به گزارش خبرنگار مهر، سی و ششمین جلسه کارگروه علمی فلسفه هنر مجمع عالی حکمت اسلامی با موضوع بازخوانی مبانی حکمی رمز و نماد از دیدگاه صدرالمتالهین با ارائه مهدی امینی و با حضور اعضای گروه در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح است:
با عنایت به رویکردها و نگرههای مختلف، تعاریف متنوعی در باب ماهیت نماد/رمز ارائه شده است. در زبان سمبلیک، تجربیات درونی، احساسات و افکار انسان، به اشکال و پدیدههای حسی/ واقعی بیان میشود. سه قسم دارد: شخصی، عمومی و قراردادی یا تصادفی.
سمبلیکبودن یعنی زبانی که به معنایی غیر از معنای صریح خود، دلالت کند. یونگ معتقد است که سنبل همواره یک معنای ظاهری دارد که ممکن است برای ما مأنوس و آشکار باشد. در عین حال همان سمبل، معنای ضمنی و تلویحی نیز داشته باشد که در واقع سمبل عمدتاً برای آن معنای ضمنی، تلویحی، ناآشکار و پنهان به کار میرود.
فردیناند سوسور، پدر علم زبانشناسی و از جمله پیشگامان مطالعات نشانهشناختی است. از نظر وی نماد/ رمز همان “نشانه” است و دو مؤلفه است که “ماهیت نشانه” را شکل میدهد. از یک سو “دالّ: تصویر آوایی واژه” است. از سوی دیگر “مدلول: تصویر ذهنی و مفهومی آن” است. این دو نه به تنهایی، بلکه در وابستگی ساختاری هم است که دلالت نام گرفته و “نشانه” را میسازند. این رابطه نه ضروری و طبیعی بلکه کاملاً قراردادی است.
چارلز پیرس هر چیزی را که به نحوی اطلاعدهنده است را “نشانه” میدانست و تعریفی سهجزئی از نشانه مطرح میکند. اول: «نشاندادن چیزی» به معنای وسیع کلمه که ضرورتاً قراردادی یا زبانی نیست. مانند لفظ گربه، که نشانه است. دوم: «موضوع یا متعلّق نشانهشناختی» که شامل امور قابل تصور (مثلاً شیء، حادثه،قانون، نسبت) است، مانند گربه خارجی. نشانه تفسیرکننده که همان تصویر ذهنی است. مفهوم کلی گربه که تفسیرکننده رابطه لفظ و گربه خارجی است. تصور ذهنی که میان “نشانه و موضوع”، رابطهای ایجاد میکند و معنا یا درک خاصی را ایجاد میکند. این نسبت، اصل و مبنای نشانه است.
وی معنای نشانه را در رابطهی آن با فهم تفسیرکننده و عالم خارج توضیح میدهد. رنه گنون بنیاد و شالوده رمز را به مطابقتی ارجاع میدهد که بخشهای یک واقعیت یا مراتب آن را به هم پیوند داده و مرتبط میکند. رمز یک امتداد طبیعی و فراطبیعی مییابد و از اینرو است که حقایقمتعالی قابل انتقال با رمز و نماد هستند.
تیتوس بورکهارت، رمز را نه یک امر مبهم و گنگ یا محصول احساسات فردی بلکه زبان و لسان روح میداند. رمز یا زبانِ اشارت در اصطلاح عرفا؛ معنای باطنیِ پنهان در کلام ظاهری است که فقط اهل آن قادر به تحصیل و فهم آن هستند. پس رمز زمانی مصداق پیدا میکند که معنایباطنی در کار باشد که در دسترس هم نباشد. وضع رمز به قول شبستری در گلشن راز و شرح لاهیجی؛ قراردادی نیست بلکه صورتی است که در فرایند کشف و شهود و در مراتب تنزل خیالی در قالب رمز و نماد، ظاهر شده است.
