خبرگزاری مهر -گروه هنر-زهرا منصوری: در همین سالهایی که سینمای بلند داستانی ایران شرایط چندان ایدهآلی را در جذب مخاطب و فروش در گیشه تجربه نمیکند و فرآیند عرضه محصولات نمایشی در آستانه ورود به دورانی تازه بهواسطه فراگیر شدن بسترهای عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد.
«فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریانساز در دنیای جدید محسوب میشود و به همین دلیل دیگر بهسختی میتوان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر قصد دارد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی بخشی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در قالب گفتگو با عوامل این آثار بپردازد.
فیلم کوتاه «لاری» بیستوهشتمین فیلمکوتاهی است که در قالب این سلسله گفتگو میزبان عواملش بودیم.
«لاری» سوژهای خاص درباره یکی از پدیدههای تلخ اجتماعی در مناطق حاشیهای شهرهای بزرگ دارد که تلاش کرده است این آسیب اجتماعی را در قالبی سینمایی به تصویر درآورد.
آنچه میخوانید حاصل گفتگوی خبرگزاری مهر با میثم مرادی کارگردان و مهدی رضایی مدیر فیلمبرداری فیلم کوتاه «لاری» است.
* بد نیست از اینجا شروع کنیم که چطور به چنین ایده خاصی برای فیلم «لاری» رسیدید و چقدر این پدیده مصداق واقعی دارد؟
میثم مرادی: این پدیده را ابتدا از زبان چند نفر از اهالی محلهای که مادربزرگ خودم در آنجا زندگی میکند، شنیدم. اتفاقاً فیلمبرداری این فیلم را هم در همان منطقه انجام دادیم. آنجا بود که از اهالی شنیدم واقعاً چنین مکان زیرزمینیای به نام «حیاط نشاط» در محل وجود دارد که بهصورت غیرقانونی و در قالب شرطبندی و قمار، بچههای بیسرپرست را به جان هم میاندازند و از مبارزه آنها پول درمیآورند. زمانی که خودم برای اولینبار درباره این موضوع شنیدم، شوکه شدم و با خودم گفتم مگر امکان دارد؟
مرادی: اولین کاری هم که کردم این بود که سراغ یکی از نهادهای متولی در حوزه آسیبهای اجتماعی رفتم و از آنها خواستم تا برای تولید این فیلم همراهی کنند، اما در پاسخ گفتند، فکر میکنید خودمان از وجود این مراکز خبر نداریم! بعد که پیگیر شدم دیدم پیش از من یکی دو خبرنگار هم روی این موضوع کار کردهاند و گزارشهایی هم درباره آن منتشر شده بود. حدود ۵ ماه پیگیر تحقیق برای اطلاع از واقعیت ماجرا وقت گذاشتم و از جایی به بعد احساس کردم که حتماً خودم باید به چشم ببینم. نمیتوانستم به چیزهایی که دور میشنیدم قناعت کنم.
وقتی بیشتر پیگیر شدم دیدم نه فقط در آن محله که در حاشیه محلههای دیگری مانند شوش و هرندی هم این حیاطهای نشاط وجود دارند! حتی مطلع شدم که در یکی از این حیاطها دو پسربچه نوجوان و بدسرپرست، مردهاند! یکی نامش مهران بود و دیگری عباس.
* واقعاً در قالب همین شرطبندیها جانشان را از دست داده بودند؟
مرادی: بله. این بچهها را با مواد و مشروبات از خود بیخود میکنند و به جان هم میاندازند! در بافت فرهنگی آن مناطق که خودم هم مدتها در آنجا زندگی کردهام، خیلی این مفهوم برای بچهها جا افتاده که راه بزرگی کردن، همین دعوا و کتککاری است. خلاصه تلاش کردم تا از نزدیک هم بخشی از واقعیتها را ببینم و بعد از آن بود که برای ساخت این فیلم مصر شدم.
اولین کاری هم که کردم این بود که سراغ یکی از نهادهای متولی در حوزه آسیبهای اجتماعی رفتم و از آنها خواستم تا برای تولید این فیلم همراهی کنند، اما در پاسخ گفتند، فکر میکنید خودمان از وجود این مراکز خبر نداریم! با تعجب گفتم خب بالاخره باید جلوی این پدیده گرفته شود.
