به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام با سخنرانی حجت الاسلام مرتضی جوادی آملی، با عنوان «تبیین مکتب عاشورا» بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در مسجد جامع امام حسن عسکری واقع در تهران میدان هروی برگزار میشود.
در ادامه گزارش سخنرانی شب اول از منظر شما میگذرد:
أعوذ باللّه من الشّیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِین باعِثِ الْأَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلِین رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِین ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلِین سِیمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمِین أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَیٰ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَی الْأَصْفِیاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِیمَا خَاتَمُ الْأَوْصِیاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِی رُوحِی وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِین لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَی اللَّه».
مستحضرید که امشب شب اول ماه محرم و سال ۱۴۴۱ هجری است. محرم برای امت اسلام عموماً و مکتب تشیع و پیروان اهلبیت (علیهم السلام) یک معنای خاصی دارد، یک شور و حماسه دیگری را با خود دارد، آهنگ و قصدی دیگر در این ماه محرم نهفته است. محرّم محمِل یک پیام عظیم و والایی است، محرم میرود تا مکتب اصیل رسول گرامی اسلام را تفسیری صحیح و قرائت و خوانشی شایسته و نمایان ارائه کند. بعد از هجرت و رحلت رسول گرامی اسلام حقیقت دین متأسفانه از جایگاه اصلیاش به درآمد و جریان غدیر که میرفت دین را تثبیت کند و حقایق دین را برای مردم آنگونه که هست بنمایاند و ولایت آن جانشینی الهی و خلافت راستین رسالت را برای هدایت جامعه و رساندن به سرمنزل مقصود کارآیی خود را داشته باشد با جریان سقیفه کنار زده شد. طبعاً آن کسی که قائمه دین به او وابسته است، فهم دین و حقیقت این امر رسالت آسمانی به او سپرده شده است وقتی کنار زده شود و نااهلان و جاهلان و غاصبان و ظالمان عهدهدار امر دین بشوند و زمامدار جامعه بشوند، روشن است که این دین چگونه تفسیر میشود، چگونه قرائت میشود، دین و قانون الهی معصوم است.
قرآن هیچ خطا و خطیئهای در او راه ندارد: ﴿لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ ﴾؛[۱] اما این قانون را به دست چه کسی بدهیم؟ چه کسانی تفسیر کنندگان این قانون باشند؟ احکام و حِکم و معارف را چه کسانی به عهده بگیرند و برای تبیین آن، تفسیر آن و اجرای آن بکوشند؟ آیا هر کسی میتواند این دین آسمانی و این حقیقت آسمانی را برای مردم تفسیر کند؟ خدای عالم تفسیر این کتاب را به عهده خود پیامبر گرامی اسلام سپرد، فرمود این کتاب نازل شده است تا تو برای مردم تبیین کنی! ﴿لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِم ْ﴾،[۲] اگر بنا بود هر کسی با هر نوع فکری، با هر نوع ایدهای، با هر خصلت و رفتار و کرداری بخواهد این دین را زمامداری کند و تفسیر کند که نیازی به امام نبود، نیازی به غدیر نبود، نیازی به ﴿الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی ﴾[۳] نبود. دین، قانون، حکم الهی نصف حقیقت اسلام و چارچوبی است که خدای عالم برای هدایت و سعادت مردم معرفی کرده باشد؛ اما اگر دیگران، آنانی که به تعبیر قرآن: ﴿أَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ﴾،[۴] آنانی که گمراهی و ضلالت و انحراف در وجودشان راه پیدا کرده بر اساس تبعیت از متشابهات بخواهند دین را تفسیر کنند و جامعه را بر اساس بینشهای غلط و منحطّ خود راهنمایی کنند، این دین نه تنها هرگز نمیتواند مایه خیر و سعادت برای جامعه بشری باشد، بلکه عامل انحطاط و موجب سقوط و رکود جامعه است.
دین باید دید به دست چه کسانی و چه افرادی برای مردم بازگو میشود. خلفایی که بعد از رسول گرامی اسلام هیچ شناختی از حقیقت دین نداشتند و بیگانه بودند و پیشینهای کفرآلود و شرک آمیخته داشتند، آیا اینها میتوانند این قرآن عزیز و عظیم را که خدای عالم او را از جایگاه علوّ و حکمتش برای جامعه آفرید و خلق کرد: ﴿وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ ﴾[۵] را میتوانند بفهمند و تفسیر کنند و جامعه را در مسیر صحیح و درست قرار بدهند؟ هرگز! این دین باید همان گونه که آئین و حکم و اخلاق و حقوق و عقایدش همه و همه الهی است که ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ ﴾،[۶] حاکم و بیان کننده آن، مفسِّر و اجرا کننده آن کسی باشد که عِدل قرآن باشد، با حقیقت قرآن عجین و آمیخته باشد.
