به گزارش خبرنگار مهر، در اواخر جنگ جهانی دوم، در حالی که هزاران اروپایی از گرسنگی در حال مرگ بودند، ۳۶ نفر در دانشگاه مینهسوتا داوطلب شدند که در مطالعهای شرکت کنند که آنها را در وضعیت سخت گرسنگیکشیدن قرار میداد. قضیه از این قرار بود که متفقین در حال پیشروی بهسوی مناطق اشغالشده بهدست آلمانها بودند و با افراد بسیاری روبهرو میشدند که از شدت گرسنگیکشیدن یکپارچه پوست و استخوان شده بودند. این نیروها نمیدانستند که از چه روشی استفاده کنند تا بتوانند بدون اینکه خطری این افراد را تهدید کند، به آنها غذا برسانند. محققان دانشگاه مینهسوتا به همین منظور مطالعهای ترتیب داده بودند تا با استفاده از آن بتوانند بهترین روش ممکن را برای این کار بیابند.
علاوه بر آثار فیزیکی، محققان با آثاری ذهنی روبهرو شدند که انتظارش را نداشتند: علاقه به کتابها و دستورالعملهای آشپزی بیشتر شده بود. کسانی که قبلاً هیچ علاقهای به این موضوعات نداشتند، فکر و ذکرشان فقط شده بود غذا. آن طور که یکی از شرکتکنندگان در این برنامه به یاد میآورد، «غذا مرکز همۀ افکار شده و تنها چیزی بود که در زندگی به آن اهمیت میدادیم».
هفتاد سال بعد از انتشارِ این تحقیقات، پروفسور سندهیل مولاینیتل که روی مسائل مرتبط با فقر در دورۀ معاصر کار میکرد، با استفاده از این تحقیقات دریافت: کمیابی چیزی بیشتر از گوشت و ماهیچه را از انسان ربوده بود. کمیابی ذهن انسانها را در اختیار گرفته بود. او بهعنوان یک اقتصاددان رفتاری بهدنبال این بود که ببیند وضعیت ذهنی افراد و محیط اجتماعی و فیزیکی آنها چطور کنشهای اقتصادیشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
مولاینیتن در سال ۲۰۰۸ در کنار الدار شفیر استاد روانشناسی دانشگاه تاد کتابی نوشتند که به بررسی این مسائل میپردازد. کتابی به نام کمیابی که نمایانگر یافتههایی از حوزههای اقتصاد و روانشناسی در طول سالهای متمادی و همچنین یافتههای مطالعات تجربی خودِ این دو نفر است. آنها بر اساس تحلیل دادههایشان بهدنبال این بودند که نشان دهند همانطور که غذا ذهن داوطلبان گرسنه در مینهسوتا را در کنترل گرفت، کمیابی به هر شکلی و برای هر کس اتفاق بیفتد، ظرفیت ذهنی فرد را میرباید. این داستان، همه چیز را شامل میشود؛ از گرسنگیکشیدن و تنهایی گرفته تا کمبود زمان و فقر.
سندهیل مولاینیتن دانشمند و استاد دانشگاه هندی در حوزه اقتصاد است، مولاینیتن سال ۱۹۷۳ در شهر «تامیل نادو» در هندوستان متولد شده است. او در دانشگاههای کرنل و هاروارد تحصیلات دانشگاهی خود را انجام داده است. مولاینیتن در زمینههایی مانند اقتصاد رفتاری، اقتصاد توسعه و اقتصاد شرکتها فعالیتها و مطالعات گستردهای دارد. او در شهر کمبریج در ایالت ماساچوست سکونت دارد و در دانشگاه هاروارد به تدریس اقتصاد مشغول است. مولاینیتن برنده بورسیه مک آرتور شده است.