همین مسئله انگیزه شد که نزدیک دو سال و نیم روی نگارش فیلمنامه و تأمین سرمایه این فیلم زمان بگذارم. بدون تعارف و اغراق، شخصاً خیلی برای به سرانجام رسیدن این فیلم تلاش کردم و دوست داشتم کار بهگونهای باشد که صدای این بچهها هم شنیده شود. بهگونهای ساخت این فیلم برایم حیثیتی شده بود.
* فکر نمیکنید در فیلم، مراودات موجود میان آدمهای بزرگسال، بهزور به روابط میان کودکان تحمیل شده است؟ دو بچهای که جثه کوچکی هم دارند، چطور میشود که برای آدمبزرگهایی که خودشان اهل نقشه کشیدن و سواستفاده از دیگران هستند، نقشه بکشند؟
مرادی: چه خوب که این سوال را مطرح کردید چرا که یکی از مسئولان انجمن سینمای جوانان هم پیشتر این مسئله را درباره فیلم مطرح کرده بود. نمیدانم شما چقدر مسیرتان به این مناطقی که در فیلم نشان دادهام، افتاده،،کافی است فقط دو روز بهصورت گذری از این مناطق عبور کنید تا متوجه شوید که اتفاقاً حرفها و اعمال این بچهها بهگونهای است که شاید شما از یک فرد ۵۰ ساله ساکن مرکز شهر هم توقع نداشته باشید. حتی یکی از دوستان معتقد بود که فضای فیلم واقعی و باورپذیر نیست.
* این همان مشکلی است که من هم دارم و احساس میکنم فضا فیک و مصنوعی شده است.
مرادی: شاید اصلاً تماشای همین فیلم این دغدغه را برای شما بهوجود بیاورد تا بروید و از نزدیک هم این فضاها را ببینید. متأسفانه همه اینها واقعیت دارد و ما اتفاقاً خیلی از جزئیات و کلمات را در فیلم نمیتوانستیم به کار ببریم و امکان نمایش خیلی از اتفاقات را هم نداشتیم. واقعاً شاید برای ما باورپذیر نباشد که فردی دختر ۹ ساله خود را در قمار ببازد.
مرادی: تا از نزدیک این فضاها را ندیده باشید، نمیتوانید آن را درک کنید. من خودم با وجود اینکه سالها در آن مناطق زندگی کرده بودم و مادربزرگم ساکن همین مناطق است، تا زمانی که وارد این جمعها نشدم و از نزدیک ندیدم، نتوانستم واقعیت را باور کنم * اتفاقاً این مشکلی است که پیشتر با فیلم «بچهخور» محمد کارت هم داشتم! واقعاً چرا باید چنین تصویری از شرطبندی روی یک دختر بچه در فیلم بازنمایی شود؟
مرادی: چون واقعیت دارد و شما هم تا از نزدیک این فضاها را ندیده باشید، نمیتوانید آن را درک کنید. من خودم با وجود اینکه سالها در آن مناطق زندگی کرده بودم و مادربزرگم ساکن همین مناطق است، تا زمانی که وارد این جمعها نشدم و از نزدیک ندیدم، نتوانستم واقعیت را باور کنم. آنچه هم که در فیلم به تصویر کشیدیم، روایتی بسیار سانسورشده از واقعیت جاری در این مناطق بود.
* البته در برخی نماها، تلاشهایی برای ارجاع به برخی اتفاقات غیرقابل نمایش داشتید.
مرادی: تلاش کردیم در حد امکان اشارههایی بکنیم اما نکته مهم این است که متأسفانه باید بپذیریم که این واقعیتها وجود دارد.
* اینکه واقعیت است درست اما اجازه دهید مثالی بزنم. در مستند «مشق امشب» که یکی از مستندهای خوب دورههای اخیر جشنواره «سینماحقیقت» بود، شاهد حضور پسربچهای مقابل دوربین بودیم که به معنای واقعی مرد بود و مانند یک مرد بزرگ هم صحبت میکرد. مشخص بود که به اجبار شرایط سخت حاکم بر زندگیاش وارد مراودات زندگی بزرگترها شده، تصویر آن کودک و بزرگیاش باورپذیر است و فیک نیست اما اینجا ردونشانی از رنجی که این بچهها را بزرگ کرده باشد، نمیبینیم.
