خبرگزاری مهر - گروه اجتماعی : "مدت زیادی است که خنده بر لبانمان سنگینی می کند . تاول های به یادگار مانده از جبهه و جنگ تن هامان را نمی سوزاند ، این سوزش از دل هامان بر می خیزد .اما مهم نیست چون جان باخته را از جان باکی نیست ..."

امروز، آفتاب هنوز طلوع نکرده بود که جمعی ازیادگارهای روزهای جنگ دست به دست هم دادند و تا قلب پایتخت آمدند تا در مقابل ساختمان مرکزی بنیاد شهید و امور ایثارگران از دردهای پیدا و پنهانشان بگویند . این رزمندگان اغلب لباس های تیره بر تن دارند . صدای صلوات می آید . هر بار بلند تر از قبل .

نفس گرم هوا گلو را می سوازند ، بوی جبهه می آید. بوی خاک. بوی ترکش. یکی در گوشه ای تشنه است ، به او آب بدهید گلویش خشک شده ، نه ... اسپریش را پیدا کنید نفس کم آورده ...

" یک ترکش تو سینه دارم . نمی تونم خوب نفس بکشم. دکتر گفته اگرعمل کنی یک درصد احتمال داره  زنده  بمونی ، اگر عمل نکنی  50درصد ."

این را یکی از میان جمعیت با صدایی خس دار و به آرامی  می گوید .غربت در نگاه تک تک شان  موج می زند .

آه از سینه ترکش دار مرد بلند می شود ، دست راستش را تا نزدیکی های چفیه دور گردنش  می برد و می گوید : " دیگه به این جامون رسیده. دارو نداریم. همه ما بیماریم ... قرار بود بعد از تایید کمیسیون حالت اشتغال یک مبلغ اندکی برای حالت اشتغال جانبازن بدهند. مدتی این هزینه پرداخت شد. رویش حساب هایی باز کردیم اما حالا این رقم کم هم قطع شده. حالا باید با تمام ناراحتی های باقی مانده از دوران نبرد، پاهای مصنوعی مان را تا این جا بکشانیم تا بتوانیم زنده بمانیم ."

"خط شکنان دیروزیم ، فراموش شدگان امروز ..."

این جمله را روی مقوای بزرگی نوشته اند ...

یکی دیگراز جانبازان با کیف رنگ و رو رفته ای که پر از مدارک پزشکی و غیر پزشکی است در تایید سخنان مردی که ترکش درسینه دارد، می گوید : ببینید برخی ها جانباز و آزاده را چقدر بی ارزش کرده اند که باید برای گرفتن اولین نیازهای زندگی شان ، سهم  دارو و درمان و هزاران مشکل معیشتی‌شان این همه راه را از استان مرکزی ، مشهد و... بکوبند و تا این جا بیایند .

یکی دیگرازحاضران شیمیایی شده درجنگ ، ماسک روی صورتش را جابه جامی کند و در ادامه درد و دل های پراعتراض دیگران می گوید  : رئیس جمهوربه هراستانی که می رود ، در جمع خانواده شهیدان و جانبازان ، از رسیدگی به ایثارگران می‌گوید و اینکه هر مسئولی در این زمینه کوتاهی کرد، از دولت ایشان نیست. اما سوال ما این است که آیا آقای احمدی نژاد از آن چه در زندگی واقعی ما می گذر خبردارد ؟ مگر همین چند وقت پیش ایشان دستور قاطعی در مورد مشکلات ما ندادند؟ مگر نگفتند که ایثارگران نباید مشکل دارو ودرمان داشته باشند؟ پس وعده ها چه شد ؟! چه کسی به دستور ایشان عمل نمی‌ کند؟!

ما مجبوریم برای مراجعه به دکترگاهی 300کیلومتر و یا بیشتر راه بیاییم و با پاهایی که نداریم خودمان را به دارو و دکتر برسانیم، یا حتی برای تعمیر همین پاهای پلاستیکی که حالا پایمان است . آخرش هم وقتی برای درمان به بیمارستانهای تهران می رسیم دکتر می گوید بروید فردا بیایید.!

ما هم که توی تهران جا و مکانی نداریم. مجبوریم روی چمن و یا کنار پارک بخوابیم .ای کاش حداقل به حرف رئیس جمهور عمل می کرند تا الان وضع و حال ما این نباشد .

