خبرگزاری مهر، گروه استانها- طاهر خیری*؛ محمد حسین فرزند آقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میر آقا خشکنابی در تبریز چشم به جهان گشود. وقایع نهضت مشروطیت در تبریز باعث شد پدرش او را به روستای خشکناب ببرد. محمد حسین دوران کودکی اش را در آغوش طبیعت و روستا سپری کرد که منظومه جاویدان حیدر بابا مولود خاطرات تلخ و شیرین شاعر است. او در سیزده سالگی اشعارش را با تخلص بهجت به چاپ میرساند اما در تهران این تخلص را نپسندید و پس از دو رکعت نماز و تفعل به حافظ تخلص شهریار را برای خود برگزید.
غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم روم به شهر خود و شهریار خود باشم
شهریار شیرین سخن از بدو ورود به تهران با استاد ابوالحسن صبا آشنا شد و نواختن سه تار را نزد او فرا گرفت. همزمان با تحصیل در دارالفنون به تحصیلات علوم دینی نیز پرداخت و در مسجد سپهسالار در حوزه درس شهید مدرس حاضر شد. در سال ۱۳۲۹ اثر ماندگار خود حیدربابایه سلام را خلق و به یادگار گذاشت و در طول اقامت خود در تبریز اثر ارزنده سهندیه را سرود. شاه داغیم، چال پاپاغیم، ائل دایاغیم، شانلی سهندیم، باشی طوفانلی سهندیم.
گستره شهرت و محبوبیت استاد شهریار از مرزهای ایران زمین فراتر رفته است. از شهریار بسیار گفتهاند و نوشتهاند. ملک الشعرای بهار در مقدمه نخستین اثر استاد در سال ۱۳۰۹ مینویسد: شهریار شاعر بزرگ و افسونکاری است، شهریار از اساتید بزرگ شعر است، شهریار نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار شرق است.
شعر گفتن تمام دلخوشی او بود و بس. او در گذرگاه حیات خویش فراز و نشیبهای بسیاری تجربه کرد با عشق نافرجامی مواجه شد، ترک تحصیل کرد و سه تارش را به کنار گذاشت تا اینکه آتش درونش را با اشعار سوزناکش تسلی داد، از عشق زمینی به عشق الهی و عرفانی رسید و خالق آثار ماندگار شد.
حیدر بابا روایتی از آداب و رسوم کهن
خیلی از خاطرات تلخ و شیرین استاد از کودکی تا به امروز در منظومه حیدربابا نهفته است. خواندن اشعار حیدربابا به ناگاه تو را به کوچه پس کوچههای خاطرات زندگی ات پرت میکند و باعث میشود برای رهایی از روزمرگیهای زندگی ماشینی به دیوان اشعارش پناه ببری تا بلکه دل نا آرامت برای دقایقی هم که شده آرام شود و از خویشتن خویش رهایی یابی. آری لالائی حیدر بابا را نجوای شبانه ات میکنی تا نرم نرمک خوابت بگیرد و لختی بیاسایی. به روزگار کودکی ات وصل شوی. آنگاه حسرت سراسر وجودت را فرا میگیرد و بارانی میشوی از اشک.
کاش قایدوب بیرده اوشاق اولیدیم / بیر گل آچوب اوندام صورا سولیدیم
باری، حیدر بابا نقاشی سحرآمیز گذشته ماست که روح زندگی در آن دمیده است. حیدربابا برشی از تاریخ زندگی شاعر و واگویه های اوست. قصهای پر غصه که اغلب غم دارد و صد البته شادی. حیدربابا روایتی از آداب و رسوم و فرهنگ فولکلور کهن سرزمین ماست که سینه به سینه به ما رسیده است.
لطف الله زاهدی دوست استاد در مقدمه دیوان اشعار شهریار در شرح حال او مینویسد: عشقهای عارفانه شهریار را میتوان در خلال غزلهای انتظار، جمع و تفریق، وحشی شکار یوسف گمگشته و…مشاهده کرد و نیزاشعار عاشقانه او که از دل پاکش تراوش و در صفحات دیوان نگارش شده است و هر کسی با خواندن آنها روشنی دل مییابد و دیدهاش نورانی میشود.
به راستی که عشق را باید از دریچه چشم شهریار و غزلهایش نگریست؛ او مجنون زمانه بود که به لیلی اش نرسید. غالب غزلهای شهریار به ذائقه مردم خوشایند است و همگان در جمع یا تنهایی خود از این اشعار بهره میبرند. بی گمان او تا ابد در حافظه تاریخی ایرانیان جا گرفته است.
خدای را مستان یادگار عشق از من که در فراق تو نه یار دارم و نه ندیم
شهریار با همان دل سوخته و عشق آتشینش گداخته و پخته میشود و در غزلهای ماه سفر کرده، توشه سفر، پروانه در آتش و … حالات شاعر از عشق او حکایت میکند. شهریار وقتی که شعر میخواند آهنگ صدایش تغییر و بغض گلویش را میگیرد و شنونده را منقلب میکند. شهریارگاهی معاشرتهایش را محدود میکند، در را به روی اشخاص میبندد و خلوت میکند وگاهی چنان در تفکر است که خوردن نهار و شام را فراموش میکند. شهریارجز به الهام شعر نمیگوید، به شب علاقه خاصی دارد، اغلب بیدار است و به راز و نیاز با خداوند، قرائت قران و ادای نماز مشغول است.
شهریار بی گمان شاعر اهل بیت و ائمه اطهار (ع) هم است و معرفت به خدا و دین در غزلهایی مثل مناجات، قصیده توحید و یا علیای همای رحمت عیان است.
شهریار در سال ۵۴ داغ فوت همسر به دلش نشست و خود نیز پس از یک دوره بیماری در ۲۷ شهریور سال ۶۷ دار فانی را وداع گفت.
بیلمزدیم دنگه لر وار دونوم وار ایتگین لیک وار آیرلیق وار ئولوم وار
* روزنامه نگار