به گزارش خبرنگار مهر، در کنار متالهین اسلامی که به مباحث خدا، اتم ها و اعراض پرداخته اند، عده ای نیز به مسئله فضا پرداخته و آن را مورد مداقه قرار داده اند. ابن رشد مدعی است این عده به این وادی وارد شدند که بگویند فضایی وجود دارد که در آن خدا خلق جسمانی اتمها و اعراض را انجام می دهد، هر چند که این ادعا به روشنی توسط این متالهین بیان نشده است.
در توجه و کاوش در مورد مسئله فضا، دو سوال در میان کسانی که به مسئله اتم می پرداختند به بحث گذاشته می شوند: اول اینکه "آیا فضا گسسته و جدا از هم (شبیه به اتمهایی که آن را اشغال می کنند) است یا پیوسته و مداوم؟" و دیگر اینکه آیا فضای اشغال نشده و خالی، وجود دارد یا به بیان دقیق تر فضاهای خلا دار و فاصله داری می تواند میان اتم ها وجود داشته باشد یا نظام عالم وجود، فضای اشغال شده توسط ماده است؟
در حالیکه متالهین اسلامی ظاهرا در مورد جدا از هم بودن این موضوع متفق القول بوده اند اما در خصوص ترکیب و ساخت فضا که اتمها آ ن را اشغال کرده اند نظر مشابهی نداشتند یعنی بیان می داشتند که آیا فضا از سلولهایی در حجم اتم با اندازه مشخص و مناسب تشکیل شده است، یا فضا یک وسعت مستمر و مداوم باز است.
گفته ها بر این مسئله تکیه دارند که آیا یک اتم می تواند بر بالای دو اتم دیگر قرار گیرد به طوری که اتم بالایی به طور مساوی بر دو اتم پایینی تکیه داشته باشد همانند مثالی که در آن مکعب سنگی بر بالای یک هرم کوچکی قرار داشته باشد که هرم یاد شده از سه مکعب سنگ همسان در اندازه بلوک ساختمانی ساخته شده باشد. آن دسته ای که جدا بودن را الزامات فضا می دانند دلیل خود را بر این پایه استوار کرده اند که اگر چنین نبود پس اتمها از نظر ادراکی قابل تقسیم بودند، با این اوصاف، تمام اتم گرایان مسلمان توافق دارند که اتمها نه تنها از نظر فیزیکی غیر قابل تقسیم هستند بلکه از نظر ادراکی نیز اینگونه اند.
یکی از عمومی ترین بحثهای میان آنها با این قضیه آغاز شد که اتم کوچکترین حجم ممکن را به نمایش می گذارد. اگر فضا حالت مستمر داشته باشد به شکلی که یک اتم بتواند بر دو اتم همسان دیگر در محل تماسشان استوار باشد و چیزی شبیه به آنچه که در مورد هرم سه بلوکه پیش گفته تشکیل دهند، پس تصور کنید دو گونه از این هرم ها که در قاعده به هم چسبیده می شوند فضای خالی میان دو اتم راس هرم ها ایجاد می شود. در این مورد، دو اتم بالایی هرم ها با یک بزرگی کمتر از یک اتم از یکدیگر جدا می شوند. با توجه به اینکه اتم کوچکترین بزرگی ممکن را دارد و از سویی فضا یا بزرگی میان دو اتم به روشنی کمتر از یک اتم است پس در اینجا باید تاملی صورت گیرد؛ به دلیل اینکه در اینجا از بزرگی صحبت شده که کمتر از کوچکترین بزرگی ممکن است.
سوال دوم در ارتباط با فضا مربوط به امکان وجود خلاء های فاصله دار و تمرکز بر اینکه آیا دو اتم می توانند بدون وجود سومین اتم میان آنها از یکدیگر جدا شوند. دوانی (Dhanani) مباحث علیه چنان امکانی را میان دو گونه، دسته بندی کرده است: آنهایی که درگیر نیستی و آن دسته ای که مشمول این اصل یعنی "طبیعت خلاءی را در خود نمی پذیرد" هستند. مثال در باب نوع اول بحث، به شکل زیر خواهد بود. تصور کنید دو اتم از هم جدا می شوند و به ظاهر هیچ چیز میان آندو وجود ندارد. به خاطر اینکه کسی نمی تواند درک کند که چه چیزی وجود ندارد پس در مورد حاضر، شخص نمی تواند قادر به درک درست فضای خالی میان اتم های جدا از هم، باشد؛ هر چند که به نظر مبرهن است که کسی می تواند فضای میان آنها را درک کند پس نتیجه این خواهد بود که آن فضا به واقع نمی تواند خالی باشد اما اتمی باید در آن وجود داشته باشد.