سرّ اینکه رسول گرامی اسلام اینگونه عترت را معرفی میکند و عِدل کتاب میداند که فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی »[۷] برای اینکه یک نفر باید این کتاب خدا، قانون خدا، حکمی که بناست انسان را به سعادت برساند را به بشر به درستی معرفی بکند.
به هر حال بعد از رحلت و هجرت رسول گرامی اسلام به دیار توحید و وحدانیت الهی این دین از جایگاه اصلی خود خارج شد و به دست کسانی افتاد که هرگز اهلیت و شایستگی فهم دین را نداشتند؛ چه برسد به اینکه تفسیر و تبیین کنند، چه رسد به اینکه این آئین را اجرا کنند و چه رسد به اینکه بخواهند جامعه را بر اساس این صراط در جهت سعادت قرار بدهند. این مسیر ادامه پیدا کرد تا ۲۵ سال آقا علی بن ابیطالب (علیه السلام) در انزوا بود، بعد از ۲۵ سال دیدند هیچ چارهای ندارند همه کسانی که مدعی بودند، همه کسانی که خود را خلیفه رسول گرامی معرفی کردند هر کدامی یا خطاهای علمی آنها یا خطاهای عملی آنها یا سقوط و انحراف و انحطاط حتمی آنها به جایی رسید که امت اسلام در مقابل اینها ایستادند و از علی بن ابیطالب (علیه السلام) خواستند که امر حکومت را به عهده بگیرد.
اما علی بن ابیطالب (علیه السلام) امتناع میورزید، قبول نمیکرد، چرا؟ چون آن چیزی که آنها میخواستند علی بن ابیطالب (علیه السلام) برای آن هدف نبود. آنها میخواستند یک امیر داشته باشند، یک حاکم بشری برای حکومت و جامعه خود داشته باشند. علی بن ابیطالب (علیه السلام) یک امام الهی است، علی بن ابیطالب که وکیل نیست، ولی است. علی بن ابیطالب (علیه السلام) که بر اساس آرا مردم نمیآید، بر اساس ﴿الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾، از ناحیه پروردگار عالم معرفی میشود.
در بین اجتماعها و جوامع بشری حداکثر چیزی که مطرح است مسئله وکالت است، وکیل میگیرند؛ رئیس جمهور وکیل است؛ نمایندگان وکیل هستند، وکلایند؛ خبرایند؛ تا بخواهند مردم را در مسیر درستی و صداقت و نیات و آرمانهایشان قرار بدهند؛ اما بحث ولایت و امامت که از این سنخ نیست. اگر از این سنخ بود که دیگر غدیر نیاز نداشت. تتمیم نعمت الهی و تکمیل دین و رضایت و خشنودی پروردگار عالم مطرح نبود، این سه کلمه فوق العاده در فرهنگ دین عزیز، محترم و گرامی است: ﴿الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً ﴾؛[۸] خدای عالم در بین همه ادیان الهی هر کسی را در جایگاه خود قرار داد؛ اما دینی که مورد رضایت خدا باشد و پروردگار عالم از آن اظهار خرسندی و رضایتمندی داشته باشد. این یک جایگاه دیگر است و فقط و فقط مختص به ولایت اهلبیت عصمت و طهارت است.
لذا در اسلام وکالت ظلّ ولایت مطرح است. ولی و امام از ناحیه پروردگار عالم مطرح است و در سایر اموری که به جامعه برمیگردد، به نظام اجتماعی برمیگردد، به تعبیری به «امر الناس» برمیگردد نه به «امر الله»؛ البته مردم وکیل میگیرند، انتخابات دارند؛ اما وقتی بحث از حکم خدا و حاکمیت الهی است، جا برای رأی دیگران نیست، مورد و قلمرو، قلمرو ولایت و امامت است. عدهای فکر میکردند که علی بن ابیطالب (علیه السلام) مثل سایر خلفا از طرف اهل حلّ و عقد انتخاب میشود تا برای مردم وکالت کند و علی بن ابیطالب (علیه السلام) امتناع میفرمود. فرمود من برای این آفریده نشدم، من برای این هدف نیستم، بروید سراغ دیگران، من کمک میکنم، من مشورت میدهنم، من شما را هدایت میکنم؛ اما رسالت من از جایگاه دیگر است.