وی به تجمع قبلی جانبازان در مقابل نهاد ریاست جمهوری و جلسات متعددی که در این فاصله با مسئولین مختلف در استان و تهران برگزار شده اشاره می‌کند و ادامه می دهد : وقتی به بنیاد شهید استان می رویم و بحث می‌کنیم، جواب می‌دهند: می‌خواستید به جبهه نروید. تا به حال چندین بار این جمله را از بنیاد شهیدی های استان شنیده‌ایم.

جانبازان دیگر که حلقه زده‌اند و به صحبت‌های او گوش می‌دهند، همگی در تأیید این سخنش به صدا می‌آیند و هر یک از برخورد نامناسب مسوولی از بنیاد شهید چیزی می‌گوید.

دیگری مدعی شد: در آخرین جلسه که بعد از تجمع مقابل ریاست جمهوری با مسئولین بنیاد شهید داشتیم، خود آقای ... صراحتاً در جلسه به ما گفت که کاری نمی‌خواهد برایمان انجام دهد. ایشان حتی به نوعی تهدید کرد که حقوق کل جانبازان استان مرکزی را قطع می‌کند. و از همه مهمتر وقتی پیگیری ما را دید، گفت: شما حتی اگر به دیوان عدالت اداری هم شکایت ببرید و آنجا هم به نفع شما رأی دهد ، بازهم کاری از پیش نخواهید برد. چون ما بلدیم که چگونه حرف بزنیم و شما را دور بگردانیم که گرفتار نشویم.

یکی دیگر از آزادگان که 10سال اسارت کشیده با صدایی لرزان در تکمیل و تایید حرف های نفر قبلی می گوید : " وقتی روزهای عطش آور خاک ریزهای اسارت را به یاد می آورم دلم می گیرد ، نه به خاطر تشنگی آن روزها ،که به خاطر ارزش های از یاد رفته رزمندگی ...

یک رزمنده دیگرتاکید می کند : وقتی زندگی ما برای برخی مسئولان کوچکترین اهمیتی ندارد مجیوریم برای امرار معاش به کارخانه های خصوصی برویم ، جانبازان شیمیایی مجبورند در مجاورت گازها و مواد خطرناک شیمیایی باشند. جوشکاری و نقاشی کنند. حالا حساب کنید ببینید عاقبت ما چه می شود.    ناراحتی اعصاب و معده کم نیست. بعد از جنگ ده ها ناراحتی دیگرهم به این ها اضافه شد. 

یک جانباز 45درصد می گوید : رئیس جمهور دستورداده کمک شود اما این کمک ها انگار یک گلوله برف است که باید بدهید ازدست صد نفر بگذرد ،  وقتی به دست ما که حلقه آخر این نفراتیم می رسد دیگر آب شده و هیچ از آن باقی نمانده . 

چندنفر از میان جمع به طرح جامع خدمت رسانی به ایثارگران اشاره می‌کنند و می گویند: این طرح 70 مورد اشکال دارد که بارها گفته‌ایم اما ظاهراً گوش کسی بدهکار این حرف‌ها نیست. به اسم ما لایحه‌ای تصویب می‌کنند که به کام دیگران است.

خورشید درهر ثانیه بیشتر از قبل در وسوسه داغ کردن زمین می سوزد ، زمین تکانی به خود می دهد ، آسمان اما دلش می گیرد، شاید به یاد روزهای عطش بار اسارت و زخم افتاده است ... اما جان باخته را از جان باکی نیست .این را صدای بلند یادگاران  جبهه فریاد می زند. حتی در سکوت حتی با لب هایی که دیگر نمی خندند ...

آنچه خبرگزاری مهر از این تجمع روایت کرد ، خود رهیافتی است تا اگر برخی مسوولین بنیاد شهید در ایفای حق این عزیزان کتاهی کرده اند ، به جای مشاهده تجمعشان (که ظاهرا ناگزیر ، اما زیبنده جانبازی و رزمندگی نیست) تک تک جمع معدود آنها را به حضور بپذیرند و ....

«مهر» آماده درج توضیح مسوولان محترم بنیاد شهید در مورد اقدامات صورت گرفته برای خدمات رسانی به جانبازان تجمع کننده است.