مرادی: واقعاً تنها جوابی که میتوانم بگویم این است که این حس بستگی به تجربه مشاهده از نزدیک شرایط این بچهها دارد. شاید خیلی از شرایط اجتماعی که امروز ما با پوست و خونمان تجربه میکنیم و برایمان حتی عادت هم شده است، شنیدنش از طرف یک فرد خارجی که در محیط اجتماعی ما زندگی نکرده است، باورپذیر نباشد.
* بخشهایی از فیلم «لاری» بهشدت مخاطب را به یاد سریال «یاغی» میاندازد. این تشابه را قبول دارید؟
مرادی: اتفاقاً من سریال «یاغی» را از قصد، ندیدم.
* این البته پاسخ خوبی نیست که کارگردانان معمولاً در مقابل این نقد میگویند فلان کار را اصلاً ندیدهایم!
مرادی: واقعاً ندیدم. متن این فیلمنامه را هم تقریباً سه سال پیش در بانک فیلمنامه ثبت کرده بودیم. این موقعیت از آن موقعیتهایی است که هر کارگردان و یا حتی مستندسازی میتواند به آن بپردازد. به این دلیل تصمیم گرفتم که کار محمد کارت را نبینم که وقتی برای برخی از دوستان داستانم را مطرح کردم گفتند، سریال او هم چنین فضاهایی دارد. سریال «یاغی» خودش براساس یک کتاب بود که نویسنده آن کتاب هم برداشت خودش از این مدل قمار و شرطبندی را روایت کرده بود. فضای کلی شاید شباهتهایی داشته باشد اما فکر میکنم متن و زیرمتن فیلم من متفاوت از آن سریال باشد.
* یک نکته دیگر شباهت فضای کلی فیلم و حتی برخی دیالوگها با فیلمهای دهه ۵۰ و ۶۰ و مشخصاً سینمای مسعود کیمیایی در آن سالها است. واقعاً تحتتأثیر سینمای کیمیایی بودید؟
مرادی: اگر فیلم کوتاه قبلیام را دیده باشید میدانید که اساساً خیلی تحتتأثیر فیلمساز دیگری نیستم. کمااینکه فیلم قبلیام اساساً مسیری متفاوت از این فیلم داشت. تلاشم این است که براساس یافتهها و پژوهشهای که داشتهام فیلمنامه بنویسم و فیلمم را بسازم. خیلی بهدنبال آن نیستم که بخواهم از روی دست فیلمساز دیگری نگاه کنم و ایده بگیرم.
* یکی از ویژگیهای مثبت فیلمکوتاه «لاری» جنبه فنی و مشخصاً فضای بصری آن است. جناب رضایی بد نیست شما هم توضیحاتی درباره این جنبه از فرآیند تولید فیلم بدهید.
مهدی رضایی: بد نیست از همین ماجرای شباهت فیلم با حال و هوای فیلمهای کیمیایی که شما آن را مطرح کردید شروع کنیم. واقعیت این است که ما قصهای داشتیم که با هر پرداختی که سراغ آن میرفتیم، بالاخره بخشهایی از آن یادآور سینمای آن سالها میشد. این اولین تجربه همکاری من با میثم مرادی بود و نکتهاش هم این بود که این مدل اتفاقات، پیشتر سوژه فیلمهای دیگری شده بودند اما از همان جلسات اولیه یکی از دغدغهها این بود که خروجی کارمان شبیه کارهای دیگر نشود. حتی در قاببندیها و مشخصاً سکانسهای مربوط به دعوا و درگیری تلاش کردیم که متفاوت عمل کنیم. تلاشمان این بود که به حد ممکن به کاراکترها نزدیک شویم. شاد راحتترین تصمیم برای هر کارگردانی این باشد که همه چیز را خیلی ساده برگزار کند اما ما در جزئیات کار هم سختگیریهایی داشتیم.
* مثل نورپردازی که در فضاسازیها بسیار مؤثر است.
رضایی: بله. میخواستیم در همان تایم ۱۵ دقیقهای فیلم هم همه چیز شبیه به هم و تکراری نباشد. در نورپردازی به این نکته توجه داشتیم که رنگهایی را استفاده کنیم که با زیرمتنهای قصه ارتباط داشته باشد. مثلاً در سکانسی که در حمام مشغول کار است، رنگهایی را استفاده کردیم که در سکانس درگیری وجود نداشت. در عین حال میخواستیم نورهایی را استفاده کنیم که در واقعیت هم وجود داشته باشد. قصه برای من چالشهایی داشت اما مهمترین نکته برایم نگاه کارگردان به این سوژه بود.