مثال دوم در خصوص رد خلاء های فاصله دار از موضوع اقدامات پزشکی و استفاده از ظروف شیشه ای خون گیری برای حجامت برگرفته شده است. در زمانی که ظرف شیشه ای خون گیری بر روی یک سیاه رگ قرار می گیرد و هوا از آن خارج می شود پوست به درون ظرف کشیده می شود. معارضین خلاء های فاصله دار این پدیده را به عنوان اثبات این اصل استفاده می کنند که طبیعت از خلاء گریز دارد و آن را نمی پذیرد. بنابراین چون طبیعت خلاء را در خود نمی پذیرد، فضاهای خلاء دار در طبیعت وجود نخواهند داشت.
از سویی طرفداران خلاء های فاصله دار با اشتیاق زیادی قادر به استفاده پدیده ظرف شیشه ای خونگیری علیه معارضان خود شدند تا نشان دهند که خلاء باید وجود داشته باشد. تصور آنها بر این بود که یک دسته اتم بین دو ظرف شیشه ای خونگیری قرار می گیرد و سپس به طور همزمان هوا را از هر دو شیشه خارج می کنند. یا اتمها به درون یک شیشه وارد می شوند یا نمی شوند. اگر آنها به درون یکی وارد شوند در دیگری خلاء ایجاد خواهد شد، و اگر هم به درون هیچ کدام وارد نشوند پس خلاء در هر دو وجود خواهد داشت. در هر دو مورد خلاء به وقوع پیوسته است.
در ارتباط با زمان نیز، گرچه ابن میمون مدعی است که متالهین اسلامی تنها یک تئوری اتمی مربوط به زمان دارند اما به نظر می رسد چنان ادعایی توسط منابع قدیمی تر رد شده باشد. اشعری، متاله اسلامی، کمتر سه از نگرش متفاوت از زمان و لحظه ارائه نمی کند. یک تئوری بیان می کند که زمان مجموعه ای از لحظاتی است که آن هر لحظه "زمان مشخصی میان یک عمل و عمل دیگر است". روشن نیست که آیا لحظه مورد نظر ، حداقل واحد موقتی است یا واحد موقتی قابل تقسیم است، یا اینکه آیا آن لحظه می تواند به عمل مورد نظر بستگی داشته باشد. اگر حداقل واحد موقتی یا اتم زمانی است، پس چنان نگرشی به روشنی از ساختار اتمی زمان دفاع می کند.
تئوری دوم لحضه را به عنوان یک عرض در نظر می گیرد. ابوعلی سینا که کمی بیشتر از نسل بعد خود به موضوع پرداخته، تعبیری بر این نگرش ارائه کرده است که بیان می کند لحظه-عرضی که توسط متالهین مشخصی مورد ادعا واقع شده، چیزی است که به طور موقت جای اتم را مشخص می کند و آن زمان به سادگی مجموعه ای از چنان اعراضی محسوب می شود. تئوری نهایی زمان، که رواج زیادی میان متالهین پیدا کرده بود، لحظه را به سادگی مبدل به یک اتفاق مرسوم مانند ورود یک شخص به خانه کرده بود و از اینرو این تئوری، وضعیت هستی شناسی خاصی ندارد حال آنکه زمان نام دیگری برای حرکت افلاک است.
هرچند که اگر حرکت مورد طرح، یک ساختار اتمی داشته یاشد پس زمان در نفس خود اتمی است و در حقیقت تعدادی از آنهایی که این مفهوم زمان را به بررسی می گذارند درگیر اثبات حرکت اتمی بوده اند. گرچه به روشنی مشخص نیست که آیا متالهین اسلامی از تئوری زمان اتمی حمایت می کرده اند اما تعدادی از آنها تئوری وضعگرایی را با آن وفق داده اند که این تئوری حداقل به طور تلویحی نسبت به چنان نگرشی دید مثبت داشته است.