هیچ‌کس تلاش در خوری برای دیدن حقوق دیگران نمی‌کند و عدم درک مناسبات شهروندی باعث فاصله افتادن آحاد جامعه از یکدیگر و اتمیزه‌شدن هر چه بیشتر جامعه شده است.

خبرگزاری مهر – سرویس فرهنگ: هر نوع حرکتی به سمت رشد و ارتقای «فرهنگ عمومی» مسبوق به پالایش تصورات کلیشه‌ای و منسوخ از همین مفهوم است: «فرهنگ عمومی»! تصور عوامانه از فرهنگی عمومی باعث ایجاد وضعیتی در کشور ما شده است که این امر مهم . کاملا عینی صرفاً به یک ماده درسی در دانشگاه‌ها تقلیل یابد و هیچ نهادی به طور برنامه‌ریزی‌شده و سازمان‌یافته متولی این حوزه نباشد.

به نظر می‌رسد مانند بسیاری از حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی در این عرصه هم باید امید را از ارگان‌ها و نهادهای رسمی برید و آنگونه که رهبر انقلاب سالها است مورد تاکید قرار می‌دهند، چشم امید به مردم داشت و از «فرهنگی عمومی مردمی» سخن گفت.

اما در این راه مسائل متعددی از جمله مسائل بغرنج اقتصادی، معیشت، کسب و کار و ... اجازه تامل انتقادی مردم به حوزه عمومی‌ای که خودشان آن را شکل داده‌اند، نمی‌دهد و عملا فضای فرهنگ عمومی تبدیل به فضایی رهاشده و باری به هر جهت شده است! در این حوزه‌ی رهامانده، مهمترین انگیزشی که فرهنگ عمومی را پیش می‌برد «منفعت‌طلبی فردی» و عدم توجه به منافع جمعی است. جمع و جامعه اساسا تبدیل به «غیر» و «دیگری» می‌شود و هر کسی تصور می‌کند باید «طرف خود را بربندد» یا کلاهش را سفت بچسبد تا باد آن را نبرد»!

در این شرایط هیچ‌کس تلاش در خوری برای دیدن حقوق و مناسبات دیگران نمی‌کند و عدم درک مناسبات و حقوق شهروندی باعث فاصله افتادن گروه‌ها و افراد جامعه از یکدیگر و اتمیزه‌شدن سوژه‌های فرهنگی و اجتماعی در جامعه می‌شود.

به همین دلیل است که می‌بینیم در شهرهای پرجمعیت، پرتراکم و پرترافیک کنونی، چالش‌ها و بحران‌های متعددی که از عدم رشد ما در عرصه فرهنگ عمومی مرتبط است، ایجاد می‌شوند و درگیریهای روزمره زیادی را در سطح شهرهای بزرگ رقم می زند. موتورسوارها گله‌مندند که ماشین‌دارها به حقوق آنها در خیابان احترام نمی‌گذارند و خیابان را فقط محلی مجاز برای رفت و آمد خودشان، یعنی ماشین‌ها می‌دادند. از سوی دیگر ماشین‌داران و رانندگان تاکسی به موتوریها معترضند که از کوچکترین فضایی برای حرکات مارپیچ و خطرساز استفاده می‌کنند و گاه به گاه به ماشینهایشان برخورد می‌کنند. هر روزه هم بین موتوریها و ماشینی‌ها دعواهای لفظی و گاه درگیرهای جدی‌تری دیده می‌شود و جالبتر اینکه دیگر هیچ کس از این وضعیت تعجب هم نمی‌کند.

در ایستاگاه‌های مترو و در حین فرایند سوار و پیاده شدن از قطارها، صف نانوایی‌ها، عوارضی‌ها، عابربانک‌ها و غیره هم هر روزه از این چالش‌ها و درگیری‌هایی که بیشتر به دلیل منفعت‌طلبی شخصی و عدم رعایت حقوق شهروندان است، می‌بینیم و هیچ وقت هم به نتیجه مشخصی در خصوص اینکه متولی واقعی سامان‌دهی به این وضعیت آشفته شهرها چه کسی یا چه چیزی است، نمی‌رسیم. در عموم موارد هم خود را تبرئه می‌کنیم و گمان نمی‌کنیم که خود ما یکی از همان متولیان هستیم.

در این وادادگی، سطح شهرها کم کم به بستری برای بروز آسیب‌های متعدد روانی و عصبی که شدیداً استرس‌زا هم هستند، تبدیل شده و این بار هم به آن فرایند اتمیزه‌شدن و فاصله افتادن بین گروه‌ها و افراد جامعه بیشتر و بیشتر دامن می‌زند. تنهایی، انزوا و اتمیزه‌شدن بیشتر و فزاینده‌تر در کمین جامعه و شهروندان ایرانی است و چه بخواهیم و چه نخواهیم همه ما باید در یک وضعیت تراژیک به استقبالش برویم.