به گزارش خبرنگار مهر، چاپ دوم کتاب «تهران تا تیرانا» شامل خاطرات مسعود خدابنده از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق و سرتیم حفاظت از مسعود و مریم رجوی، با تدوین محمد جعفربگلو، به تازگی در شمارگان هزار نسخه، ۱۶۰ صفحه و بهای ۴۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. چاپ نخست این کتاب پاییز امسال با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه و بهای ۵۰ هزار تومان منتشر شده بود.
سازمان مجاهدین خلق ایران که امروزه با عنوان «منافقین» شناخته میشود، در حافظه تاریخی ایرانیان یادآور جنایت، ترور، خیانت و وطنفروشی است. البته تاریخچه مجاهدین حاوی ابعاد گستردهتری است. این سازمان از بدو تأسیس در میانه دهه ۴۰ تا به امروز که در گوشهای از خاک آلبانی و تحت حمایت آمریکا ادامه حیات میدهد، منشأ تحولاتی بوده است؛ ترور مستشاران آمریکایی در سال ۵۴، تغییر ایدئولوژی سازمان از اسلام به مارکسیست، تکاپوهای سازمان در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب، فعالیتهای مجاهدین خلق بعد از سقوط شاه، اعلان جنگ مسلحانه علیه نظام، روی آوردن به ترور مسئولین نظام، ترورهای کور و جنایت علیه مردم ایران، همراهی با صدام و دشمن متجاوز بعثی، راهاندازی عملیات فروغ جاویدان علیه جمهوری اسلامی، خیانتهای متعدد سیاسی، جاسوسی و… تنها بخشی از کارنامه سازمان مجاهدین خلق است که هنوز بعد از گذشت شش دهه از تأسیس، ناگفتههای بسیاری پیرامون آن وجود دارد.
بدون تردید، روایت و واگویههای تاریخی از سوی اعضای سازمان میتواند گرههای تاریخی متعددی را بگشاید. مسعود خدابنده یکی از همین شخصیتهاست. او که از پیش از پیروزی انقلاب، سمپات مجاهدین خلق بود، تا سال ۱۳۷۵ که از سازمان برید، تمام ردههای سازمانی را طی کرد و به نزدیکترین عنصر به مسعود و مریم رجوی تبدیل شد. وی دو دهه سابقه عضویت در سازمان را در کارنامه دارد.
مسعود خدابنده که با نام مستعار «رسول» در سازمان فعالیت میکرد، در تابستان ۱۳۶۰ مسئول مستقیم انتقال محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری (عاملین انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری) بود. وی در بخشی از این کتاب، درباره انتقال کلاهی و کشمیری از ایران میگوید: «همزمان با ورود مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر به فرانسه (مرداد ۱۳۶۰)، من از لندن به پاریس اعزام شدم و سپس همراه سعید شاهسوندی برای انتقال یک فرستنده رادیویی ده کیلوواتی و سایر وسایل ارتباطی از مونیخ به بغداد و ازآنجا به مرز کردستان ایران و از طریق کوهستان به دره زیر سردشت منتقل شدم. مدتی از حضور در کردستان نگذشته بود که این مقر تبدیل به محل وصل نفرات داخل کشور به فرانسه شد. بسیاری از اعضا در آن سالها بهویژه بعد از شکست سی خرداد ۶۰ از طریق مقر ما که آن زمان همجوار مقر حزب دموکرات بود، به دفتر بغداد و از طریق اردن به فرانسه منتقل شدند. ازجمله اینها مهدی ابریشمچی و جلال گنجهای بودند که همه آنها را خودم از مرز تحویل گرفتم. محمدرضا کلاهی (عامل انفجار دفتر حزب جمهوری) و مسعود کشمیری (عمل انفجار ۸ شهریور) هم در همین زمان و البته با فاصله زمانی کمی به مقر ما منتقل شدند. مشخص بود که هیچکدام را به خاطر سابقه نمیتوانستیم به اروپا بفرستیم و دستور، نگهداشتن و مراقبت از آنها بود. کلاهی (با نام سازمانی کریم رادیو) را که به لحاظ فنی در ایستگاه رادیو قابلاستفاده بود در کردستان نگه داشتیم و مسعود کشمیری (با نام سازمانی باقر روابط) را که عربی بلد بود به دفتر بغداد فرستادیم…» خدابنده اطلاعات و تحلیلهای جالبی درباره حیات یا ممات کشمیری و کلاهی دارد.
وی در جای دیگری از خاطراتش میگوید: «در مورد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی (۷ تیر ۱۳۶۰) و دفتر نخستوزیری (۸ شهریور ۱۳۶۰)، فکر نمیکنم کسی در اعضا، هواداران، اعضای شورا و یا جداشدگان باشد که نداند این دو عملیات کار سازمان بوده است. رجوی بارها در جلسات خصوصی، این مسئولیت را گردن گرفت. او علناً مسئولیت این دو عملیات را میپذیرفت و میگفت: این خشم خلق قهرمان بود! عامل اصلی دو عملیات ۷ تیر و ۸ شهریور ۱۳۶۰، دو نفر به نامهای محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری بودند؛ کسانی که وظیفه انتقال آنها از ایران، بر عهده من گذاشته شد.»
روایتهای او از جلسات داخلی سازمان، بدیع و جالب است. مثلاً او ذیل مبحثی با عنوان «نشست معاصی» میگوید: «من جزو اولین کسانی بودم که در نشستهای طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواجش با مسعود رجوی شرکت کردم. آن زمان این جلسات بهعنوان «نشست معاصی» مشهور بود. جوانترین اعضای حاضر در آن جلسات من بودم و لذا بیشتر ناظر بودم تا فعال. جوهره این نشستها این بود که مسعود با همسر دوستش یعنی مهدی رابطه جنسی برقرار کرده ولی این معصیت و گناه نیست. چون مسعود رهبر است. بعد هم تئوریهایی به دنبال این اصل آمد که مثلاً معصوم بودن امامان به این نیست که کاری نکردهاند، بلکه بدین خاطر است که بالاتر قرار دارند و آنچه برای مردم معصیت است، نهتنها برای آنان معصیت نیست بلکه عین ثواب است!»
روابط سازمان مجاهدین خلق با شخصیتهایی چون بازرگان، بنیصدر، منتظری و… از جمله فصول مهم خاطرات خدابنده است. خدابنده همچنین اطلاعات بسیار جالبی درباره شخصیت مسعود و مریم رجوی دارد که بیانگر روحیات، اخلاق، سبک زندگی آنان است.
از دیگر فصول مهم و جالب توجه «تهران تا تیرانا»، افشای تلاشی است که سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۷ برای ترور آیتالله خامنهای -رئیس جمهور وقت – صورت داد. خدابنده که رابط اصلی این عملیات را میشناخت، بعدها جزئیات آن طرح را از وی شنید.
«تهران تا تیرانا» همچنین حاوی رازهایی از پادگان اشرف است. راوی به خوبی فضای داخلی این اردوگاه را ترسیم میکند و میگوید که چگونه عدهای از اعضای سازمان در این کمپ، قربانی زیادهخواهی و کینه سرکرده سازمان شدند. خدابنده همچنین در خاطراتش از طرحها و نقشههای سازمان برای جذب خوانندگان، هنرمندان و افراد مشهور از جمله خدیجه اشرفالسادات مرتضایی (مرضیه) سخن میگوید.