبر بشر است و محدودیت‌های بشری دارد شکی نیست. مهمترین اصل اساسی و پیام اصلی قرآن توحید است به این معنا که تنها خدا مطلق است و بقیه از جمله پیامبر نسبی هستند. پیامبر به خودی خود، فهمش  و ساختار ذهنی‌اش نسبی است. هرچند در مقياس بشری در اوج  کمال است ولی در نسبت با پروردگار که مطلق است، قطعا محدود و نسبی است.

مدرس حوزه و دانشگاه اضافه کرد: در اینجا سؤالی که مطرح می‌شود این است که اگر پیامبر به عنوان بشر از محدودیت‌هایی برخوردار است پس آیا این محدودیت‌ها در دریافت وحی بی‌تأثیر است؟

کشف تام محمدی(ص)

وی در پاسخ گفت: ما هم می‌پذیریم که پیامبر به خودی خود محدودیت دارد ولی خداوند که مطلق است و محدودیت ندارد و می‌تواند در هر موردی که بخواهد و لازم باشد این محدودیت‌ها را کنترل و تکمیل نماید.  آیات متعددی از قرآن تصریح دارد که هرجا که پای وحی در میان باشد حتا حافظه پیامبر نیز در کنترل ربوبیت خداوند قرار دارد از این رو در مقایسه با سایر مکاشفات و مشاهدات بشری، مشاهده و کشف وحیانی، کشف تام محمدی نامیده می‌شود.

قائم‌مقامی با اشاره به گونه‌های کشف و شهود گفت: در معمول شهودهای بشری و غیروحیانی، حقیقت در ظرف ذهنی مشاهده‌گر تنزل پیدا می‌کند و با این ظرف آمیخته می‌شود و خصوصیت ظرف بر اصل حقیقت تسری می‌یابد.

وی ادامه داد: معانی در عالم حقیقت بسان آب دریایی است که راه چشیدن آن به دو صورت است یا از این دریا آبراهی کشیده می‌شود و برای رسیدن به ظرف وجودی انسان، مسیری را می‌پیماید. در این صورت، تمثل رخ می‌دهد  و لذا، انسان مشاهده‌گر، حقیقت گذرکرده از مجرای ذهنیت تاریخی، فرهنگی و تربیتی را دریافت می‌کند نه حقیقت محض را. این مجرا نیز ساخته ذهن انسان و برآمده از پیشینه‌های اوست. اما کشف دوم که تجربه پیامبری از این جنس است آن است که مشاهده‌گر ارتقا و عروج می‌یابد و گویا به لب دریا برده می‌شود و مستقیم و بی‌پیرایه متن حقیقت را مشاهده می‌کند. چنین مشاهداتی در عرف عرفان و فلسفه کاملا شناخته شده و تعریف شده است و آن را مشاهده در جهانی فراتر از ذهن انسان یا عالم مثال مطلق‌ می‌نامند.  در برابر آن نیز مثال مقید قرار دارد که خاستگاه مشاهدات منامیه و رؤیاگون است.

قائم‎مقامی تأکید کرد: آنچه برای پیامبر اتفاق افتاده است به استناد صریح قرآن، در مثال مطلق است. در چنین صورتی مشاهده و دریافت حقیقت دیگر به آبراه و تجربه‌های بشری مقید و آمیخته نیست. او متن حقیقت را مشاهده می‌کند و این مشاهده، به خودی خود و تا مادامی در مقام ابلاغ درنیامده هیچ نیازی به تمثل و نیز  تعبیر و تفسیر ندارد.

تمثل وحی به کدامین زبان؟

وی با بیان اینکه «این مشاهده در لحظه ابلاغ نیازمند  تمثل و صورت‌یافتگی می‌شود»، گفت: وقتی پیامبر می‌خواهد حقیقت ناب و محضی را که دریافت کرده، ابلاغ کند، به تمثل نیاز دارد. بسا از برخی آیات استفاده می‌شود، پیامبر یک مدت، وحی را مشاهده و دریافت کرده اما مأموریت بر ابلاغ نداشته است. حالا در مقام ابلاغ باید تمثل پیدا کند. همانگونه که در منطق قرآن وقتی موجودی فراطبیعی مثل فرشتگان بخواهند حضور زمینی داشته و با انسان مواجهه پیدا کنند باید در قالب و صورت انسانی تمثل یابند، همچنین وقتی حقیقتی الهی می‌خواهد در قالب پیام و کلام با انسان مخاطبه بیابد نیازمند شکل و تمثل زبانی است. و چنانکه خواهیم گفت مستفاد از خود قرآن کریم این است که منظور از این زبان، زبان تفهمی و فرهنگی است، نه صرفا زبان کلام و گفتار!