الدار شفیر روانشناس و دانشمند علوم رفتاری آمریکایی است، او در حوزههایی مانند علوم شناختی، اقتصاد رفتاری و قضاوت و تصمیمگیری مطالعات و پژوهشهای گستردهای دارد و از صاحبنظران این حوزههای روانشناختی به شمار میرود. شفیر تحصیلات دانشگاهیاش را در دانشگاه براون در ایالت رودآیلند آغاز کرد و در نهایت مدرک دکترای خود را از انستیتو فناوری ماساچوست(MIT) دریافت کرد. الدار شفیر در دانشگاههای تاد و پرینستون روانشناسی و روابط عمومی تدریس میکند و عضو دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه هاروارد هم هست. دکتر الدار شفیر برنده بورسیه گوگنهایم شده است.
روانشناسان بهخوبی این مفهوم را توضیح دادهاند: اگر ذهن روی یک چیز متمرکز باشد، تواناییها و مهارتهای دیگر مثل توجه، کنترل فرد روی خودش و برنامهریزی بلندمدت مختل میشود. بهگفتۀ مولاینیتن و شفیر در این وضعیت، پردازشگر ذهن ما مانند پردازشگر رایانهای که در حال اجرای چندین برنامه است، کند میشود. در واقع ما ظرفیتهای ذهنیمان را از دست نمیدهیم؛ بلکه توانایی دسترسی به تمام داشتههای معمولمان را نخواهیم داشت.
اما مهمترین و بحث برانگیزترین بخشِ کار آنها مشخصساختن آثار کمیابی نیست؛ بلکه این ادعا است که کمیابی میتواند هر کسی را تحت کنترل خود درآورد. بحث آنها این است: ویژگیهایی که بخشی از شخصیت افراد تلقی میشوند، مثل رفتارهای فکر نشده، عملکرد نامناسب در مدرسه و تصمیمات نادرست مالی، شاید در حقیقت محصول احساس تأثیرگذار کمیابی باشند و زمانی که این احساس مداوم باشد، ذهن را در اختیار گرفته و این شرایط را به آن میقبولاند؛ مثل کسانی که در باتلاق فقر گرفتار شدهاند.
مولاینیتن خودش قبل از دیگران به این کمیابی واقف است؛ بهخصوص وقتی که بحث زمان در میان باشد. در واقع هیچکس به اندازۀ کافی زمان ندارد. همین قضیه راه بسیار خوبی برای شناخت نحوۀ عملکرد کمیابی است. محدودیتِ زمانی میتواند مفید باشد. ضربالاجلها و مهلت زمانی محدود، باعث افزایش انگیزه و تمرکز روی کار میشود؛ اما این افزایش تمرکز به بهای خاصی صورت میگیرد: هر چیزی خارج از آن کاری که زمان محدودی برای انجامش داریم، یا کمرنگ میشود یا نادیده گرفته شده یا به تعویق میافتد. البته این نکتۀ جدیدی نیست؛ اما مولاینیتن از موضوعات مربوط به زمان و محدودیتهای آن برای جاانداختن موضوع استفاده میکند.
اگرچه مولاینیتن بسیاری از زندگیاش را در وضعیت مناسب و راحت اقتصادی گذرانده است؛ در دورهای فقر را هم تجربه کرده است. در دهۀ ۱۹۸۰ قوانینی وضع شد که به افراد غیرشهروند آمریکا مانند پدرِ هندی مولاینیتن اجازۀ ادامۀ کار را نمیداد. او میگوید: «به چشم خودم میدیدم که والدینم یکشبه تغییر کردند». آنها بسیار مضطربتر و تندخوتر شده بودند؛ انگار که بخشی از شخصیتشان بهکلی تغییر کرده باشد.
سالها بعد مولاینیتن بهعنوان یک اقتصاددانِ رفتاری این موضوع را در سرتاسر جهان در میان افراد فقیر مشاهده کرد. به گفتۀ او «به هر طرف که نگاه کنی، شواهد این موضوع وجود دارد. ما فقط باید راههای ارائۀ علمیِ این شواهد را بیابیم». البته مطرح کردن این موضوع در مجامع علمی هم چندان کارِ سادهای نبوده است. همانطور که نویسندگان کتاب در مقدمه آوردهاند، «زمانی که به یکی از اقتصاددانان همکارمان گفتیم که در حال مطالعۀ کمیابی هستیم، او گفت که قبل از شما هم علم کمیابی وجود داشته است… نامش هم علم اقتصاد است»، البته این شخص از جهاتی درست میگفت. علم اقتصاد در واقع به مطالعۀ چگونگی مدیریت کمیابیِ فیزیکی میپردازد.