بعد فرمود اگر من بخواهم بیایم بر اساس سنت رسول الله و احکام الهی عمل میکنم، شما طاقت ندارید. آن جامعهای که به سمت انحراف و انحطاط خلفایی حرکت کرد و راه هدایت پیامبر را از خود دور داشت، او شأنیت این را ندارد که بتواند ولایت و امامت را قدر بداند و از پس این حقیقت بخواهد برآید.
به هر حال با علی بن ابیطالب مستحضرید که چه کردند. ناکثین و مارقین و قاسطین در این چهار پنج سال جنگهای سنگینی را بر علی بن ابیطالب (علیه السلام) تحمیل کردند و جهالت و حماقت عدهای و غرضورزی و دنیاگرایی و کفر و نفاق عدهای دیگر بهَم آمیخت و جریان حکومت علی بن ابیطالب (علیه السلام) را وادار به عقبنشینی و شکست کرد. بعد قصه شهادت علی بن ابیطالب، جریان صلح امام مجتبیٰ (علیه السلام) و بعد از حتی ده سال شهادت آقا امام مجتبیٰ (علیه السلام) نوبت به قصه سالار شهیدان حسین بن علی یعنی سال ۶۱ هجری رسید.
پنجاه سال با دین بازی کردند، با آئین الهی، با جریان توحید، رسالت، وحی، قرآن، احکام الهی و با همه، و با همه چیز بازی کردند. افرادی همانند معاویه و عمرو عاص وقتی زمامداری این جریان انحرافی را به عهده بگیرند و افراد خائنی همانند شریح و دیگران دستیار چنین حاکمیت ظالمانهای باشند، چه بر سر دین خواهد آمد؟ اینجاست که سالار شهیدان حسین بن علی فریاد برآورد که «وَ عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یزِیدَ »[۹] اگر امت کارش به اینجا رسید. اگر جامعه اسلامی کارش به اینجا رسید که یک نفر انسان پلید و شکمبارهای همانند یزید به عنوان راعی و به عنوان خیلفه و به عنوان امام این جامعه بخواهد جامعه را حکومت کند و اداره کند، بر این اسلام و بر این امت باید سلام و خداحافظی کرد. «إِذْ قَدْ بُلِیتِ الْأُمَّةُ» وقتی یک امت مبتلا بشود به یک انسان ستمکار و سلطان جائری همانند یزید «وَ عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ». باید سفر خداحافظی و غزل خداحافظی این امت و دین را خواند.
اینجا جایگاهی بود که آقا حسین بن علی قیام کرد و نهضت و حماسه عظیم سالار شهیدان حسین بن علی از اینجا آغاز میشود. دقیقاً ۱۳۸۰ سال قبل این اتفاق یعنی واقعه کربلا و حادثه عاشورا اتفاق افتاد. ملت بزرگ ایران جامعه عظیم، فرهنگی و فرهیخته ایران اسلامی باید به درستی فهم درست و صحیحی از نهضت کربلا و قیام عاشورا داشته باشد تا بتواند بر اساس این قیام و حماسه راه خودش را درست تشخیص بدهد و مسیر سعادت و ابدیت خودشان بر مبنای کربلای حسینی بسازد. ما نیامدیم آقایان یک عدهای جمع بشویم ده پانزده روز، ده پانزده شب مراسمی بگیریم، مصیبتی بخوانیم، اشک و آهی داشته باشیم و یک مقدار غذایی هم توزیع بکنیم و تمام بشود، عمرمان را برای این کار هرگز هیچ امامی و هیچ خاندان عصمت و طهارت به اینطور کارها راضی نیستند، همیشه شعار و همیشه پرچم و مانند آن نیست. ما اگر محرم را گرامی میداریم، برای اینکه محرم محمل یک مکتب الهی و آسمانی است. محرم حامل یک پیامی الهی و غیبی است و سعادت ما و نیکبختی جامعه ما و نظام ما در گرو این مکتب است. اگر این را خوب تشخیص بدهیم و زوایای این مکتب را خوب بیابیم هم نظام خود را از انحراف و انحطاط نجات میدهیم و هم جامعه خود را به پیشرفت و ترقّی و سعادت میرسانیم و هم جامعه جهانی را بیدار میکنیم. این بنا نیست که فقط برای امتی دویست سیصد میلیون نفر باشد، نه! این هویتساز است، انسانساز است، آمده است تا انسانیت را احیا بکند، برای یک عده خاصی نیست. مبادا ما فکر کنیم که این مکتب، این نهضت برای ما هست و ما یک عده جمع میشویم یک مراسمی برگزار میکنیم، یک شخصی هم میآید بالای منبر و ما هم یک روضهای گوش میکنیم و یک مقدار گریه میکنیم و یک شامی میخوریم و به خانه میرویم. اگر کسی بخواهد محرم را این حدّ منحط بکند، خسارت میبیند. اینها نیست!