این مدرس دانشگاه با طرح این سؤال که «حقیقت مشاهده شده برای زبانی شدن، باید به چه زبانی دربیاید؟» گفت: قرآن مخاطبان مختلف دارد؛ اهل الکتاب، مؤمنان، منافقان، مردم مکه و مدینه و حتی شخص خود پیامبر و... مجموعه‌ای از مخاطبان قرآن را تشکیل می‌دهند. در ورای این مخاطبان خاص، مخاطب عام و اصلی قرار دارد: الانسان، الناس، بنی‌آدم، بشر، عالمین. ولی طبیعتا در رده‌بندی مخاطبان، مخاطب عام در صدر قرار می‌گیرد و مخاطبان دیگر در ذیل آن جای دارند. پس قرآن یک مخاطب عام به اسم انسان، بشر، بنی‌آدم دارد و یک مخاطب حاضر یا مخاطب نخستین دارد که همان مردمان عصر نزول هستند.

وی با بیان اینکه «اگر قرآن بخواهد با زبان انسانی و مخاطب عام باشد، نمی‌تواند با مخاطب عصر حاضر خود ارتباط برقرار کند»، گفت: قرآن ابتدا باید بتواند با مخاطب نخستین خود ارتباط بگیرد و اینجاست که زبان مخاطب نخستین یعنی زبان عربی تقدم ظهوری و زمانی پیدا می‌کند. اگر قرآن به زبان عام انسانی بود، نمی‌توانست با مخاطب اصلی خود ارتباط برقرار کند و نمی‌توانست در تاریخ جریان یافته و جاودانه شود.

اعجاز اصلی قرآن؛ زبان یا ادبیات؟

رئیس آکادمی الهیات صلح با بیان اینکه «اعجاز اصلی قرآن، زبان آن است»، گفت: تفکر سنتی وجه اعجاز قرآن را ادبیات قرآن می‌داند. در حالی که وجه اعجاز قرآن، زبان قرآن است که ادبیات بخش کوچکی از آن محسوب می‌شود. اینکه می‎گویند هیچ کس نمی‌تواند فصاحت قرآن را داشته باشد، نه اینطور نیست. ممکن است یکی فصیح‌تر و مطنطن‌تر از قرآن هم بیاورد. مهم این است که هیچ‌کس نمی‌تواند زبان قرآن را خلق کند.

آسان سازی وحی توسط چه کسی صورت گرفت؟

قائم‌مقامی در ادامه به فرایند زبانی شدن قرآن اشاره و تأکید کرد: حال که حقیقت وحی برای برقراری ارتباط و مخاطب نیازمند تمثل و زبانی شدن است، حال فرايند زبانی شدن به دست بشر صورت گرفته یا توسط خود خداوند ؟ قرآن به تکرار تصریح و تأکید دارد که تبدیل وحی به زبان مخاطب نخستین، تحت تدبیر خاص خود پروردگار صورت گرفته است و شخص پیامبر هیچ دخالتی در آن ندارد و اساسا در تمام فرایند ارایه و تمثل زبانی وحی، ذهن و زبان و حافظه پیامبر در کنترل کامل خداوند قرار داشته است. و در واقع قرآن در کلیت خود، بسان جهان آفرینش،  نمونه تمام عیار و تجلی تامی از ربوبیت توحیدی خداوند است و با درک همین سازگاری و تناسب است که آنرا صورت تدوینی جهان تکوین می‌نامند و تفسیر آن بدون ارجاع به حقایق و واقعیت های جهان ، ناتمام است.

وی ادامه داد: خداوند در سوره مزمل می‌فرماید «إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا»؛ قول ثقیل متعلق به مرحله مشاهده و دریافت وحی از سوی پیامبر است. این وحی به خودی خود و بدون تمثل زبانی، سنگین است و باید «آسان‌سازی» شود :«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَٰهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون». این آسان‌سازی نیز به تأکید قرآن، تحت تدبیر خداوند و به وسیله زبان پیامبر انجام شده است. یعنی خداوند با استخدام و به‌کارگیری ذهن و پیشینه پیامبر، پیام وحی را در این قالب شکل داده است. اگر خود پیامبر یا مردم، وحی را ساده‌سازی می‌کردند در این صورت متن، بشری می‌شد. اما اکنون در عین حال که با زبان بشر است اما مخلوق و ساخته بشر نیست.

قائم‌مقامی با اشاره به اینکه «ساده‌سازی متن ثقیل وحی، به زبان پیامبر صورت گرفته است»، گفت: لسان پیامبر لسان قوم است. همانطور که خداوند می‌فرماید «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ».

یعنی خداوند از طریق زبان پیامبر زبان قوم که همان مخاطب نخستین است را بکار گرفته است.