در سال ۲۰۱۰ نویسندگان کتاب بههمراه تنی چند از همکارانشان، چند آزمایش علمی ترتیب دادند. مکان این آزمایشها جایی بود که مولاینیتن به شوخی آن را «بهترین آزمایشگاه جهان» مینامید: مرکز خریدی در نیوجرسی. آنها بهدنبال این بودند که نشان دهند فقر، نوعی محدودیت در انتقال دادهها در ذهن یا به عبارتی «کاهش پهنایباند» را بهدنبال خواهد داشت که توانایی افراد برای تصمیمگیری و اقدام را میکاهد. او برای تبیین این موضوع چنین میگوید: «اگر بخواهیم واضح سخن بگوییم، هر کسی که باشی، فقر میتواند تو را احمقتر کند».
آنها برای این آزمایش طبق درآمد اظهارشدۀ شرکتکنندگان، دو گروه فقیر و ثروتمند طراحی کردند. در سوال اول اینطور پرسیدند که فرض کنید ماشینتان دچار خسارتی شده که سیصد دلار خرج دارد. بیمه نیمی از این مقدار را جبران میکند. شما باید تصمیم بگیرید که یا ماشین را تعمیر کنید یا به امید آنکه ماشین مدتی دیگر به حرکت خود ادامه دهد، این کار را به تعویق بیندازید. بر چه اساسی این تصمیم را میگیرید؟ این موضوع از نظر مالی آسان خواهد بود یا دشوار؟ بر اساس نتایج بهدستآمده در این وضعیت، تفاوت چندانی میان عملکرد دو گروه از نظر بهرۀ هوشی وجود نداشت.
اما در شکل دوم این آزمایش، آنها رقم تعمیر را به سه هزار دلار تغییر دادند. این بار با اینکه نتیجۀ آزمایش دربارۀ ثروتمندان تفاوتی نکرده بود، نتایج فقیرترها نشانگر کاهش چهاردهواحدی بهرۀ هوشی در این وضعیت بود. این کاهش حتی از کاهش بهرۀ هوشی افرادی که ۲۴ ساعت بیدار بودهاند نیز بیشتر است. مولاینیتن و شفیر توضیح میدهند که «افزایش دغدغههای مالی برای فقرا، عملکرد ذهنی آنها را حتی بیش از بیخوابیِ شدید کاهش میدهد». نتیجه واضح است. مولاینیتن توضیح میدهد که فقر از ظرفیت ذهن میکاهد.
در طول نیم قرن گذشته، دانشمندان علوم اجتماعی، آثار اضطراب و حواسپرتی روی توجه و کنترل را بهخوبی کاویدهاند. این مفهوم در سازوکار مغز نیز دیده میشود: در زمان اضطراب و کارهایی که نیاز به کنترل فرد روی خودش دارد، سطح گلوکوز در قشر جلویی مغز کاهش مییابد. این منطقه به توجه، برنامهریزی و انگیزه مربوط است. قندخونِ کم هم باعث تقلیل ظرفیتهای فیزیکی میشود.
اما با وجود پیشرفتهای حاصلشده در روانشناسی و علوم اعصاب، این ایده که یافتههای رفتاری میتواند سبب ایجاد بینشی متفاوت به تصمیمات اقتصادی شود، موضوعی جدید است. اقتصاد نوکلاسیک سالها بر این باور بود که افراد، کنشگرانی عقلایی و خودخواه هستند که همواره تصمیمات را طوری میگیرند که بهترین وضعیت ممکن برایشان پدید آید. اما در سال ۱۹۷۹، دنیل کانمن ۴ از دانشگاه پرینستون و آموس تورسکی۵ از دانشگاه استنفورد، مقالهای پیشگامانه در رابطه با تصمیمگیری نوشتند که باعث شد این دیدگاه آرامآرام به عقب رانده شود. مطالعۀ آنها مدعی بود که شکل ارائۀ گزینهها به اندازۀ ارزش چیزهای مختلف نزد افراد، در تصمیمگیری دخیل است. ۲۳ سال بعد و پس از مرگ تورسکی، کانمن جایزۀ نوبل را بهخاطر دستاوردهایش در این زمینه برد.
