هر دقیقه از گوشه و کنار این خاک مهرخیز خبر همدلی به گوش می‌رسد. پویش ایران همدل عجیب گوشه قلب‌ها را نشانه گرفته است.

به گزارش خبرنگار اجتماعی مهر؛ هر دقیقه از گوشه و کنار این خاک مهرخیز خبر همدلی به گوش می‌رسد. پویش ایران همدل عجیب نفس‌ها را نشانه گرفته است. این روایتی از چند دقیقه ماندن در کنار مردمی است که به پویش ایران همدل پیوسته اند....

«نمیدونم چند نفر این حس را درک میکنن وقتی پدرت را از دست میدی گاهی حتی صدای ترمز یک ماشین اشکت را سرازیر می‌کنه. اون جا که کسی با پدرش تلفنی صحبت می‌کنه به خودت میای می‌بینی حس عجیبی داره قلبت رو فشار میده. به همه چیز چنگ میزنی تا جزئیات خاطراتش رو حفظ کنی. لباساش، عطرش، ساعتش، عروسکی که تو بچگی برات خریده و خلاصه هر چیزی که سر سوزنی برات خاطره و حس بودنش رو زنده نگه میداره. اصلاً یک گوشه‌ای از قلبت هست که تا ابد فقط برای اون میتپه همون جا که خاطرات کودکیت هنوز زنده موندن.

این توضیح رو دادم تا بگم بعضی کارها شاید از نظر برخی خیلی ارزش خبری یا حتی مادی هم نداشته باشه ولی اینقدر بزرگه و این قدر ارزشمند که شاید کلمات نتونن خوب توصیفش کنن.»

کنار یکی از هدایایی که تقدیم پویش ایران همدل شده بود این نامه توجه ام رو جلب کرد، دختری جملات عاشقانه ای در کاغذ نوشته بود به نظرم می‌خواست با تک تک کلماتش فریاد بزند که برای رسیدن به هدفی والاتر از تکه‌ی مهمی از وجودش گذشته. نامه اش این بود؛

سال ۱۳۷۶ وقتی دانشگاه تهران قبول شدم پدرم این النگوها را به عنوان هدیه قبولی دانشگاه برام خرید.
الان ۴ سال است که پدرم فوت کردند و این یادگاری پدرم خیلی برایم با ارزش است.
امیدوارم کمک ناچیزی به جبهه مقاومت باشد و گره کوچکی را باز کند و اجر و پاداشی اگر داشت هدیه باشد به پدرم.

میدانی رفیق ما قومی هستیم که گروهی از ما جان خود را فدا کرده و به آرزوی خویش رسیده و گروهی منتظر است..

به قول مجاهد شهید یحیی سنوار مرگ در این سرزمین خیانت است اگر هنگام مرگ شهید نباشی.