امر وجودی یافتنی است و نه امر عدمی. عدم چیزی نیست تا یافته شود. خیر عبارت از وجود و داشتن است و در مقابل، شر عبارت از نداشتن و عدم است. عفاف در معنای وجود شناسانه، خیر است.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام مهدوی زادگان در مورد حجاب است که از نظر می گذرد؛

قرآن کریم می فرماید بر زنان بازنشسته ای که امید به ازدواج ندارند باکی نیست در حالی که خود را به زیوری نیاراسته اند و قصد خود نمایی ندارند جامه خویش به زمین نهند، و اگر از این نیز خود داری کنند بر ایشان بهتر است، خداوندشنوا و دانا است: «والقواعد من النساء اللّاتی لا یرجون نکاحاً فلیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ غیر متبرجاتٍ بزینةٍ و أن یستعفنَ خیر لهنَّ و اللهُ سمیعٌ علیمٌ (نور : ۶۰).

سخن در جمله و أن یستعفنَ خیر لهنَّ است. اغلب مفسرین توقف چندانی براین جمله نکرده اند و فقط به استنباط قاعده ای کلی از آن بسنده کرده اند. چنان که استاد مطهری گفته است: «از جمله و أن یستعفنَ خیر لهنَّ  می توان یک قانون کلی استنباط کرد و آن این است که از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و سَتر را بیشتر مراعات کند پسندیده تر است و رخصت های تسهیلی و ارفاقی که به حکم ضرورت درباره وجه و کفین و غیره داده شده است این اصل کلی اخلاقی و منزلی را نباید از یاد ببرد.» (مطهری مرتضی، مساله حجاب ، ۱۳۸۲ : ۱۵۳)

گمان می کنم در این جمله معنای وجود شناسانه عمیقی نهفته است که باید آن را کشف کرد. باید این معنا را حول کلمه خیر جست و جو کرد.

علامه شعرانی (ره) گوید «خیر: نیکی و مجازاً به معنای مال استعمال شده است. البته خیر گاهی به معنای خوبی است مثل آیه ۲۶۹ سوره بقره و گاهی به معنای خوبتر یعنی صفت تفضیلی است مثل آیه ۱۷ سوره اعلی.» (شعرانی ابوالحسن ، لغتنامه قرآن کریم ، ۱۳۸۹ : ۱۳۱) لیکن به نظر می آید مفهوم قرآنی خیر مساوق با وجود است. خیر، هر امر وجودی است، در مقابل شرّ که امر عدمی است. وقتی شرّی بر ما اتفاق می افتد یعنی چیز را از دست داده ایم. همین که چیزی را از دست می دهیم یعنی عدمی بر ما عارض شده است. عروض شرّ، فقدان وجود یا همان خیر است. تعبیر «موجود شرور»، تسامحی است. امر موجود شرور نمی شود.

خیر کثیر به معنای  شدت در وجود است. آیه شریفه «و من یوتَ الحکمةَ فقد اُتیَ خیراً کثیراً» (بقره : ۲۶۹)؛ یعنی وجود کثیر نصیب او می کنیم. حکیم در حکمتش موجودیت عمیق به دست می آورد. و در آیه شریفه دیگر آمده است: «و ما تُقدموا لأنفسکم من خیرٍ تجدوه عند الله» (بقره : ۱۱۰)؛ من خیرٍ بیان ما تُقدموا است و تجدوه وصف یا بیان خیرٍ  است. امر وجودی یافتنی است و نه امر عدمی. عدم چیزی نیست تا یافته شود. پست چی دست خالی به در منزل نمی آید. ما از او محموله ای  را دریافت می کنیم. علاوه آن چه که نزد الله است، امر وجودی است و نه امر عدمی.

نزد الله داشته ها هست و نه نداشتن ها. بنابر این، خیر عبارت از وجود و داشتن است و در مقابل، شر عبارت از نداشتن و عدم است. به همین دلیل، مرگ را شرّ نمی دانیم. زیرا، مرگ به معنای نیستی، نیست. دهریون هستند که مرگ را جز نیستی نمی پندارند: «و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون» (جاثیه : ۲۴). در حالی که مرگ، گذر از عالمی به عالم دیگر است و نه گذر از عالم وجود به عالم نیستی.

اکنون با این مقدمه به سراغ آیه شریفه عفاف می رویم: و أن یستعفنَ خیر لهنَّ. عفاف در معنای وجود شناسانه، خیر است؛ یعنی عفاف، داشتن است. حجاب و عفاف، امر وجودی است. چون به فرموده قرآن کریم خیر است. حجاب و عفاف داشتن است. زنان محجبه و عفیفه، جز زنان دارا هستند و در مقابل، زنان بی حجاب جز زنان ندار هستند.

زن، با حجاب دارا می شود و بی حجاب، ندار. اگر حجاب به معنای نداشتن باشد؛ بی حجابی از معنا تهی می شود. زیرا در آن صورت، بی حجابی یعنی عدم نداشتن. پس، حجاب، داشتن است و بی حجابی، نداشتن. حجاب، خیر است و بی حجابی شرّ. حتی اگر حجاب را به معنای مطابقی داشتن ندانیم، لا اقل، ملازم با داشتن است.

یعنی ، حجاب بالالتزام دلالت بر داشتن می کند. زیرا ما داشته هایمان را می پوشانیم و نه نداشته ها یمان را. طلا فروش برای جواهراتی که دارد گاو صندوق تهیه می کند. ما برای دارایی هایمان محفظه و حجاب درست می کنیم و نه برای نداشتن هایمان. پس، هر جا حجاب هست، باید در آنجا دارایی باشد. سارقان هم یه دنبال مکان های محجوب می گردند و نه مکان مکشوف. زیرا مکان مکشوف چیزی ندارد.