امروزه اقتصاد رفتاری به شاخهای مهم در اقتصاد تبدیل شده است و کارهایی مانند کار مولاینیتن و شفیر برای کانمن نشانگر قدمهای منطقی بعدی در این حوزه است. کانمن در مصاحبهای میگوید: «واضح است که روانشناسی کمیابی وجود دارد و این ایده که کمیابی بهخودیخود تصمیمات خودش را میسازد، ایدهای جدید و بسیار جالب است». کار مولاینیتن و شفیر این طرز فکر قدیمی را تغییر داده است که افراد فقیر به این خاطر فقیر هستند که تصمیمات بدی میگیرند. «در واقع افراد به این خاطر تصمیمات بدی میگیرند که فقیر هستند».
آن طور که مولاینیتن توضیح میدهد، اگرچه تمام مشکل افراد فقیر مربوط به کمیابی نیست؛ کمیابی میتواند نشانگر نوع ذهنیتی باشد که افراد درگیر با آن از خود نشان میدهند. او در این رابطه میگوید: «برای مثال در دریافت وامهای فکرنشده، موضوع، فقط صبر یا ارادۀ کمتر نیست؛ بلکه موضوع راهحلهای مالی است که در کوتاهمدت میتواند مشکل را حل کند؛ اما در بلندمدت آثار فاجعهباری در پی خواهد داشت.
گرفتن وامهایی که بهمحض درخواست، ارائه شده و در سررسیدهای مشخص باید تسویه شوند، نمونهای از اینها است. مولاینیتن در این رابطه میگوید: «این نوع قرضگرفتنِ پرخطر، به نظر مضحک میآید. هدف ما این بوده است که ثابت کنیم که طرز تفکری شبیه به این بهخاطر کمبود فهم مالی یا حماقت حاصل نمیشود؛ بلکه از احساس کمیابی ناشی میشود».
نتایج تحقیقی در دانشگاه پرینستون نیز این موضوع را تأیید میکرد. در آنجا دانشجویان را به دو گروه فقیر و ثروتمند تقسیم و همین موضوعِ گرفتن وام را روی آنها امتحان کردند. نتایج همانی بود که در دنیای واقع شاهد آن هستیم. مولاینیتن در این باره توضیح میدهد که این دانشجویان بهصورت تصادفی، فقیر یا ثروتمند نامگذاری شده بودند و هیچ تفاوت خاصی بین آنها وجود نداشت. مولاینیتن و شفیر در کتاب کمیابیِ خود مینویسند: «این مطالعه نشانگر وجود رابطۀ نزدیک بین موفقیت و شکست در وضعیت کمیابی است» و کمیابی بدون توجه به اینکه چه کسی را درگیر خود ساخته است، باعث ایجاد کمیابی بیشتر خواهد شد.
هزینهها همواره مسأله بزرگی در زندگی انسان بوده است. احتمالاً از همان اولین زمانهایی که تمدن شکل گرفت انسانها تلاش کردهاند برای مدیریت هزینهها ی خود راه حلهایی پیدا کنند. اما برای انسان مدرن این مساله نمود بارزتری دارد. شکل زندگی تغییر کرده است و تجملات زیادی وارد زندگی انسان شدهاند که مدیریت هزینهها را سخت کردهاند. هزینههایی که از آن حرف میزنیم هم میتواند هزینههایی مادی و هم چیزهایی مانند زمان باشد که در زندگی انسان امروز، که گوناگونی دغدغههایش به شدت افزایش یافته به شدت مؤثر است. فقر احمق میکند کتاب جذاب و کاربردیای است که مسئلهی «کمبود» یا «کمیابی» را بررسی کرده و نگاه جدیدی به خواننده میدهد.
