خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ، علی جعفرآبادی:
۵۷ نماینده مجلس طرح یک فوریتی «رفع انحصار از زبان انگلیسی در نظام آموزش همگانی کشور» را به هیئت رئیسه مجلس ارسال کردند که بر اساس آن، آموزش زبان انگلیسی از برنامه مدارس حذف و اختیاری اعلام میشود و دانشآموزان برای یادگیری میتوانند به آموزشگاههای آزاد مراجعه کنند.
در ماده ۳ از این طرح آمده است: «از تاریخ تصویب این قانون آموزش و پرورش مکلف خواهد بود آموزش زبانهای موضوع این قانون و زبـان انگلیسی را صـرفاً از طریـق آموزشگاههای آزاد تحت نظارت آن وزارت و حداکثر معادل سه سال تحصیلی منحصراً برای دانشآموزان مقطع دبیرستان ارائه کند.» بنا به تبصره این ماده «هزینه آموزش نیز برعهده دانشآموزان خواهد بود.»
ضمنا بر اساس ماده ۴ از این طرح پیشنهادی «از تاریخ تصویب این قانون استخدام بهعنوان معلم برای آموزش زبان انگلیسی یا زبانهای موضـوع ماده (۲) این قانون از سوی وزارت آموزشوپرورش ممنوع است.»
در طول مدتی که از رونمایی از این طرح میگذرد مباحث بسیاری در این خصوص مطرح شده است.
نگارنده نیز در این یک هفته، مانند بسیاری از علاقهمندان و دغدغهمندان آموزش و پرورش و تربیت معلم، از این موضوع فارغ نبوده و ابهامها و سوالهایی به ذهنش رسیده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
مافیایی شبیه کنکور
وزیر سابق آموزش و پرورش در یکی از مصاحبههایش گفته بود: «امروز برنامه رسمی درسی مدارس به شدت در معرض تهدید از سوی دایههای مهربانتر از مادر قرار گرفته است و حجم فراوان کتابهای کمک آموزشی و جزوات آمادگی آزمون به شدت برنامه درسی و کتابها را تهدید میکند.» وی ادامه داده بود: «این روند باعث شده بچهها احساس کنند دیگری نیازی به 9 ماه حضور در مدرسه نیست و کتابهای کمک آموزشی را میخوانم و میروم امتحان میدهم و به جای 9 ماه تحصیل و حضور در مدرسه ظرف مدت یک ماه به صورت فشرده دروس را میخواند و برای شرکت در امتحانات نهایی آماده میشود.»
وی با اعتراف به این موضوع که «زورمان به مافیای کنکور در دوره متوسطه نمیرسد» به جملهای از رهبر انقلاب اشاره کرد که «رهبر انقلاب به من تذکر دادند که نظام تعلیم و تربیت رسمی کشور نظام آموزش و پرورش است.»
زاهدی، وزیر اسبق علوم و تحقیقات و فناوری و نماینده فعلی مجلس، نیز در اظهار نظری گفته بود: «درآمد مافیای کنکور بیش از 10 هزار میلیارد تومان در سال است» و درخواست کرده بود که «بساط کنکور جمع شود.» با این وصف، به نظر می رسد این طرح و سپردن بخشی از وظایف و کارکردهای فعلی آموزش و پرورش به آموزشگاه های آزاد، وضعی شبیه به همان هیولای کنکور و مافیای مذکور را به وجود خواهد آورد.
عدم نظارت بر شایستگیهای معلمان
معلم کارگزار اصلی تعلیم و تربیت و روح نظام آموزشی هر کشور است و با کوشش خردمندانه اوست که اهداف متعالی نظام آموزشی کشور محقق می شود. آنچه کودکان ، نوجوانان و جوانان درمدرسه کسب می کنند ، متاثر از خصوصیات، کیفیات، شایستگیهای علمی، فرهنگی، دینی، اجتماعی، اخلاقی و معنوی معلمان است؛ و سلامت و کیفیت و شایستگی های علمی و فرهنگی و اخلاقی معلمان همانا رمز سلامت و بالندگی تعلیم و تربیت است. آیا پیشنهاد دهندگان این طرح برای نظارت بر «شایستگی های تربیتی» معلمان آموزشگاه ها هم تدبیری اندیشیده اند؟ عدم نظارت بر محتوای جانبی تدریس نیز از دیگر موضوعات است.
تشدید شکاف طبقاتی و ضعیف شدن عدالت آموزشی
پس از اعلام نتایج کنکور سال 98، بار دیگر سوال در خصوص عدالت آموزشی مطرح و زنده شد. بر اساس آمار قبولیها، اکثر پذیرفتهشدگان کنکور در رشتههای تجربی، ریاضی، انسانی و هنر، دانشآموزان مدارس سمپاد، غیردولتی و نمونه دولتی بودهاند. سیدجواد حسینی، سرپرست وقت وزارت آموزش و پرورش در مراسم تجلیل از رتبههای برتر کنکور 98 گفته بود: «بیش از 89 درصد قبولیهای کنکور به 5 تا 6 استان اختصاص دارد و در این زمینه باید نگاه عدالت آموزشی را پررنگ کنیم.»
پرسش اینجاست که آیا این طرح عدالت آموزشی را تقویت خواهد کرد؟
بر اساس آمار منتشر شده، در آموزش و پرورش عشایری، 6641 کلاس چندپایه، 1311 مدرسه کانتینری، 823 مدرسه چادری و 228 مدرسه شبانهروزی داریم. برای هر 510 دانشآموز یک مربی ورزش و برای هر 913 دانشآموز، یک مربی پرورشی در مدارس عشایری فعالیت میکنند. آیا پوشش جغرافیایی آموزشگاه ها آنقدر هست که بتواند به این قشر از مخاطبان آموزش و پرورش نیز خدمات شایسته ارائه دهد؟
ایجاد بی علاقگی نسبت به زبان عربی
زمانی که قانون اساسی ایران نوشته میشد، در اصل شانزدهم آن درباره آموزش زبان عربی نوشتند: «از آنجا که زبان قرآن و علوم و معارف اسلامی، عربی است و ادبیات فارسی کاملا با آن آمیخته است، این زبان باید پس از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه در همه کلاسها و در همه رشتهها تدریس شود.»
متاسفانه این درس در میان دانش آموزان جایگاه خوبی ندارد و در زمره درسهای دوست نداشتنی برای آنهاست. پیشبینی نگارنده به مثابه فرضیهای که باید آزمون شود این است که اجرای طرح مذکور بر بی علاقگی دانش آموزان نسبت به این درس نیز خواهد افزود و به جایگاه این درس آسیب خواهد زد.
تضعیف نهاد مدرسه
آسیب دیگر این طرح تضعیف نهاد مدرسه است. مدرسه در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کانون تغییر, تحول و نشاط در محله است. پرسش این است که آیا رویکرد موجود در این طرح را می توان به سایر دروس هم تعمیم داد؟ یعنی آیا می توان دانش آموزان را برای تقویت بنیه های دینی به حوزه های علمیه و برای بهبود وضع قرائت و روخوانی، به دارالقرآن ها و مساجد؛ و برای بهبود تناسب اندام، به باشگاههای ورزشی سپرد؟
و آیا با ادامه دادن این رویکرد، و در نظر گرفتن مدرسه به مثابه مرکزی برای آموزش مجموعه ای از مفاهیمِ قابل برون سپاری، چیزی از هویت مدرسه باقی می ماند؟
اینها مجموعهای از پرسش هایی بود که می توان بررسی و به آنها تامل کرد.