محرم سرشار از حقایق آسمانی و علوی است. شما از آن نقطه آغازی که ابیعبدالله (علیه السلام) این حرکت را از مدینه آغاز میکند تا قتلگاه ببینید این سخنان، این کلمات، این نامهها، این مصاحبهها، این جلسات چقدر پُربار است و چقدر آموزنده است و چقدر حکیمانه است! این بار سنگین و وزین کربلا و عاشورا باید برای جامعه بزرگ ایران اسلامی یک معنای دیگری داشته باشد، خصوصاً تهران که خبراء و فرهیختگان در این دیار جمع شدهاند. نباید به یک سلسله جلسات سنتی و مراسم عادی اکتفا بکنیم. محمل عاشورا حامل پیامی عظیم و استوار است، حامل پیامی سترگ و عمیق و دارای ژرفنای عظیمی است که باید حالا در این چند شب در باب تبیین مکتب عاشورا سخنی بگوییم.
عنوانی که برای این جلسات در این ده شب به توفیق الهی انتخاب شد این است که ما راجع به «مکتب عاشورا» سخن بگوییم. یک وقت میگویند حماسه حسینی، یک وقت میگویند نهضت حسینی، یک وقت میگویند قیام حسینی، اینها همه عناوین شریفی است، عناوین عزیز و درستی است؛ ولی تمام قصه نیست. حماسه یعنی دلیری کردن، شجاعت ورزیدن، هراس به خود راه ندادن، در مقابل استبداد و استکبار مقاومت کردن، این یکی از مهمترین ارزشهای اسلام است؛ اما همه اسلام نیست. قیام کردن، مقاومت داشتن، نهضت و رستاخیزی در مقابل کفر و الحاد و شرک از خود نشان دادن بسیار عزیز است، بسیار شریف است؛ اما مبنای این مقاومت چیست؟ در طول تاریخ مقاومتها زیاد بوده است. در طول تاریخ نهضتها فراوان بوده است، حماسههای فراوانی اتفاق افتاد، اینها بخشی هستند از یک مکتبی اصیل، ماندگار، الهی که ریشهها و اصولش را از جریان وحی ما میآموزیم.
لذا باید مسئله را در حدّ مکتب معرفی بکنیم؛ یعنی چه؟ امروزه تعریف مکتب این است، یک مجموعه منسجمی از باورداشتها و اعتقادات و اخلاق و حقوق و یک مجموعه منسجمی از رفتارها و کردارهای هماهنگ با آن عقاید که این مجموعه میرود تا انسانها را بسازد و سعادت را تأمین کند. این را میگویند مکتب. ما اگر بیاییم و خلاصه کنیم جریان کربلا را به یک قیام و یک نهضت، میگویند حالا این قیام انجام شد، آن شاه هم رفت، آن استکبار هم رفت، حالا چه؟ چه برنامهای؟ چه کاری؟ آیا شما که نظام اسلامی را استوار کردید، مبنای نظامتان چیست؟ اگر از حسین بن علی میخواهید حرف بزنید که حسین قیامش تمام شد. او آمد تا علیه کفر و شرک و الحاد و ظلم برخیزد و قیام کند، انجام شد، شما الآن حرفتان چیست؟ چه دارید؟ نظمتان، انضباتتان، نظامهای اجتماعیتان، نظامهای فرهنگیتان، نظامهای سیاسی و اجتماعیتان کدام است؟ بر اساس کدام مکتب شما میخواهید این بنیان بزرگ حکومت را پایهریزی بکنید؟ ما الآن چه داریم؟ آیا اکتفا کردنِ به بخشی از این مکتب عظیم میتواند این جامعه به این عظمت را، این ملت بزرگ را با این پیشینه و این فرهنگ و تمدن بسازد؟ جریان نهضت سالار شهیدان حسین بن علی از جایگاه یک مکتب، من تأکید میکنم عنوانی که برای این جلسات انتخاب شده است عبارت است از «تبیین مکتب عاشورا»، اینطور نیست که حسین بن علی فقط یک حرکتی علیه استبداد و استکبار زمان خود داشته باشد و این بر هدف اصلی فائق بیاید؛ اما جامعه رها بشود.