کتاب فقر احمق میکند با عنوان اصلی «scarcity: much so means little too having why» اولین بار سال ۲۰۱۳ در شهر نیویورک آمریکا منتشر شد. این کتاب تلاش میکند تأثیر کمیابی (قحطی) را در زندگی انسان دربارهی دو مسألهی پول و زمان نشان دهد و البته راه حلهایی برای مقابله با این شرایط برای افراد ارائه دهد. کتاب فقر احمق میکند به سرعت توانست جایگاهش را در میان خوانندگان پیدا کند. این کتاب از آمریکا هم فراتر رفته است و در طی سالهای گذشته به چندین زبان ترجمه شده است.
در مقدمه کتاب فقر احمق میکند از قول نویسندگان آمده است: «ما این کتاب را به این خاطر نوشتیم که برای ننوشتنش وقت نداشتیم.» داستان نوشتن کتاب به گفته نویسندگان از گرفتاریهای زیاد سندهیل مولاینیتن آغاز شده است. گرفتاریهایی که او را به طور جدی از انجام تعهداتش بازداشته بود و باعث شده بود در مدیریت زمان و برنامههایش کاملاً با مشکل مواجه شود.
در میان همین برنامهها پیشنهادی مبنی بر نوشتن فصلی از کتابی درباره زندگی آمریکاییهای کم درآمد به آنها پیشنهاد شد. موردی که در این فصل بررسی شد مردی بود که تعهدات مالی فراوانی داشت و توانایی مدیریت دخل و خرجش را نداشت. شیفر و مولاینیتن به شباهتهای زیادی میان شأن، مدیر دفتری که دربارهاش نوشتند و مولاینیتن پی بردند و تلاش کردند منطقی مشترک پیدا کنند که شرایط پیش آمده برای هر دوی آنها را توضیح دهد و برای ان راه حل های کارامد ارائه دهد. آنها معتقد بودند آنچه میان این دو نفر مشترک است «اثرات کمیابی» است و تصمیم گرفتند به یک سوال مهم پاسخ دهند: «آیا میتوان منطقی فراگیر برای کمیابی ارائه داد؟ منطقی که در این پس زمینههای گوناگون کاراییاش را حفظ کند؟» در نهایت آنها برای پاسخ به این سوال کتاب فقر احمق میکند را نوشتند.
مروری بر فصلهای کتاب فقر احمق میکند
کتاب با مقدمهای آغاز شده است که در ابتدای آن انگیزه نویسندگان از نوشتن فقر احمق میکند آمده است. در ادامه این مقدمه نویسندگان شیوههایی که برای رسیدن به پاسخ سوالاتشان به کار بردهاند را توضیح دادند. آنها آزمایشهایی را برای بررسی اثر کمیابی طراحی کردند و نتایج ناشی از آنها را بررسی کردند. آنها در ادامه درباره مفهومی به نام علم کمیابی اصلی صحبت کردهاند.
پس از مقدمهای مفصل که ذهن خواننده را کاملاً برای مطالب کتاب آماده میکند، کتابِ فقر احمق میکند در سه بخش اصلی نوشته شده است:
بخش اول: ذهنیت کمیابی
بخش دوم: کمیابی، کمیابی میآورد
بخش سوم: طراحی برای کمیابی
پس از بخشهای اصلی کتاب قسمت پینوشت آمده است که در آن درباره بسیاری از مطالبی که در متن کتاب آمده توضیحات تکمیلی داده شده است و منابع و مراجعی نیز برای بسیاری از مطالب متن آمده است. همچنین واژه نامه و نمایهای نیز در انتهای کتاب آمده است که میتواند در روشن کردن مفاهیم کتاب برای خواننده نقش مهم و اساسیای را ایفا کند.
کتاب فقر احمق میکند، کتابی است که توانسته است نظرات زیادی را به خود جلب کند و به خصوص برای افرادی که دغدغههای زیادی دارند به کتابی کارآمد تبدیل شود. نقد و بررسیهای مختلفی روی این کتاب انجام شده است و بسیاری از بزرگان علم اقتصاد نیز دربارهی آن اظهار نظر کردهاند. در مجلهی «اکونومیست» دربارهی این کتاب آمده است: «نظریهی جامع کتاب دربارهی ذهنیت کمبود در نوع خود بسیار تازه است.» همچنین «کس سانتستین» در نیویورک تایمز این کتاب را «فوق العاده درخشان» نامیده است.