رویکرد حکمی ـ فلسفی از بوعلی آغاز میشود: قصیده عینیه، حیبنیقظان، سلامان و ابسال. آثار شیخ اشراق هم که سراسر “نمادین” و به زبان رمزی و تمثیلی است. وی مقصود از رمز را معنایی غیر از معنای تحتالفظی میداند. از دیدگاه وی عبارات رمزی یه این دلیل انکار میشود که معنای تحتاللفظی عبارت و نه معنای رمزی آن مدّنظر قرار میگیرد. میردادماد می گوید: بیان کردن حقایق به زبان رمزی و لباس محسوس پوشاندن برای معقولات را دأب حکمای اقدمین و شیوه عقلای اولین است. در واقع رمز از نظر میرداماد تنزّل و تجسّد معانی معقول در صور و معانی محسوس است.
هر چند نویسنده تعریف صریحی از “ملاصدرا” در باب رمز و نماد نیافته است، اما معتقدم ملاصدرا “رمز و نماد” را وصف حقیقت میداند. حقیقت هویت هستیشناختی دارد و چیزی جزء وجود نیست که دارای ظاهر و باطن و باطنالبواطن است. چرا باید رمز نمایندگی کند از حقیقت؟ تشابه خصوصیت رمز با وجود، دلیل نمایندگی آن به عنوان وصف وجود است.
وجود در مقام شناخت حضوری، اجلیالأشیا است یعنی اگر در مقام حضور با وجود مواجه شدیم، آشکار خواهد شد و حقیقت آن را خواهیم شناخت. وجود در مقام شناخت حصولی، اخفیالأشیا است؛ یعنی اگر در مقام حصول با وجود مواجه شدیم، به خفاء خواهد رفت و جز مفهوم چیزی دستگیر نفس نخواهد شد.
وجود در مرتبه واجب تعالی “حقیقتمحض یا حقیقة الحقائق” است و “رقیقة” آن در مراتب مادون نمایان است. خصوصیت ظاهر و باطن در وجود با وجه پیدا و ناپیدایی رمز، انطباق دارد. رمز یک وجه ظاهری دارد که با تصویر ذهنی و حصولی درک شده اما در عین حال حقیقت رمز را به خفاء میبرد. یک وجه باطن دارد که در مقام حضور و با شهود درک شده و حقیقت رمز را آشکار میسازد و امکان تأویل مهیا میشود. اینجاست که مشخص میشود، معنایظاهری هم امتدادی از آن معنایباطنی است. رمز در مرتبه باطن، حقیقت و در مرتبه ظاهر، تنزّل حقیقت بوده و رقیقة آن قلمداد میشود.
مبانی و مقدمات موضوع
یگانگی رمز، نماد و تمثیل به عنوان قالبِ تنزّل و صورتخیالی دادن به معانی متعالی با تکیه بر آموزه “حقیقت و رقیقت” و کارکرد “قوهخیال” در تنزّل معنا همچنین بهرهمندی از اظهارات صریح صدرا در خصوص برخی بواطن و لایههای معنایی آیات قرآن و همچنین رموز یا ضربالأمثال و رمزپردازی به تبیین حکمت رمز و نماد در هفت اصل مترتّب بر هم، خواهیم پرداخت.
آموزه حقیقت و رقیقت
صدرا چهار معنا برای حقیقت بیان نموده و در ضمن آن معیار فلاسفه مشّاء در خصوص “حقیقت”را میپذیرد. در هستیشناسی صدرا “صدق یا حقیقت منطقی” مدّنظر مشایین به عنوان مرتبهای سطحی و نازل از حقیقت قلمداد شده است.
