«روح‌الله رجایی» روزنامه‌نگار و فعال فرهنگی، روایت اولین سفر اربعین خود را در قالب داستانی دنباله‌دار منتشر کرده است. قسمت اول پادکست رادیومهر اربعین را با صدای او می‌شنوید.

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: audio/mp3

دانلود

مجله مهر - روح‌الله رجایی: کربلا زیاد رفته‌ام، زیاده از سهمم و آنچه همیشه فکرش را کرده‌ام. جایی هست در صحن حرم امام‌حسین (ع) که برای خودم نشانش کرده‌ام. همیشه هم همان‌جا می‌نشینم.

اگر کسی نشسته باشد، صبر می‌کنم تا جای من خالی شود. یک‌بار مرد عربی نشسته بود جای من. بالای سرش ایستادم تا برود. نیم ساعتی صبر کردم اما انگار خیال رفتن نداشت. متوجه شد منتظر ایستاده‌ام. کمی آنطرف‌تر یک جای خالی بود. اشاره کرد که آنجا بنشینم. گفتم می‌خواهم همین‌جا بنشینم. جابه‌جا شد و سر جایم نشستم. با همان عربی دست‌و پا شکسته‌ای که بلد بودم همکلام شدیم. کنجکاو بود ماجرا را بداند.

گفتم که سفر کربلا زیاد روزی‌ام می‌شود و معمولاً همین‌جا می‌نشینم. پرسید که چه وقت‌هایی کربلا بوده‌ای؟ گفتم که نیمه‌شعبان، شب‌قدر، شب میلاد امام حسین (ع) و حتی عاشورا. گفت تا حالا اربعین کربلا آمده‌ای؟ نرفته بودم. حتی به سفر اربعین فکر هم نکرده بودم. چرایش را نمی‌دانم، لابد قسمتم نشده بود. گفتم که نه. گفت: «پس تا حالا کربلا نیامده‌ای».

چقدر این حرفش سنگین بود. راستش یادم نیست دیگر با «ابوخالد» چه گفتم و چه شنیدم اما یادم هست در سفر آن سال، زیارت اربعین را آرزو کردم. وقتی هم برگشتم دربارهٔ سفر اربعین پرس‌وجو کردم و دانستم که چه فرصت بزرگی را در این همه سال از دست داده‌ام. از جابر بن عبدالله انصاری خواندم که نخستین زائر پیاده حرم در اربعین بوده‌است و از میرزاجواد آقا ملکی که استاد اخلاق و عرفان امام (ره) بود و توصیه‌هایش به این زیارت. حکایت زائرانی را خواندم که قید جان شیرین‌شان را زده بودند تا سفری شیرین‌تر را تجربه کنند.

گور صدام که کنده شده بود، همه شیعیان دوباره این سنت قدیمی را زنده کرده بودند. در ایران هم این سفر مورد توجه قرار گرفته بود و البته من غافل مانده بودم. آن سال حتماً سال خوبی بود که دعایم مستجاب شد و اربعین همان سال مسافر کربلا شدم. اینجا از شگفت‌ترین سفری که در همه عمرم رفته‌ام خواهم نوشت؛ سفری که البته تا نروی، ندانی….