تولد زبان عربی در ساحت قرآن

قائم‎مقامی اظهار کرد: همین کنترل و اعمال ربوبیت خداوند در بکارگیری زبان عربی از طریق زبان پیامبر، موجب شده تا پیام قرآن در عین آمیختگی، آلوده به وجوه جاهلی زبان تفهمی و فرهنگی عرب عصر نزول نشود. لذا می‌بینیم که زبان عربی گذشته از نظر فرهنگی و معرفتی از نظر ساخت کلامی و گراماتیک هم در ساحت قرآن تولد جدید یافت.

وی تأکید کرد: قرآن محدود و اسیر زبان عربی نشده است. زبان عربی را به استخدام گرفته است. و در این استخدام عناصری از آن را گرفته، عناصری را به آن افزوده، عناصری را از آن حذف کرده و عناصری  را به صورت تدریجی مورد تحول قرار داده است.

قائم‌مقامی در بخش پایانی سخنان خود، با اشاره به اینکه «وحی بعد از زبانی شدن، نیازمند تفسیر است»، تأکید کرد البته معتقدم چون خود قرآن مکانیزم فهم خود را به وضوح بیان کرده و تعلیم داده، واژه تفسیر به معنای رائج آن در ساحت قرآن راه ندارد و کاربرد درستی نیست.

وی گفت: باید برای این منظور از خود قرآن کمک گرفت که روش تدبر را به ما معرفی کرده است. ما باید با بهره‌گیری از روش تدبری که ساز و کار آن در خود قرآن بیان شده، نخست زبان عام پیام قرآن که زبان کاملا انسانی، عقل‌ورز و فراتاریخی است را از لابه‌لای زبان فرهنگی و تفهمی عربی که ناظر به مخاطب آن عصر بوده پیراسته کنیم و آنگاه به عنوان مخاطب مستقیم، به خالص پیام وحی، متناسب با نیازها و پرسش‌های عصری دست یابیم.

تعمیم یک قطعه تاریخی بر کل تاریخ

قائم‌مقامی این شیوه تحلیل درون‌دینی پیام قرآن را، شیوه میانه و منطبق با داده های قرآنی خواند و گفت: در این شیوه علاوه بر اینکه ساحت قدسی قرآن حفظ شده و از آن محروم نمی‌شویم، پیام از اسارت زبان عربی خارج شده و در انعطاف با مخاطب پسین و نیازمندی‌های او قرار می‌گیرد.

وی بزرگترین آسیب جمود که بر تاریخ تفکر اسلامی عارض شده است را ناشی از نگاه افراط و تفریطی به وجه قدسی قرآن دانست و اظهار کرد: گاه درک از دغدغه‌ها و پرسش‌های معاصر موجب می‌شده وجه قدسی قرآن مورد شبهه و نفی قرار گیرد و این یعنی قطع ارتباط بین زمین و آسمان. معجزه‌ای که دست‌کم  قرآن خود مدعی آن است. تمام هنر  قرآن برقراری این ارتباط بوده است.

وی، زبانی شدن قرآن را راز انعطاف‎پذیری قرآن و انطباق‌پذیری آن خواند و گفت: ما باید از زبان عربی به زبان انسانی قرآن نقب بزنیم.

قائم‌مقامی تصریح کرد: مشکل ما در فقه، در اخلاق، در هستی‌شناسی قرآنی، و در کلیه قرائت‌ها و تلقی‌های دینی ای که داریم  این است که یا کلا قرآن را کنار می‌گذاریم و تنها به آن به عنوان یک متن الهام‌بخش و مورد استشهاد نگاه می‌کنیم، یا می‌خواهیم آن را در اسارت و حصر زبان و حکم عربی بفهمیم که این نیز نتیجه‌ای جز تعمیم و تحمیل یک قطعه تاریخی بر کل تاریخ ندارد که البته ناشدنی است.

وی مشکل عرفا در بازگو کردن مشاهدات خود را عمدتا مشکل زبانی خواند و گفت: عرفا معمولا نتوانستند تجربه‌های عرفانی خود را تبیین کنند و لذاگاهی از آنها، کفر، بی‌قیدی و بی‌مسئولیتی و نفی هنجارها فهمیده می‌شد.

قائم‎مقامی تأکید کرد: باید زبان عام قرآن را از زبان خاص قرآن جدا کرد و از زبان قرآن به پیام انسانی آن نقب زد.

وی در پایان با یادآوری این نکته که در این فرصت اندک تلاش کردم صرفا به طرح گزارش گونه‌ای از این نظریه بپردازم، بحث تفصیلی و تشریح اجزای این نظریه را به جلسه‌ای دیگر موکول کرد.   

این نشست، با پرسش و پاسخ پایان یافت.