در چين روزي در سال چهارم ه ق غزوه بني نضير اتفاق افتاد .
به نقل از كتاب زندگانى حضرت محمد(ص) ، نويسنده : حجه الاسلام و المسلمين رسولى محلاتى : بنى النضير تيرهاى از يهود بودند كه در جنوب شرقى مدينه سكونت داشتند و داراى قلعه و مزارع و نخلستانى در آن محل بودند،اينان با پيغمبر اسلام پيمان عدم تعرض و دوستى داشتند و متعهد شده بودند كه بر ضد مسلمانان اقدامى نكنند و كسى را عليه ايشان تحريك ننمايند .دو حادثه شوم«رجيع و بئر معونه»سبب شد كه دوباره زبان يهود به استهزاى مسلمانان باز شود و آنان را مورد شماتت قرار دهند و سخنان ناهنجارى درباره پيغمبر اسلام بر زبان آرند و سبب جرئت دشمنان و منافقين گردند. پيغمبر اسلام ديگر بار متوجه اين دشمنان داخلى گرديد و در صدد برآمد تا از عقيده قلبى آنان نسبت به مسلمانان مطلع شده و پايدار نبودن ايشان را در پيمانى كه بسته بودند آشكار سازد. كشته شدن آن دو عامرى به دست عمرو بن اميه سبب شد كه پيغمبر اسلام در صدد تهيه ديه و خونبهاى آن دو نفر بر آيد و آنان را به كسان مقتولان كه هم پيمان با او بودندـبپردازد. و چون قبيله بنى عامر همانگونه كه با رسول خدا(ص)همپيمان بودند با يهود بنى النضير نيز همپيمان بودند،رسول خدا(ص)در صدد برآمد تا از يهود مزبور كمك بگيرد و به همين منظور با ده نفر از ياران خود كه از آن جمله على بن ابيطالب(ع)بود به سوى محله بنى النضير حركت كرد و چون بدانجا رسيد و منظور خود را اظهار كرد آنان در ظاهر از پيشنهاد آن حضرت استقبال كرده و آمادگى خود را براى كمك و مساعدت در اين باره اظهار داشتند و از آن حضرت دعوت كردند تا در محله آنان فرود آيد،پيغمبر اسلام فرود آمده و به ديوار قلعه آنان تكيه داد و به انتظار كمك آنها در آنجا نشست،در اين موقع چند تن از سركردگان آنها به عنوان آوردن پول يا تهيه غذا به ميان قلعه رفته و با هم گفتند: ـشما هرگز براى كشتن اين مرد چنين فرصتى مانند امروز به دست نخواهيد آورد خوب است هم اكنون مردى بالاى ديوار برود و سنگى را از بالا بر سر او بيفكند و ما را از دست او راحت و آسوده سازد،همگى اين رأى را پسنديده و با اينكه يكى از بزرگانشان به نام سلام بن مشكم با اين كار مخالفت كرده گفت:شايد خداى محمد او را از اين كار آگاه سازد،به سخن او گوش نداده و در صدد انجام اين كار بر آمدند. شخصى از ايشان به نام عمرو بن جحاش انجام اين كار را به عهده گرفت و بىدرنگ خود را به بالاى ديوار رسانيد تا توطئه آنها را اجرا كند. ولى قبل از اينكه او كار خود را بكند خداى تعالى به وسيله وحى پيغمبر را از توطئه ايشان آگاه ساخت و رسول خدا(ص)فورا از جاى خود برخاسته و مانند كسى كه دنبال كارى مىرود بدون آنكه حتى ياران خود را خبر كند به سوى مدينه به راه افتاد.در برخى از نقلها هم آمده كه رو به اصحاب خود كرده فرمود:شما در جاى خود باشيد و خود تنها راه شهر را در پيش گرفت . اصحاب كه ديدند مراجعت پيغمبر به طول انجاميد از جاى برخاسته به جستجو پرداختند و از كسى كه از مدينه مىآمد سراغ آن حضرت را گرفتند و او گفت:من پيغمبر را در شهر مدينه ديدار كردم. پيغمبر اسلام مطمئن بود كه با رفتن او،يهود جرئت آنكه به اصحاب او گزندى برسانند ندارند و از عكس العمل و انتقام رهبر مسلمانان بسختى واهمه و بيم دارند. به هر صورت،ياران رسول خدا(ص)كه اين حرف را شنيدند خود را به مدينه و نزد پيغمبر رساندند و چون علت آمدن او را پرسيدند حضرت توطئه آنها و وحى خداى تعالى را به ايشان اطلاع داد،و به دنبال آن يكى از مسلمانان به نام محمد بن مسلمه را مأمور كرده فرمود:به نزد يهود بنى النضير برو و به آنها بگو:شما پيمان شكنى كرديد و از در مكر و حيله بر آمديد و نقشه قتل مرا طرح نموديد،اينك تا ده روز مهلت داريد كه از اين سرزمين برويد و از آن پس اگر در اينجا مانديد كشته خواهيد شد. محمد بن مسلمه پيغام رسول خدا(ص)را به آنها رسانيد،يهود مزبور كه تاب مقاومت در برابر مسلمانان را در خود نمىديدند آماده رفتن شدند ولى عبد الله بن ابىـسركرده منافقين مدينهـبراى آنها پيغام فرستاد كه از جاى خود حركت نكنيد و ما دو هزار نفر هستيم كه آماده كمك به شما هستيم و هرگز شما را تسليم محمد نخواهيم كرد و يهود بنى قريظه نيز به پشتيبانى شما برخاسته و شما را يارى مىكنند.