در واقع ملاصدرا “حقیقت” را وصف خود اشیاء در متن خارج دانسته و آن را جایگزین حقیقت به عنوان وصف و ویژگی “قضیه” میکند. گویا از نظر ملاصدرا خلاصه کردن “حقیقت” به معنای “مطابقت قضیه با واقع” فروکاستن حقیقت در معنای محدود “صدق” است. به علاوه اینکه انحصار معنای حقیقت در “صدق” موجب بینصیبگذاشتن آن از پشتوانه وجودشناختی است. عبارت دیگر چنین انحصاری، آگاهانه از نسبت میان حقیقت با وجود و انسان، غفلت میکند
ملاصدرا پذیرش معانی چندگانه “حقیقت” را منافی با وحدت آن نمیداند، حتی «حقیقت» به معنای مطابقت را نیز به عنوان مرتبهای از “حقیقت” که تنزل پیدا کرده و در شبکه محدود الفاظ و مفاهیم قرار گرفته، میپذیرد. یکی از بهترین مداخل شناخت حقیقت هستیشناختی، آموزه “حقیقت و رقیقت” ملاصدرا است. مرتبهمتعالی حقیقت و نهایت علو آن در مرتبه “واجبتعالی” است و رقیقة آن حقیقت در مراتب مادون آشکار میگردد. متناسب با خردترین و کمظرفیتترین اشیاء به نسبت هستی خود از “حقیقت مطلق” بهره دارند و رقیقة آن تلقی میشود.
حقیقةالحقایق، واحد بوده و وحدت او از سنخ سعهوجودی بوده و به معنای وحدتعددی نیست؛ شؤون و مظاهر او هم در مادون، رقائق آن حقیقت هستند بنابراین؛ هر آنچه در ظاهر ماده میبینیم، دارای حقیقتی است که رقیقهای از یک حقیقتیباطنی است هم دارای حقیقتی دیگر تا به “حقیقة الحقایق” که اصل و ریشه تمام اشیاء است، منتهی گردد.
قوهخیال و تنزّل و تجسّد معانی/تجسیم ارواح
کارکرد قوهخیال نه انفعال/ ادراک، بلکه یک “فعل” است: ادراک خیالی با اقامه صورخیالی در “حسمشترک” محقق میشود. که منحصر در تمثّل و تحصّل خیالی بخشیدن به صور حسی یا صور عالم منفصل و البته معانی عقلی صورت یا معنا گاه ناشی از الهام یا اتصال قوهخیال به باطن هستی است که به ادراک حس مشترک درآمده و قوهخیال، تمثّلی خیالی بدان بخشیده است. اتصال قوهخیال به عوالمباطنی، گاه تامّ نبوده و گاهی به طور کلّی امکانپذیر نیست.
اتصال به عوالمباطنی محتاج تصفیه و تزکیه باطن است. به میزانی که تصفیه و تزکیه بیشتر باشد این ارتباط کاملتر و شفّافتر خواهد بود. تمثّلات خیالی یا ادراکات خیالی (که در تعامل با حسمشترک ممکن میشود) همواره منشأ واقعی ندارد. گاه غیرواقعیبودن این تخیّلات، ناشی از تصرفّات قوهمتخیله است. این تصرفات گاهی آگاهانه است. گاهی ناآگاهانه و در هنگام خواب و رؤیا، اتفاق میافتد. گاه هم تخیّلات نه تنها غیرواقعی بلکه فاسد است؛به قول صدرا و فناری ریشه در کدورت نفسانی دارد که زمینه کجتابی و کارکرد نامطلوب قوهخیال را فراهم میسازد.
حکمت رمز و نماد
ملاصدرا معتقد است که صور و اشیاء موجود در این عالم، مثال نازل از عالم باطنی است؛ آن باطن نیز تنزّلی از جهان باطنی دیگری است تا باطنالبواطن. بنابراین صور مادی حقیقتی قائم به ذات ندارد و به طور غامض و مبهمی به حقیقت ورای خود اشاره دارد.
