به گزارش خبرنگار مهر، گادامر در مکتب نئوکانتی آموزش دید. گادامر هنگامی که مارتین هایدگر به نگارش کتاب "هستی و زمان" اشتغال داشت ، زیر نظر او درس می خواند. وی نیز مانند هایدگر، تصور هرمنوتیک را صرفا به عنوان روشی برای علوم انسانی و تاریخی و قابل قیاس با روش طبیعی، مردود می شمارد. هرمنوتیک فلسفی از نظر او به فرآیند فهم آدمی مربوط می شود که بناچار تاریخی است، زیرا ما کل را به واسطه اجزاء، و اجزاء را به واسطه کل می فهمیم. این نوع فهم عملی نیست که به نحو قاعده مند قابل دسترسی و به طور عینی قابل اثبات باشد . رویداد یا تجربه ای است که بر ما عارض می شود. بالاترین نمونه وقوع آن ، تجربه ما از کارهای هنری و ادبی است. ولی در بررسی های دقیق و عالمانه ما درباره کارهای دیگر آدمیان در علوم انسانی و اجتماعی نیز واقع می شود، در هر مورد، فهم ، خودفهمی به دنبال می آورد.
یکی از حوزه های کاری گادامر، گفتگو در درون فلسفه و در درون تاریخ فلسفه ، بویژه نسبت به افلاطون و ارسطو و نیز هگل و هایدگر است. مفهوم دیالوگ در اینجا به معنای پرسش و پاسخ و برگرفته از افلاطون است. این گونه فهم هرگز به شناخت مطلق تبدیل نمی گردد. گادامر پایه فهم را زبان و گفتگو ، به تفکیک از ذهنیت، قرار می دهد، و از این راه هرمنوتیک فلسفی را از خطر خودسری در تفسیر آثار دیگران بر حذر می دارد.
مهمترین اثر منتشر شده گادامر کتاب "حقیقت و روش " است . از او همچنین چهار مجلد "نوشته های کوتاه" حاوی تحقیاقت مهم درباره افلاطون و هگل و پل سلان و دیگران، انتشار یافته است. مجموعه آثارش شامل کتابها و مقاله های پرشمار او در ده جلد گنجانده شده است. گادامر همچنین عملا در تدریس از روش گفتگو که محور هرمنوتیک فلسفی اوست استفاده می کند، و همچنین مسئله باعث شهرت گسترده او در مقام معلم بوده است.
گادامر در ماربورگ و در برسلاو بزرگ شد، و زندگی دانشگاهی او بازتابی از مهمترین جنبش های فلسفی آلمان در سده بیستم است. هنگامی که از 1918 تا 1922 در ماربورگ فلسفه می خواند، به نوکانتیها برخورد، و رساله دکترایش را زیر نظر نیکولای هارتمان و پاول ناتورپ در 1922 به پایان برد.
در 1923 برای اینکه تحت تعلیم ادموند هوسرل و مارتین هایدگر پدیدارشناسی بخواند راهی جزامبورگ شد، و در 1924 به دنبال هایدگر به ماربورگ رفت. در 1929 دو سال پس از انتشار آرای هایدگر در زمینه پیددارشناسی وجودی در "هستی و زمان"، صلاحیت تدریس در دانشگاه پیدا کرد و به پیشنهاد وی استادیار شد.
گادامر دانشجویی استثنایی بود که در سنین فوق العاده پایین 22 و 29 سالگی به ترتیب به درجه دکتری و استادیاری رسید. هنگامی که در دانشگاه ماربورگ به سر می برد، به خواندن فیلولوژی کلاسیک (یونانی و لاتین) پرداخت و در 1927 در امتحانات دولتی در این رشته موفق شد . رساله های دکتری و استادیاری او هر دو درباره افلاطون بود. رساله اخیر تحت عنوان "اخلاق دیالکتیکی افلاطون" در 1931 انتشار یافت. گادامر از همان زمان که هنوز در ماربورگ بود آغاز به تدریس کرد. بعد همچنین در لایپزیک، فرانکفورت و هایدلبرگ درس داد، و در آنجا در 1949 در مقام استاد کرسی فلسفه جانشین کارل یاسپرس شد. ولی پس از بازنشستگی در 1968 نیز همچنان به تدریس در دانشگاه هایدلبرگ ادامه می داد و بخشی از سال را در آمریکا، به ویژه در کالج باستن، درس می گفت.
در 1952، گادامر و هلموت کوهن مجله "فیلو زومنیشه رونت شاو" را بنیاد نهادند که به سرعت یکی از مهمترین نشریات فلسفی آلمان شد. کتابهای "حقیقت و روش" و "هستی و زمان" مهمترین آثار در زمینه هرمنوتیک در قرن بیستم شناخته شدند. در دهه 1960، گادامر درگیر مناظره ای پرحرات با یورگن هابرماس و مکتب فرانکفورت درباره هرمنوتیک و نظریه نقدی شد. در دهه 1970، در حیطه های مرتبط با تدریس در آمریکا که دومین مرحله حرفه معلمی او بود، گادامر توانست سهمی را که در "حقیقت و روش" در فلسفه عملی به دست آورده بود ، بیشتر بسط دهد، و به این مناسبت با آمریکایی ها متاثر از پراگماتیسم ، مانند ریچارد و ریچارد رورتی، تماس برقرار کرد. بعدها در دهه 1980، مناظره ای را با ژاک دریدا بر سر هرمنوتیک و ساختار شکنی آغاز کرد.
اندیشه گادامر با اندیشه یونانی بویژه افلاطون و ارسطو آغاز می شود. درگیری اولیه وی با افلاطون است به طوری که بیشتر جهت گیری های فلسفی تفکر وی از افلاطون است، گادامر تحت تاثیر معلمان نخستش مانند هارتمان و فرید لاندر، رویکردی را نسبت به افلاطون توسعه داد که ایده مربوط به هرگونه دکترین پنهان در اندیشه افلاطون را رد کرد ، در عوض به ساختار خود دیالوگهای افلاطونی به عنوان کلیدی برای فهم فلسفه افلاطون می نگریست . از نظر گادامر تنها راه برای فهم افلاطون، کار از طریق متون افلاطونی و دیالوگ و دیالکتیک موجود در آن متن ها است.