این مکتب توحید دارد، این مکتب اسماً و اوصاف الهی را به همراه دارد. شما ببینید سالار شهیدان حسین بن علی از آن نقطه آغاز حرکتش با وصیتی که انجام میدهد: «أشهد أن لا اله الا الله الها واحداً صمداً ازلیاً سرمدیاً» اینگونه از اوصاف حسنای الهی تا وقتی میرسد به قتلگاه «إلهِی رِضًی بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ ».[۱۰] این آهنگ بین ابتدا و انتها و آغاز و انجام توحیدی این مکتب نباید فراموش بشود. الهی بودن، خدایی اندیشیدن، توحیدی جهان را دیدن، همه کارها و انگیزهها را برای رضای الهی دیدن، حاکمیت قانون خدا و حکم خدا را برای خود و جامعه پذیرفتن، این از اموری است که در متن این مکتب دیده شده است. آن کسی که حداکثر فکرش به این است که یک مصیبت و یک اشک و آهی باشد؛ اما وقتی میرسد به این معارف دیگر قدرت فهم و ادراک ندارد و میرود فاصله میگیرد و جامعه و نظامش را بر اساس همین میسازد، ببینید دیگر. ببینید رسانههای ما چکار دارند میکنند؟ وقتی این رسانههای معروف ما را هم که وقتی نگاه میکنیم، میبینیم همهاش پرچم است و گنبد است و بارگاه است و اشک است و گریه است و تمام شد. این همه معارف این همه حقایق، این همه جلوههای توحیدی، تبیین رسالت، تبیین وحی، تبیین مرگ. وقتی حسین بن علی در روز عاشورا میخواهد این جریان عظیم را راه بیندازد، اول میفرماید که ما اهل حمله نیستیم، ما اهل جنگ نیستیم، ما هرگز سهم و تیر را به سمت دشمن اول نمیاندازیم، اگر آنها انداختند ما دفاع میکنیم. وقتی عمر سعد اولین تیر را انداخت، حسین بن علی خطبه خواند. فرمود: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَی الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ »،[۱۱] بگذارید من مرگ را برای شما تشریح کنم، معاد را برای شما تبیین بکنم، مرگ یک پلی است که شما را از این دنیای فانی و فاسد به حقیقت باقی میرساند و به دیار ابد و نعمتهای دائمه میبرد.
این تبیین مرگ است، کجا در جامعه ما مرگ اینطوری تعریف شده است؟ ما چنین تعریف از معاد داریم؟ ما چنین شناختی از مرگ که بر اساس مکتب سالار شهیدان حسین بن علی است، داریم؟ اینطور نیست که همین طوری حسین بن علی یک عدهای را راه انداخته باشد، حالا مظلومانه و غریبانه و مانند آن، سراپای این مکتب از جلوههای توحیدی و رسالت و آیات الهی و سنت رسول گرامی و سنت علی بن ابیطالب (علیهما السلام) است. اینطور نیست که ما فکر کنیم یک اتفاقی افتاد، یک حادثهای بود، یک عدهای آمدند مظلومانه خاندان عترت را به شهادت رساندند و تمام شد. یک جامعه فرهیخته، یک جامعه اندیشمند، صاحب بینش بزرگ، ایران اسلامی، زیر بار این بار گران و این امانت سنگین محرّم رفته، باید فهم بکند و باید بفهمد که قصه جریان کربلا چیست؟
آن توحیدی که از سالار شهیدان حسین بن علی دارد صادر میشود. این مجموعهای که ما از آن به عنوان مکتب حسین یا مکتب عاشورا و کربلا یاد میکنیم باید در متن جامعه ما دوانیده بشود. ما آمدیم تا یک زندگی مکتبی آن هم بر اساس مکتب حسین بن علی جامعهمان را بسازیم. اگر جامعه ما مکتبی رشد بکند، نه اینکه هر طور که میخواهد رشد بکند، هر طور که میخواهد زندگی بکند، هر طور که میخواهد معاشرت داشته باشد، رفت و آمدها، خورد و خوراکها همه طور، هر گونهای که بخواهد، بعد هم محرمی داشته باشد و کنار محرّم هم یک عزاداری و یک لباس سیاه و یک شام و ناهار و تمام بشود؛ اینکه نیست. بله، یک اجری میدهند، یک ثوابی میدهند، یک بهشتی میدهند، اینها هست؛ اما اینکه نیست، اینکه انسانیت نیست. اگر انسان توانست از محمِل محرم مکتبی را بسازد و بیان کند که آن مکتب بتواند در لابهلای همه بخشهای زندگی ما؛ از ازدواجهای ما، از خانواده ساختن ما، از ارتباطات اجتماعی ما، از جامعه ما، از نظام ما، از سیاست ما، از فرهنگ ما، از اخلاق ما، از همه رفت و آمدهای ما، مبتنی بر این حرکت مکتبی جامعه ساخته بشود، آن وقت یک جامعه حسینی خواهیم داشت و الا داریم زندگی خود را میکنیم و یک اظهار علاقهای هم به این مکتب و این مرام خواهیم داشت.