* جریانی در سینمای کوتاه بهوجود آمده است که ضمن تمرکز بر سوژههای اجتماعی، تلاش بسیار زیادی هم برای واقعنمایی اغراقشده دارد. قاببندیها و تصاویر در «لاری» اما بسیار سینمایی بود و برخی اجزا در قاب، بهصورت باسلیقهای چیده شده بود که این ویژگی فیلم را از آن جریان رئالیسم اغراقشده، متمایز میکند.
رضایی: واقعیت این است که همواره حتی در زندگی شخصی خودم هم تلاش میکنم نظمی حاکم باشد. با همین نگاه وقتی سراغ دوربین روی دست در یک فیلم میروم هم معنایش این نیست که دوربین هرجایی دلش خواست برود. بالاخره دوربین روی دست هم برای خودش شخصیتی دارد که باید آن را حفظ کنیم. در فضای فیلم کوتاه معمولاً اولین سوالی که از گروهها میپرسم این است که چقدر بودجه برای مسائل فنی در نظر گرفتهاید؟
رضایی: تلاش کردیم در همه قابها و نماها، در عمق تصویر شاهد یک نور امید باشیم. این نور نشانه آن است که در هر شرایطی امید به زندگی وجود دارد، حتی اگر برخی جلوی این نور را در زندگی دیگران گرفته باشند
* یعنی خیلی وقتها بودجه در کیفیت یک فیلم کوتاه تعیینکننده است؟
رضایی: در بخش ابزار بله اما در زمینه نگاه حاکم بر یک فیلم، خیر. اگر من دوربین ارزانتری برای این فیلم در اختیار داشتم شاید کیفیت کار خروجی کمی کمتر میشد اما نگاهم قطعاً همین بود. نظمی که شما میگوئید حتی در پلانهای روی دست هم وجود دارد، همچنان در کار وجود میداشت. در این پروژه از خیلی چیزها زدیم اما در نهایت ابزاری را تهیه کردیم تا به زبان سینما حرفمان را مطرح کنیم.
خلاقیتمان هم این بود که تلاش کردیم در همه قابها و نماها، در عمق تصویر شاهد یک نور امید باشیم. این نور نشانه آن است که در هر شرایطی امید به زندگی وجود دارد، حتی اگر برخی جلوی این نور را در زندگی دیگران گرفته باشند. میثم تأکید داشت در عین اینکه نگاه مستند میخواهیم به این روایت داشته باشیم، لازم نیست بهگونهای مستندنمایی کنیم که دوربین هر جایی سرک بکشد و هر چیزی را ثبت کند.
* شما بهعنوان کارگردان چه نگاهی نسبت به این جنس واقعگرایی داشتید؟
مرادی: مهدیجان توضیحات اصلی را داد اما آنچه مدنظر داشتیم این بود که به صورت کنترلشده به سمت مستندنمایی حرکت کنیم و گرفتار اضافهگویی نشویم. بهخصوص که در کنار مهدی رضایی، همه عوامل فنی ما، افراد کاربلدی بودند و جزو درجهیکهای سینما به حساب میآیند. خودم هم در مقام کارگردان تلاش کردم تکنیکی که بلد هستم را به اندازه خرج کنم. نمیخواستم با قابهای چشمنواز و بهرخ کشیدن توانمندیهایم چیزی را ثابت کنم.
* بهعنوان سوال پایانی میخواستم بازگشت دیگری به متن داستان داشته باشیم؛ چرا بچهها در روایت این فیلم هیچ بزرگتری ندارند. چرا شاهد حضور سایهای به نام پدر و مادر در داستان فیلم نیستیم؟
مرادی: در همان پاسخم به سوال ابتدایی به این نکته اشاره کردم که در واقعیت هم قربانی این پدیده کودکان بدسرپرست و بیسرپرستی هستند که یا پدر ندارند، یا مادر ندارد و یا هر دو را! اتفاقاً همین بچهها هستند که طعمه امثال نادرخروسها میشوند. طبیعتاً سراغ بچههایی نمیروند که اگر خراشی روی صورتشان بیفتد باید به صد نفر جواب پس بدهند. حرف اصلی فیلم هم توجه به همین کودکان بدسرپرست و بیسرپرست است که قربانی این اتفاق میشوند.