دنیایی که ما آن را در سطح حسی، تجربه میکنیم حقیقتی قائم به ذات ندارد و ظواهر دنیوی مانند رؤیای شخص نائم، بطور غامض و مبهم به حقیقتی در ورای خود اشارت دارند و صدرا این ظواهر و اشیاء محسوس را به مثابه رمز و مثال دانسته که صورت های عرضیِ «حقیقة الحقایق» هستند. ازاینرو در مقام مقایسه نباید در عالم ظاهر و ماده متوقف شد بلکه باید اصالت را در عوالم باطنی و متعالیتر جست.
وصف “اصالت” در مقدمه نخست؛ مبتنی بر نظریه “حقیقت و رقیقت” است. جهان ماده از کمالات عوالممتعالی، سهم/بهره/رقیقهای دارد. از اینرو عالم ماده به اعتبار همین رقیقة که از کمالات حقیقت مافوق دارد؛ در حکم رمز، مثال، آیه و نشانهای از عوالم باطنی و حقایق آن است.
راه درک حقایق متعالی و مشاهده باطنِ عالم ظاهر، چگونه امکانپذیر است: نخست اینکه از رهگذر مرگ به باطن و حقیقت عالم راه پیدا کند. دوم از طریق کشف و شهود از ظاهر به باطن راه یافته و حائز یک درک و شعور حضوری از آن عوالم گردد . شعور به اینکه جهان محسوسات مادی، تنها پوستهها، قوالب و مثالهایی نازل از حقیقت متعالیتر است. زبان رمزی و تمثیلی، ابزار سالک برای حکایتگری از معانیباطنی از این رو لایههای معنایی رمز، فراتر از ساختار زبانی بوده؛ بلکه دستیابی بدان لایهها نیازمند تأویل است.
سالک (حکیم یا عارف) که از طریق کشف یا عقلمنوّر به کشف (عقلثانی) شعور به باطن مییابد با بهرهمندی از زبان رمزی و تمثیلی از حقایق باطنی حکایت میکنند. وجه پیدای رمز و نماد(شکل یا لفظ) در خدمت تشبیه و در حکم حقیقت تنزّلیافته است و وجه ناپیدای آن در خدمت تنزیه حقیقتمتعالی از خصوصیات و عوارض مادی است. اگر تشبیه نباشد، امکان ظهور و تجلّی امر معقول یا مثالی در ماده امکانپذیر نیست. اگر تنزیه نباشد فاصله معقولمتعالی و محسوسنازل از بین رفته و تفاوتی باقی نمیماند که باطل است.
پس تشبیه در عین تنزیه با رمز و نماد ممکن است. رمز و نماد جعلشده توسط سالک، حامل معنایی است که از حس آغاز و امتداد آن مراتب مختلف عالم معنا را در مینوردد. رمز هم معنای ظاهری دارد و هم باطنی: دلالت رمز بر معنا، تشکیکی است، همچنین دلالت رمز بر معنا در هر مرتبه نه مجاز بلکه “حقیقت” است. معنای آشکار رمز از وجه پیدا و صورت ظاهری آن (از طریق حواس) قابل درک است؛ اما معنای باطنی آن نه با حواس و حتی شناختحصولی، بلکه با در “ساحت کشف و حضور” قابل شناخت است
معنای ظاهری نماد که در نسبت با محسوسات “حقیقت” است اما در مقایسه با معنای باطنی “رقیقة” و نشانهای از آن است. نمونه: لب، خال، می و مستی و زلف در ادبیات عرفانی شعر فارسی هم معنای آشکار دارد و هم پنهان. معنای آشکار آن برای انسان ظاهربین روشن است که هویت اینجهانی و مادی دارد و لو با جهات منفی. معنای پنهانی دارد که برای انسان باطنبین آشکار میگردد که حیثیّت آنجهانی دارد و فاقد جهات منفی و خصوصیات مادیگرایانه است
برخی از رموز/نمادها/تمثیلات در کلام صدرا
رمز عنقا یا طائر قدسی در قله قاف که دور از دسترس نامحرمان بوده و عده قلیلی قادر به شنیدن صدای او (اشراق و الهام او) هستند. علوم و هنرها از صفیر آن ناشی میشوند، نغمهها و آهنگهای عجیب، موسیقیهای پرساز و طرب، از اصول این طایر قدسی است.
