«آخرین‌دختر» کتابی است که مخاطبش را در طول روایت ناچار از سکوت و همراهی با خود می‌کند؛ سکوتی که فریاد راوی کتاب در درون اوست و نمی‌توان آن را ناشنیده رها کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب »آخرین دختر» اثر نادیا مراد با ترجمه محبوبه حسین‌زاده از سوی نشر کتاب کوچه به تازگی و در کمتر از یک ماه پس از انتشار به چاپ دوم رسیده است. به همین بهانه حسین مسعودی آشتیانی مترجم و منتقد ادبی در یادداشتی به این کتاب نگاهی انداخته است. در ادامه این یادداشت را می‌خوانید:

((دوست دارم آخرین دختری در جهان باشم که چنین ماجرایی داشته است.))نادیا مراد

در حین خواندن ((آخرین دختر)) همراه تجارب وحشتناک و تلخ نادیا مراد خواهید شد. غیر ممکن است این همراهی تو را از درون نلرزاند. نمی شود در سکوت و امنیت در کنار خانواده خاطرات او را بخوانی و قدر حتی یک دقیقه بودن با عزیزانت را ندانی.

آخرین دختر ، روایت زنی است که  کم کم همه چیز خود را از دست می دهد. آرامش، خنده، خانه، خانواده، آبرو و تن خود را. ماجرایی انسانی که ظرف چند ساعت تبدیل به کالا می شود. درست همین جاست که می فهمی فقدان هر چیز از شرایط یک زندگی سخت اما آرام چه معنایی دارد. حتی اگر آن چیز، فقر و محدودیت باشد، زندگی در روستایی محروم باشد، نگاه تحقیر آمیز دیگران به خاطر مذهبت باشد و حتی زیستن در حلقه بسته تعداد محدودی از انسانهای روی زمین در جغرافیایی محدود باشد. اینجا تنها مهم داشتن خانواده ای  است که به خاطر صبحت را شب و شبت را صبح کنی،حتی اگر پدرت به خاطر زنی جوانتر، تو، مادر، خواهران و برادرانت را رها کرده و رفته باشد.

نام نادیا مراد را جایزه صلح نوبل سال 2017 بر سر زبانها انداخت. دختری گمنام در روستایی دور افتاده در کشور عراق که مذهبش تا پیش از قدرت نمایی داعش در عراق تقریبا میان جهانیان ناشناخته بود. دختری شبیه به همه دختران عالم که آرزو داشت معلم شود و صاحب یک سالن زیبایی باشد. او یک ایزدی است که به همراه دیگر هم کیشان خود در روستایی کردنشین به نام کوجو در شمال عراق زندگی می کرد. در اینجا از کیش ایزدی نمی گویم تا از زبان خود مراد، مفصلا  در کتاب درباره آن بخوانید ولی همین بس که علیرغم وجود مناسک و آیین های اخلاق مدارانه پیروان آن، مسلمانان عراق آنها را یکتاپرست و معتقد به خداوند نمی دانند و حتی به نحوی  آنها  را مرید شیطان  خطاب می کنند.

نادیا بیست و یک سال دارد که با هجوم نیروهای داعش به روستای خود مواجه می شود. هجومی که منجر به کشتار مردها و زنان پیری که حاضر به مسلمان شدن  نمی شوند  و نیز به اسارت گرفتن پسران نابالغ و زنان و دختران ایزدی می گردد. شش برادر و بعد هم مادر او کشته شده و در گوری دست جمعی دفن می شوند. نادیا به همراه دیگر دختران به عنوان سبیه، به بردگی جنسی گرفته می شوند.

فصل اول کتاب درست با آغاز دوران اسارت نادیا به پایان می رسد و در فصل دوم خواننده تحقیرها، شکنجه های جنسی و جسمی و تجاوزهای دسته جمعی نیروهای داعش به او هستیم. وقایعی دهشتناک که با قلم مراد و ترجمه روان محبوبه حسین زاده بسیار عینی و هراس انگیز روایت شده اند. رفتارهایی وحشیانه و به دور از انسانیت که بر سر دخترانی می آید که تنها جرمشان این است که به مذهب داعشی در نیامده اند و به همین گناه باید همانند حیوانی، میان وحشیان بنیادگرا دست به دست شوند.

بدون تردید ترجمه و ویرایش بسیار مناسب این کتاب در دو فصل اول شما را وامی دارد که کتاب را  علیرغم سبعیت جاری در  آن  رها نکنی و با هر تحملی که شده، به خواندن آن ادامه دهی. فصول کتاب پر از خرده روایتهای پشت سرهم است که در خط سیر ماجرای اسارت نادیا، با سرعت تمام توسط او تعریف می شوند و به انتها می رسند. شخصیتهای متفاوتی را می بینی که می آیند و می روند. بیشتر آنها زخمهای عجیبی به روح و جان نادیا و با میزان بسیار کمتری به تو وارد می کنند که به این راحتی ها از یادرفتنی نخواهند بود، حتی اگر در ینگه دنیا باشی و جایزه صلح نوبل را هم برده باشی. حتی اگر پرچم افشاگری از جنایتهای داعش در حق زنان غیر مسلمان را بالا برده باشی و عزم جدی داشته باشی تا رسوایشان کنی. 

در این کتاب تو هم  مجبور به سکوت هستی، درست مثل اوقاتی در  زندگی نادیا که تنها میتواند در سکوتی سخت، فریاد درون خود را بر سر ظلم بشری بکشد. فریادی که بعدها نوشته شد، کتاب شد و بدل به میلیون ها فریاد دیگر شد.