آن حقوق، آن اخلاق، آن معروفی که حسین بن علی برای آن دارد قیام میکند، آن منکری که حضرت برمیخیزد علیه آن منکر، آن سنتی که به عنوان اماته سنت باطله در جامعه دارد تلاش میکند، آن سنّت حسنهای که حضرت برای اقامه آن سنت دارد تلاش میکند، اینها کجاست؟ آیا سنتهای حسنه سالار شهیدان در جامعه ما هست؟ آیا ما در اماته سنتهای باطل در جامعهمان حرکت درست و عمیقی داشتیم؟ با هم بودیم؟ آن انس و محبت و الفتی که کاروان عاشقانه حسین بن علی در شب و روز عاشورا این حماسه را آفریدند، ما داریم؟ از بهترین و زیباترین جلوههای عاشورا، آن وحدت، آن صمیمیت، آن ألفت و آن عشقی است که اصحاب حسین بن علی در رکاب آن حضرت داشتند و نشان دادند. به هر کدام از آنها وقتی حضرت میرسید، میگفت در پایان حیاتش در حال احتضار رفیقش میگفت چه خبر؟ چه وصیتی داری؟ تنها میگفتند «اوصیک بهذا» دست از حسین برندار!
آیا ما چنین فرهنگی را، آیا چنین اخوّتی را، آیا محبتی را توانستیم در جامعه به عنوان میراثبران مکتب عاشورا بر اساس این نظام اسلامی ایجاد بکنیم؟ کار محرم یک کار سنگینی نیست؛ اما دل میخواهد، جان میخواهد، روح میخواهد، علاقه میخواهد که بتواند این کار را بکشد، آنگونه که اصحاب ابیعبدالله اینطوری خودشان را به صحنه کشاندند و به صحنه وارد کردند. به هر حال آقایان برادران و خواهران گرامی یک رسالت سنگینی متوجه ماست. یک اتفاق آسمانی است، یک حادثه زمینی نیست که ما بیاییم بگوییم حالا یک مراسمی، یک مجلس ختمی، یک مجلس تعظیمی، نه! اینها بدون تردید از بزرگترین شعائر الهی است: ﴿وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ ﴾،[۱۲] ما باید فکر کنیم، ما باید بیندیشیم، ما رسالت بسیار سنگینی را برای ساخت جامعه خود و جامعه جهانی داریم، فکر نکنیم که یک اتفاق است و باید در کنار این اتفاق، یک حرکت سادهای انجام بشود: فهم، شناخت و عقلانیت. دو تا صفت در مقابل دو تا صفت در قرآن معرفی میشود: یکی ثقالت و سنگینی در مقابل خفّت؛ یکی آسانی در مقابل راحتی. قرآن حقیقتی است سنگین و وزین: ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیکَ قَوْلاً ثَقیلاً ﴾،[۱۳] قرآن خفیف نیست، ثقیل است. قرآن یک کتاب برهانی و عمیق است. قرآن «ذکر الله» است، قرآن کلام خداست، قرآن از جایگاه علوّ و حکمت صادر شده است: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾؛ سراسر قرآن، آیات قرآن مملوّ و مشحون از ثقالت و اهمیت و برهان و حکمت و نورانیت و درخشش است.
