سال گذشته نيز تقريبا در همين ايام بود كه نام "مركز موسيقي" به "دفترموسيقي" تغيير يافت و همان زمان هم بسياري از صاحبنظران اعتقاد داشتند كه اين تغيير نام مقدمه تحديد موسيقي و كوچك كردن دايره فعاليت هاي آن است هر چند كه برخي از كارشناسان موسيقي از جمله رييس هيئت مديره فعلي خانه موسيقي اين تغيير نام را درجهت گسترش فعاليت ها و اختيارات حوزه موسيقي وزارت ارشاد ارزيابي مي كرد.
اما بحث ما ارزيابي آن تغييرات و يا تعيين ميزان تحديدها وقبض و بسط دايره اختيارات و فعاليت هاي اين دفتر و به تبع آن موسيقيدانان و فعالان اين هنر والا نيست . اينك موضوع افزودن واژه و پسوند"شعر" بر پيشاني اين واحد در حوزه موسيقي وزارت ارشاد است كه به نظر مي رسد بدون شور و مشورت با كارشناسان و موسيقيدانان صورت گرفته باشد و يا اگر هم شور و مشورتي در كار بوده بدون توضيح و توجيه آن شورها و دست كم ارائه دادن ادله اي براي اتخاذ چنين تصميمي است.
سخن گفتن از ويژگي هاي جداگانه و مرزبندي بين كلام و موسيقي به هر زبان و قلمي باشد كاري بسيار كهنه و تكراري است و قطعا نگارنده اين توصيفات به نويسنده اي كهنه گرا و به دور مانده از قافله فكر و انديشه متهم خواهد شد . حتي در همين كشور ايران كه موسيقي با كلام عجين شده وبيشتر صاحبنظران موسيقي ما را وامدار شعر و كلام مي دانند مردي انديشمند و آينده نگر در بيش از چهل سال پيش نوشت كه موسيقي ايران تا زماني كه به صورت كامل به كلام وابسته باشد راه به جايي نمي برد. استاد روح الله خالقي معتقد بود كه موسيقي به خودي خود نياز به كلام ندارد (نقل به مضمون).
در خارج از مرزها نيزقرن ها است كه هنر موسيقي راه خويش را مي سپرد و در مواردي كاملا خاص با كلام همراه مي شود كه در اين مورد نيز استفاده از كلام استفاده اي كاملا موسيقايي است و مراد افاده معنا و يا استفاده از بطن و متن "شعر" به هيچ وجه مطمح نظرموسيقيدانان و آهنگسازان نيست.
اساسا بسياري از موسيقيدانان و آهنگسازان ايراني هم سال ها است كه در تلاش هستند تا "موسيقي"ناب و موسيقي خالص و مستقل از كلام را در زمره فعاليت هاي اصلي - و عادي - موزيسين ها جا بيندازند و با اين نگاه عاميانه كه موسيقي ايراني را با نام خواننده (وآن هم نه شاعر!)مي شناسند مبارزه كنند.
اين حركت ارزشمند طرفداران و فعالاني را نيز به خود جذب كرد.حتي اقدام به خواندن قطعات با كلام از سوي برخي آهنگسازان ( اگرچه برخلاف نفس عمل نمي تواند مورد تاييد باشد) و نوازندگان در آلبوم ها و كنسرت ها در جهت مبارزه با خواننده سالاري واستيلاي نقش كلام در موسيقي صورت گرفت و... .
اينك كه برخي برجستگان موسيقي وهمچنين گروه هايي- در ساليان اخير- موفق شده اند تا ارزش موسيقي را به خودي خود به مخاطبان باز شناسند و بر خيل مخاطبان كنسرت ها و برنامه هاي بدون خواننده و كلام بيفزايند واژه "شعر" - بدون سرو صدا-بر نام دفترموسيقي افزوده مي شود و واژه غير موسيقايي "موسيقي و شعر" را بر تارك دفتر و واحدي كه عهده دار امور موسيقي جامعه است مي نشاند . اين نكته و يادداشت اعتراضي از جانب متوليان شعر و كلام نيز مي تواند جاي طرح داشته باشد چرا كه هنر والا و بزرگي چون "شعر" كه آن را رستاخيز كلام مي نامند به عنوان زيرمجموعه اي از واحد موسيقي كاربردي محدود ومصرفي پيدا كرده است.