به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است که توسط حجتالاسلام والمسلمین احمدرضا یزدانیمقدم عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی نوشته شده است؛
اندیشه فارابی میراث مشترک بشری
دستاورد اندیشمندانی مانند فارابی میراث مشترک بشری است و میتواند به طرح پرسشهای جدید و یا تلاش برای یافتن پاسخهای جدید و یا پردازش دیدگاههای جدید در اندیشه سیاسی بیانجامد (پارخ؛ «نظریهپردازی در مورد نظریه سیاسی»، ص ۴۰۸ و ۴۰۹). بهره گرفتن از فلسفه سیاسی فارابی برای ایران امروز یک ضرورت است. در این گفتار پرسش این است که: فلسفه سیاسی فارابی برای ایران امروز ما و برای نظام جمهوری اسلامی چه دستاورد و یا فایدهای دارد؟
وحی و پیامبری محور فلسفه سیاسی فارابی
محور فلسفه سیاسی فارابی، چنانکه در مبادی آرا اهل المدینة الفاضلة آمده است، موضوع وحی و پیامبری است. در تبیین فارابی از موضوع وحی و پیامبری سیره پیامبر خاتم (ص) نقش پُررنگی دارد. جهانشناسی و انسانشناسی فارابی هم در همین رابطه قابل بازخوانی است. در وحی، حقیقت انسان که ناطقه نظری اوست با فرا رفتن از درگیریهای متخیله با دادههای حواس و…، و اشراف بر متخیله؛ با عقل فعال ارتباط مییابد یا با او یکی میشود. در این یگانگی پیامبر با عقل فعال؛ نفس قدسی نبوی، فیض الهی را دفعة واحدة و بدون ترتیب قیاسی پذیرا میشود.
به تعبیر ابنسینا کمالی در پیامبر تحقق پیدا میکند. یک کمال وجودی که لازمه آن دریافت معلومات و معقولات بهصورت عقل بسیط است که بهتدریج، با رویدادها و حوادث و اتفاقات، تبدیل به عقل تفصیلی میشود. در چنان مقامی، که مقام مجردات است، کلام بیمعناست زیرا کلام برای انتقال مافی الضمیر خود به دیگری است و زمانی که دو ضمیر یگانه میشوند انتقال مافی الضمیر بهواسطه کلام معنا ندارد.
روش فلسفه سیاسی فارابی
چنانکه از گفتار فارابی برمیآید او درصدد ارائه اصول و مبانی است و دیدگاههای خود را بهصورت ایده آل تایپ عرضه میدارد و خود توجه دارد که آن صورت کامل و نهایی در جهان واقع چندان امکانپذیر نیست. ازاینرو است که از حاکم فاضل به شورای فاضلان و یا حتی حاکم سنت و شورای حاکمان سنت منتقل میشود و این امر نشانه واقعگرایی و عملگرایی فارابی است.
بهعلاوه گفتار فارابی درباره توجه به مقاصد فیلسوف و تفسیر آن برای شرایط متحول و متغیر و جدید این اجازه را به ما میدهد که با توجه به مقاصد فارابی؛ گفتار و سامان فلسفه سیاسی او را، با توجه به شرایطی که در آن هستیم، تفسیر کنیم. بر این پایه، ضرورت فلسفه نظری، برای ریاست مدینه فاضله، برای آن است که اداره مدینه فاضله مسبوق به یک چارچوب فلسفه نظری بوده و برای انسان و اجتماع و جهان یک مبدأ و منتهایی بشناسد و بر پایه تفسیری که از سعادت دنیوی یا اخروی انسان دارد برای زندگی کنونی او برنامهریزی کند.
برای اداره مدینه فاضله علاوه بر فلسفه نظری، نیازمند فلسفه عملی هستیم تا آن اصول و آرمانهای کلی عقلی عملی که میخواهیم آنها را تحققبخشیم را روشن سازد و تعاریف و چگونگی آنها را به دست دهد. اگر جامعه راجع به یک چارچوب فلسفی نظری و عملی باشد این بخش از تصویر کلی مدینه فاضله را میتوانیم پرشده به شمار آوریم. ازاینروست که فارابی ملت فاضله و ریاست سنت را جانشین فلسفه و فیلسوف قرار میدهد. در مرتبه بعد هم نیازمند تعقل و فضیلت فکری هستیم تا بر پایه تجربه و مشاهده بتوانیم آرمانهای کلی عقلی را با شرایطی که در آن قرار داریم تطبیق کرده و بهتناسب این شرایط برنامه عملی جزئی ارائه کنیم.
ویژگیهایی فیلسوف / حاکم
ویژگیهایی که فارابی برای فیلسوف موردنظر خود برمیشمارد، بهطور کامل در معمول فیلسوفان شناختهشده یافت نمیشود؛ ازاینرو میتوان گفت که فارابی درصدد ارائه تصویر ایده آل خود از فیلسوف و حاکم مطلوب است. با توجه به نکته روشی که از او آموختیم؛ در بازسازی دیدگاه فارابی برای زمان ما، ویژگیهای فیلسوف و حاکم موردنظر فارابی را تنها در مجموعهای از صاحبنظران و کارشناسان دانشهای مربوط به زندگی سیاسی اجتماعی معاصر میتوان یافت.