این سفری که مشهد حضرت آیت الله جوادی آملی داشتند با برخی از اصحاب علم که صحبت میکردند، میفرمودند الآن من وقتی میخواهم به قرآن نزدیک بشوم میترسم، حریم میگیرم. این آیات فوق العاده سنگین است، فوق العاده دشوار است. بعد از شصت، هفتاد سال انس با قرآن تازه انسان میفهمد که آن قدر عمیق است، «بحرٌ عمیق» که هر کسی نمیتواند بله، این کلام خداست، این کلام عالمآفرین است، این کلام آن خدایی است که مطلق علم است، مطلق حکمت است، مطلق قدرت است؛ این کلام انسان عادی که نیست. آدم وقتی کلام مثل بوعلی سینا و فارابی را بعد از هزار سال باز هم میخواند، اینها کجا و در مقابل کلام الهی کجا! کلام بزرگان مهم است؛ اما «لَا یقَاسُ بِهِمْ أَحَدٌ »،[۱۴] قابل مقایسه با کلام خدا نیست. حتی کلام پیغمبر با همه عظمتش مگر قابل مقایسه با کلام خداست؟ وقتی اهل حکمت میخواهند راجع به فاصله بین پیغمبر و خدا سخن بگویند، میگویند «فوق ما لا یتناهی بما لا یتناهی عدّة شدّة مدّة»؛ این تازه تعبیری است که حکماً نسبت به فاصله بین پیغمبر و خدای عالم دارند. این پیغمبری که عقل کل است، در مقابل این نور الهی که ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ ﴾،[۱۵] این نور آسمان است. این خدایی که با یک اراده میتواند هزاران خورشید بیافریند، هزاران منظومه بیافریند، این قدرت مطلق، این علم نامحدود دارد حرف میزند «بسم الله الرحمن الرحیم» ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ﴾[۱۶] این کلام، کلام عادی که نیست؛ لذا قرآن ثقیل است خفیف نیست. قرآن آسان است سخت و دشوار نیست. این دو تا صفت در مقابل دو تا صفت. قرآن ثقیل است؛ یعنی سراسر حکمت است، علم است، آگاهی و معرفت است، حرف باطل، حرف سخیف، حرف خفیف نیست، وهم نیست، خیال نیست، ادراک حسی نیست، یک ادراک فوق تجرید است، فوق تجرّد است، البته مسیر فهمش هم هست. این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که این حقیقت سنگین و وزین سخت نیست، دشوار نیست، آسان است: ﴿وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴾؛[۱۷] خدای عالم این قرآن را ثقیل و سنگین داد؛ اما جان انسان و فطرتی آمیخته و همسوی با قرآن داده تا وقتی این آیات میآید، این قرآن: ﴿وَ إِذا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یتَوَکَّلُونَ ﴾،[۱۸] انسان احساس سختی نمیکند، احساس دشواری نمیکند. این انس بین فطرتی که خدای عالم به او داد با قرآن مجید باعث میشود این امر و حقیقت سنگین و وزین سخت نباشد و آسان باشد: ﴿وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾.
جریان کربلا هم همین دو ویژگی را دارد؛ ثقیل است، بسیار سنگین است، بسیار وزین است، بسیار پُر معنا و پُر حقیقت است؛ همه لابهلای این نهضت از آن آغاز تا آن انجام از حقایق مالامال است، خفیف نیست؛ اما از سوی دیگر سخت نیست. دلهای عاشق، دلهای ارادتمند، دلهای دوستدار به حقیقت، آن قدر نرم و آسان و لطیف است که به راحتی کربلا را میپذیرد. آنهایی که فاصله گرفتند، فطرتی قرآنی و فطرتی حسینی نداشتند؛ اما عاشقان و علاقمندان به سالار شهیدان حسین بن علی چه زیبا پذیرفتند! چه با علاقه و با ارادت؛ وقتی شب عاشورا ابی عبدالله (علیه السلام) این بیعت را از آنها گرفت، آنها گفتند اگر هفتار بار ما را بکشند و بدن ما را بسوزانند و خاکستر بدن ما را بر باد بدهند، بار دیگر زنده کنند، محال است دست از تو برداریم. این عشق و این اُنس و این الفت بسیار کار را آسان میکند. از سختی و صعوبت میکاهد بلکه ارادت و عشق را برای انسان به ارمغان میآورد آنگونه که حسینیان، علاقمندان به آن حضرت در هر عصری هر هر مصری که در جامعه ما الحمدلله فراواناند و عشق بن حسین بن علی؛ این کربلا کربلا گفتنها، این عاشورا عاشورا گفتنها، این حسین حسین گفتنها، این کشور را از خطرات حفظ کرد و به اینجا رساند. این انس و این عشق باید در کشور بماند. این محرم باعث میشود حماسه، نهضت، قیام و یک رستاخیز بزرگ برای جامعه ما سخت نباشد. در عین حالی که وزین و متین و سنگین است، سخت و دشوار نباشد. این انس نسبت به حسین بن علی برای جامعه ما یک سرمایه است، یک ثروت فراوان و ارزشمند و ماندگار است.
