کلباسی با اشاره به تأثیری که فلسفه یونان از حکمت باستانی ایران اخذ کرده است، گفت: اینکه فلسفه اسلامی، پیشینه یونانی دارد، حرف جاهلانه ای است و تصویر ما از سیر فلسفه باید تغییر کند.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست «فلسفه فارابی؛ بازخوانی روایت قاسم پورحسن از فلسفه فارابی»، صبح امروز در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

حسین کلباسی اشتری، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در این نشست گفت: من متخصص فلسفه اسلامی نیستم، اما بی علاقه و بی دغدغه هم به این سنت نیستم. کتابی هم که آقای پورحسن تألیف کرده اند، با دقت مطالعه کردم ولی در این سخنرانی نه قصد تعریف و تمجید از آن را دارم و نه قصد نقد کردن آن. بلکه صرفاً می خواهم ملاحظاتی که درباره این کتاب داشتم را عرض کنم.

وی افزود: محور کتاب «خوانشی نو از فلسفه فارابی» نوعی برداشت ناصواب مستشرقان از جمله الجابری است. البته جابری در این نگاه تنها و منفرد نیست و عده ای هم با او همسو بوده اند. این نگاه که به نوعی ذیل شرق شناسی قرار دارد، از فهم دقیق سنت و حکمت اسلامی محروم شده است. اینکه نگاه شرق شناسی چه مختصاتی دارد، بحثی طولانی می طلبد که در اینجا مجال نیست. به عنوان نمونه نگاه پروفسور هانری کربن، راه جدیدی را در سنت اسلامی ما باز کرد. چیزی که در امثال هانری کربن اتفاق افتاد، عبور از نگاه شرق شناسانه و رسیدن به پدیدار شناسی بود. براساس این نگاه نوعی نگاه کشف المحجوبی رخ داد و حصار تنگ شرق شناسی شکست. رهیافت کربن از چهره هایی مثل سهروردی، ملاصدرا و ... تصویری را عرضه کرد که برای مورخان حرفه ای ما هم جدید بود و عناصر و مولفه های مغفول را روشن کرد.

کلباسی اشتری تصریح کرد: اگر نگاه شرق شناسانه در چندین مولفه قابل تلخیص باشد، یکی از این مولفه ها تقلیل گرایی افراطی است. به این معنا که هر وقت سخن از فارابی و ابن سینا گفته می شود، حتماً باید یک استشهادی در سنت افلاطونی و یا ارسطویی پیدا کنیم و این صورتی از تقلیل گرایی است.

استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی خاطرنشان کرد: نکته دیگر در این باره اینکه در اغلب مواقع، فارابی با عنوان ادامه دهنده سنت محض نوافلاطونی معرفی شده است، در حالی که اصلاً این گونه نیست. کتاب آقای پورحسن نوعی دعوت به بازخوانی در این باره است.

وی در ادامه سخنان خود به چهار نکته اشاره کرد و گفت: کسانی که از سنت تاریخی محض تبعیت می کنند، باید بدانند که برخی از مقاطع و نکات در تاریخ نگاری است که اگر روشن شود تصویر ما از سیر فلسفه تغییر می کند. دوم اینکه در تأثیر و تأثر اسلام، اسکندریه جانشین آتن است. بنابراین اینکه فارابی به سنت نوافلاطونی منتسب شود، احتیاج به واسطه هایی دارد که قابل مطالعه است. سوم اینکه پرسش از این معنا که در آغاز سنت نوافلاطونی آموزش به صورت سری و تعلیمات باطنی بوده است بی پاسخ مانده است و نکته چهارم این که دلیل و انگیزه عزیمت گروهی از نوافلاطونیان از بیزانس به ایران مشخص نیست و معلوم نیست که چرا آنها از بین این همه کشور ایران را انتخاب کرده اند.

کلباسی اشتری افزود: حکمت ایرانی که کربن در باب آن حرف هایی دارد، می تواند از جمله دلایل عزیمت این گروه باشد. اگر روشن شود که میان حکمت باستانی ایران و سنت نوافلاطونی ارتباط وجود دارد، بسیاری از معادلات رایج به هم می خورد و این پرسش و پرسش های دیگر می تواند سهم سنت یونانی در فلسفه اسلامی را نشان دهد.

استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی گفت: به عقیده بنده، این که فلسفه اسلامی فلسفه ای با پیشینه یونانی است حرف بسیار جاهلانه ای است.

وی در پایان به تعدادی از ویژگی های سنت نوافلاطونی پرداخت و اثبات کرد که این ویژگی ها با فلسفه فارابی و ابن سینا همخوانی ندارند.