در زمان ما تحقق همین شرط تعقل نیازمند یک شورای وسیع و پُرتعداد است و حتی میتوان آن را در ضمن دو یا سه قوه و در کل سیستم بوروکراسی و یا درمجموع نظام آموزشی و پژوهشی و آکادمیک تصویر کرد. حتی اگر شرط تعقل را بخواهیم در یک شورای محدود پی بگیریم بازهم چنین شورایی بیشتر شورای صاحبنظران و کارشناسان و مشاوران خواهد بود.
حاکم جامعه ازنظر فارابی چه کسی است؟
حاکم جامعه کسی است که یا از طریق فلسفهورزی و یا از طریق وحی در ارتباط با عقل فعال است و احیاناً عقل فعال در او حلول کرده و ازاینرو قوه قانونگذاری یافته است. ویژگیهایی که فارابی برای حاکم اول جامعه برمیشمارد ایده آل تایپ است و تنها در پیامبر خاتم (ص) و امامان معصوم (ع) تصور و امکان دارد. جانشین و جانشینان حاکم اول نیز لازم است گروهی از ویژگیها را داشته باشند و درصورتیکه همه ویژگیهای لازم را نداشته باشند باید دستکم از ویژگی حکمت برخوردار باشند. بدین ترتیب حداقل شرایط حاکم، حکمت است چنانکه فارابی بهطور جداگانه از صناعت و حرفه فرمانروایی یاد میکند و ویژگی و کارکردهایی که برای صناعت و حرفه فرمانروایی برمیشمارد به حکمت نظری و حکمت عملی و تعقل بازمیگردند. بنابراین ازنظر فارابی این فیلسوف و فلسفه است که جامعه را اداره میکند و اگر، در مرتبه بعد، کار به رئیس سنت میرسد ریاست رئیس سنت نیز به یک چارچوب فلسفی برمیگردد.
فارابی برای فقیه مجموعهای از دانشهای زبانی و اجتماعی و… را برمیشمارد و بر پایه این دانشهاست که فقیه میتواند در راستای مقاصدی که پیامبر الهی داشته، احکام متناسب را در شرایط زمانی و مکانی خودش استنباط کند. بدین ترتیب گفتار فارابی درباره فقیه ناظر به فقیهی دارای ویژگیهای دانشی و … خاص است. فارابی فقیه یادشده را شبیه متعقل معرفی میکند.
میدانیم که در دیدگاه فارابی تعقل فهم و دریافت تغییر و تحول و پویایی شرایط و مقتضیات زمان و مکان و شرایط جدیدی است که در آن قرار داریم. تعقل از ویژگیهای لازم برای حاکم جامعه - حاکم فاضل یا جانشینان او – است که با این ویژگی درمییابد که آن اصول و مقاصد ثابت کلی را چگونه باید تحقق ببخشد. فقیه شبیه متعقل است یعنی فقیه نیز با درک شرایطی که در آن قرارگرفته است بررسی میکند که اگر رئیس فاضل در چنین شرایطی بود بر پایه اهداف و مقاصد و اصول نظری و عملی که داشت چگونه قانونگذاری میکرد؛ حال فقیه نیز بر همین اساس قانون را در شرایط کنونی و برای شرایط کنونی استنباط میکند.
برای تقریب به ذهن به یاد داریم که امام خمینی (ره) در گفتار خود صریحاً تعطیل نظامات شرعی را برای حکومت اسلامی مجاز اعلام کردند. همین تعطیل نظامات شرعی در گفتار امام خمینی (ره) خبر از امکان ناکارآمدی نظامات شرعی یا کارکرد معکوس آنها در تغییر و تحول شرایط میدهد.
مردمسالاری از منظر فلسفه سیاسی فارابی
اگر مقصود از مردمسالاری این باشد که نظام سیاسی باید تابع اهوای مردم باشد، یعنی همان مدینه جماعیه ای که فارابی مطرح میکند، اینگونه مردمسالاری با فلسفه سیاسی فارابی سازگار نیست، اما اگر مقصود از مردمسالاری این باشد که نظامی سیاسی داشته باشیم که سامان آن بر پایه فلسفه صحیح و حق است و ساختارهای آن طوری است که حکومتی هم که روی کار میآید باید در چارچوب فلسفه صحیح تصمیم گیرد و عمل کند و برفرض همان حکومت دارای ویژگی تعقل که فارابی گفته است را بهصورت گروهی از نهادها تصویر کنیم که در ارتباط باهم هستند و همدیگر را کنترل و نظارت میکنند و مردم نیز در این نظارت بر کار حکومت و نهادها مشارکت دارند، بلکه در انتخابات و تصمیم سازی و تصمیمگیری و چگونگی اجرا مشارکت داشته و آزادیهای بیان و احزاب و انتخابات نیز در خدمت یافتن بهترین و مناسبترین راهها برای دستیابی به سعادت دنیوی و اخروی هستند. در این صورت چنین تصویری از مردمسالاری با مدینه فاضله فارابی سازگاری داشته و ویژگی تعقل لازم و موردنظر فارابی در اداره کشور را تأمین میکند.