رسول گرامی اسلام از جبرائیل امین پرسید آیا ملائکه گریه میکنند؟ جبرائیل عرض کرد، بله «یا رسول الله»! ملائکه در سه موطن گریه میکنند: موطن اول آن وقتی است که یک غریبی میمیرد .[۱۹] حالا اگر آن غریب یک سیدی باشد، یک عالم الهی باشد، یک امامی باشد، یک فرزند و ذریه پیغمبر باشد، چقدر اشک و گریه ملائکه نسبت به این بلند است! «فبکی بکاءً عالیا»؛ حسین بن علی در روز عاشورا با صدای بلند گریه کرد. معمولاً ممکن است از خانمها و زنها به خاطر رقّتی که دارند گریهاش را انسان ببیند؛ اما از یک مرد، آن هم در مقابل دشمن، آن هم در شرایط سخت و دشوار، آن هم همانند حسین گریستن و گریه کردن معنا دارد، یک گریه عاطفی نیست. نقل کردند و نوشتند در مقاتل که «فبکی» در روز عاشورا وقتی همه اصحاب به شهادت رسیدند «فبکی بکاءً عالیا»، حسین بن علی با صدای بلند گریه کرد. در این حال این بکاء و گریه معنا دارد، این میخواهد حجت را تمام بکند. انسان ببیند که حجت خدا و فرزند و ذریه پیغمبر دارد گریه میکند و به فریاد او نرسد، به فریاد اهلبیت خود نرسد، این خیلی سنگین است. این نفرین و عذاب را برای آن دشمنان محقق و محکّم میکند؛ «فبکی بکاء عالیا». بعد حضرت اینطوری گفت «وا محمدا! وا جدّا! وا رسول الله! وا أبتا! وا علی بن ابیطالب! وا اماه! وا فاطمة الزهراء»! با این بیانها حجیت خود را و جایگاه خود را به آنها نشان داد، «أ اقتل و جدی رسول الله»؟ «أ اقتل و ابی علی بن ابیطالب، أ اقتل و امی فاطمة الزهراء» آیا مرا میکشند در حالی که جدّم رسول خداست؟ آیا مرا میکشند در حالی که پدرم علی بن ابیطالب است؟ چه امتی هستید دارید مرا میکشید در حالی که مادرم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است؟
آمد به خیمه گفت: اول شماتت کردند، بعد ضربه زدند. «فاشتمنی و ضربنی»، اول زخم دل زدند، اهانت کردند، بعد بر پیشانی مبارک آن حضرت سنگ زدند، گریستن و اشک ریختن برای حسین بن علی شایسته است.
«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی القَوم الظَّالِمین ﴿وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُون﴾»
«نَسْئَلُک اللَّهُم وَ نَدْعُوک بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَکْرَم یا اللَّه … یا رَحمن یا رَحیم»!
امیدواریم که خدای عالم این عزاداری را از همگان به احسن وجه قبول بفرماید و ذخیرهای برای عالم قبر و قیامت ما قرار بدهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
پی نوشت:
[۱]. سوره فصلت، آیه ۴۲.
[۲]. سوره نحل، آیه ۴۴.
[۳]. سوره مائده، آیه ۳.
[۴]. سوره آلعمران، آیه ۷.
[۵]. سوره نمل، آیه ۶.
[۶]. سوره أنعام، آیه ۵۷؛ سوره یوسف، آیه ۴۰ و ۶۷.
[۷]. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۲۸.
[۸]. سوره مائده، آیه ۳.
[۹]. مثیر الاحزان، ص ۲۵.
[۱۰]. مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۶۷.
[۱۱]. معانی الأخبار، ص ۲۸۹.
[۱۲]. سوره حج، آیه ۳۲.
[۱۳]. سوره مزمل، آیه ۵.
[۱۴]. بحار الأنوار (ط بیروت)، ج ۲۴، ص ۲۷۴.
[۱۵]. سوره نور، آیه ۳۵.
[۱۶]. سوره فاتحة، آیه ۲.
[۱۷]. سوره قمر، آیات ۱۷، ۲۲، ۳۲ و...
[۱۸]. سوره أنفال، آیه ۲.
[۱۹]. مواعظ العددیة، ص ۱۴۴و ۱۴۵؛ رهنمای سعادت، ج ۳، ص ۵۷۴؛ اثنی عشریه، ص ۹۰.