قلماعلی، لوحمحفوظ، کتابت؛ رموزی از آموزههای عقلی
ملکقدسی که همان عقلفعّال است. نفس انسانی تصویر حقایقی است که عقل بر صفحه نفس کتابت میکند نفسی که قبولکننده و پذیرای افاضات عقل مجرد است. رمز شجرهبهشتی طوبی که ریشه در خانه امیرمؤمنان داشته و یک شاخه از آن در خانه هر مؤمنی حضور دارد. اشارت به حلقه ولایت دارد اشارت به معارف و علومالهی که فروع و شعب فراوانی دارد که امکان دسترسی به این معارف از طریق عقولمستقل، ممکن نیست.
اولاً تنها از جانب انوار روحانی خاتم نبوت و حلقههای ولایت که اولیای شایسته این شجره طیّبه هستند، صورت پذیرد. ثانیاً در قلوب کسانی که مستعد و قابل هدایت هستند، منتشر میشود. درک ساحتهای گوناگون، متنوع و مشکّک نماد، محتاج تحصیل ظرفیت از سوی انسانها. برخی اظهارات صریح ملاصدرا در خصوص آیات قرآن و نمادهای عرفا، حاکی از این است که هر انسانی بر حسب مرتبه وجودی خویش، درک متفاوتی از ساحات معنایی رمز و نماد دارند.
فهم از آیات قرآن گرفته تا ادبیاتعرفانی شعر پارسی، معماری آیینی مساجد و بقاع مبارکه و غیره. معنای باطنی “نماد و رمز” برای کسی که در مرتبه جسمانیت قرار دارد، نمادین و رمزگونه است و اساساً “رمز” زمانی معنا پیدا میکند که راه به معنای باطنی امکانپذیر نباشد. معنای باطنی رمز برای انبیای الهی و وجود حضرت خاتم(ص) که در مراتب متعالی انسانیّت قرار دارند، آشکار است، پس رمز برای آنها معنا ندارد. در واقع معنای دور از دسترس ما برای آنها آشکار و ظاهر است؛ چون ساحتباطن برای آنها مکشوف است.
حروف مقطّعه قرآن برای ما رمز ولی برای پیامبر آشکار است. برخی از الفاظ برای حافظ و مولانا(مشروط بر اینکه این دو را عارف بدانیم) آشکار و زبان “اشارت” است ولی برای ما رمز و نماد است. پس ظرفیت وجودی هر کس تعیین کنندهی میزان درک و فهم او از لایههای معنایی زبان رمزی است. از اینرو فهم معانی باطنی برای نامحرمان هم “جایز” نیست و هم “امکان” ندارد، مگر با تحصیل ظرفیت؛ زیرا چه بسا اگر به زبان آید و به اطلاع آنها برسد، اسباب نفی آن فراهم خواهد شد؛ چون مخاطبان ابزار تصدیق و به تبع امکان آن را ندارند. به کارگیری رمز و نماد در حمل معانی پیچیده و به هدف اختفای آن از دسترس نامحرمان. صدرا در مواضع متعددی، اندیشههای افلاطون و فلاسفه اقدمین را رمزگونه میداند. مهمترین دلیل چنین رویکردی را عدم درک حقایق پیچیده از ناحیه عموم میداند. به همین مناسبت، انکشاف حقایق با زبان غیرتمثیلی/غیررمزی/صریح نه تنها زمینه “شناختحقیقت” نیست بلکه موجبات انکار و حتی مبارزه با آن را مهیا میسازد.ملاصدرا دلیل ضربالامثال توسط انبیاء را نیز با همین مبنا توجیه میکند، زیرا ناچار بودند بخش عمدهای از حقیقت را به دلیل درک اینجهانی عموم پنهان ساخته و رقیقهای از آن را با زبان تمثیل و گاه نماد بیان کنند.