تعدادی از منتقدان فقر احمق میکند را در سیاست نیز تأثیر گذار میدانند. تیم آدامز منتقد «گاردین» در این باره گفته است: «خواندن این کتاب برای تمام سیاستمداران در همه جای جهان واجب است.»
فقر احمق میکند، مانند بسیاری از کتابهای دیگر منتقدانی هم داشته است. برای مثال تیم هارفورد از مجلهی «فایننسیال تایمز» این کتاب را «نامتعادل» توصیف کرده است. او در ادامه گفته است: «آنچه در این کتاب در ابتدا سرگرم کننده است و از آزمایشهای جذابی هم حرف میزند در ادامه طولانی، تکراری و گیج کننده است. فصلهای پایانی کتاب پیشنهادات جالبی دربارهی سیاستگذاری، مدیریت و خودیاری ارائه میکند ولی اغلب این پیشنهادات ناپختهاند و کارایی لازم را ندارند.»
فقر احمق میکند؛ انتشار به زبان فارسی
کتاب فقر احمق میکند اولین بار سال ۹۷ تحت عنوان «کمبود: نگاهی به کمبودهای فردی و اجتماعی» در ایران منتشر شد. این ترجمه را «حسین علیجانی» انجام داده و نشر ققنوس آن را منتشر کرده است. سید امیرحسین میرابوطالبی، مترجم جوان کشورمان نیز این کتاب را برای انتشارات ترجمان علوم انسانی به فارسی برگردانده است و به چاپهای متعددی رسیده است.
در بخشی از کتاب فقر احمق میکند میخوانیم: یک لحظه فکر کنید که این موضوع تا چه حد جالب توجه است. بر طبق اصول اولیهی حسابداری حتماً پای بده بستان در میان است. هر قدر هم که ثروتمند باشید، پولی که در اختیار دارید محدود است. اگر ۱۰ دلار را خرج یک چیز کنید، ۱۰ دلار کمتر برای چیزی دیگر باقی خواهد ماند (حتی اگر آن چیز دیگر ارثی باشد که برای فرزندتان به جا میگذارید). بالاخره آن ۱۰ دلار باید از جایی بیاید. اما افراد معمولاً چنین احساسی ندارند. بسیاری از ما خریدهای ۱۰ دلاری را به صورتی انجام میدهیم که انگار خبری از بده بستان نیست. برای انجام این خرید لازم نیست خرید دیگری را فدا کنیم. شاید حتی بتوان گفت احساس میکنیم که موجودی نامحدودی از اسکناسهای ۱۰ دلاری در بودجه مان داریم. البته در نهایت میدانیم که اینطور نیست، اما رفتارمان به همین صورت است.
با این همه بعضی مواقع متوجه بده بستانها میشویم. تصور کنید که رژیم گرفتهاید و دوباره در موقعیت انتخاب آن نوشیدنی قرار دارید. اگر چه که شاید قیمت ۱۰ دلاری شما را به فکر بده بستانها نیندازد، «قیمت کالری» این کار را خواهد کرد. آن سیصد کالری اضافی باید محاسبه شود. نوشیدن آن نوشیدنی یعنی از دست دادن چیزی دیگر. آیا ارزشش را دارد که به خاطر نوشیدنی از خیر دسر بگذرید؟ یا از پیراشکی فردا صبح؟ رژیم ما را به حسابداران کالری تبدیل میکند. حسابها باید صاف شوند. در این شرایط به خوبی متوجهیم که داشتن یک چیز برابر است با نداشتن چیز دیگر. در حقیقت درگیر تفکری میشویم که ان را تفکر بده بستان مینامیم.
مشخص است که آن ده دلار برای کسانی که از نظر مالی در تنگنا هستند حکم سی صد کالری فردی را دارد که رژیم است: این مقدار هم محاسبه شود. در استعارهی چیدمان چمدان، داشتن چمدان کوچک به این معنی بود که وارد کردن یک چیز مساوی است با بیرون ماندن چیز دیگر.