يهوديان گول وعده او را خورده و ماندند،و به محكم كردن قلعههاى خويش پرداختند و چون مهلت به پايان رسيد پيغمبر اسلام پرچم جنگ را بست و به دست على بن ابيطالب(ع)داد و با سربازان اسلام به سوى قلعههاى بنى النضير حركت كرد و دستور محاصره آنان را صادر فرمود. محاصره آنان به طول انجاميد كه بعضى مدت محاصره را بيست و يك روز ذكر كردهاند،و به گفته برخى رسول خدا(ص)براى اينكه يهود مزبور از آن سرزمين دل بركنند و يا كمال خوارى و ذلت خود را به چشم ببينند دستور داد چند نخله خرما را از باغهاى آنها قطع كردند و همين هم شد و آنها تسليم شده و حاضر به ترك خانه و ديار گشتند و از آن سرزمين رفتند،و مفسران نيز گفتهاند آيه«ما قطعتم من لينة او تركتموها قائمة على اصولها فباذن الله ...» نيز در همين باره نازل شده كه چون يهود بنى النضير آن حضرت را در اين كار سرزنش كردند اين آيه نازل شد،و در كتاب سيرة المصطفى آمده است كه مجموع نخلههايى كه مسلمانان قطع كرده و يا سوزاندند شش نخله بود و در نقلى كه فخر رازى در تفسير همين آيه از ابن مسعود كرده وى گفته است:رسول خدا(ص)دستور داد چند نخله خرما را كه سر راه جنگجويان و مزاحم آنان براى جنگ بود قطع كردند. و به هر صورت يهوديان كه ديدند از كمكهايى كه عبد الله بن ابى وعده كرده بود خبرى نشد و يهود بنى قريظه هم براى نجات آنها اقدامى نكردند به ستوه آمده و تدريجا ترس و نااميدى بر آنها مستولى شد و تسليم شدند و از پيغمبر اسلام امان خواستند تا از مدينه كوچ كنند . رسول خدا(ص)موافقت فرمود كه هر سه نفر از آنها يك شتر با خود ببرند و هر چه مىخواهند از اثاثيه خود بر آن بار كنند و بقيه را به جاى بگذارند و بروند. و بدين ترتيب يهود بنى النضير از مدينه كوچ كرده جمعى از آنها در خيبر اقامت گرفتند و بيشترشان نيز به شام رفتند و با رفتن آنها غنيمت بسيارى براى مسلمانان به جاى ماند كه رسول خدا(ص)با مشورت اصحاب آن را به مهاجرين مكه كه تا آن روز به صورت ميهمان در خانه انصار زندگى مىكردند اختصاص داد و ميان آنها تقسيم كرد و از آن پس مهاجرين مكه نيز مانند مردم ديگر مدينه صاحب خانه و زندگى مستقل و جداگانهاى شدند،و از كمك انصار بىنياز گشتند.تنها دو نفر از انصار بودند كه به خاطر حاجتى كه داشتند آن حضرت سهمى نيز به هر كدام از آن دو داد كه يكى ابو دجانه انصارى و ديگر سهل بن حنيف بود. و بر طبق نقل كازرونىـبغير از خانه و اثاث و زمين و باغهاـ50 زره و 50 كله خود،و 340 شمشير از ايشان به جاى ماند كه ميان مسلمانان تقسيم شد. و دو نفر از يهود مزبور نيز به نام يامين بن عمرو و ابو سعد بن وهب مسلمان شدند و در مدينه ماندند. شيخ مفيد(ره)و نيز ابن شهراشوب در كتابهاى خود داستانى از شجاعت و فداكارى على بن ابيطالب (ع)در ايام محاصره بنى النضير نقل كردهاند كه ذيلا از نظرشما مىگذرد: گويند:هنگامى كه رسول خدا(ص)براى محاصره يهود بنى النضير آمد دستور داد خيمهاش را در آخرين نقطه از زمينهاى گودى كه در آنجا بودـو به زمين بنى حطمة معروف بودـبزنند،همين كه شب شد مردى از بنى النضير تيرى به سوى خيمه آن حضرت انداخت و آن تير به خيمه اصابت كرد،پيغمبر(ص)دستور داد خيمهاش را از آنجا بكنند و در دامنه كوه نصب كنند و مهاجر و انصار اطراف آن،خيمههاى خود را برپا كردند،چون تاريكى شب همه جا را فرا گرفت ناگاه متوجه شدند كه على بن ابيطالب در ميان آنها نيست،به نزد رسول خدا(ص)آمده و معروض داشتند :على بن ابيطالب گم شده و در ميان ما نيست؟ فرمود:فكر مىكنم به دنبال اصلاح كار شما رفته باشد،طولى نكشيد كه على(ع)در حالى كه سر بريده همان مرد يهودى را كه تير به سوى خيمه رسول خدا(ص)انداخته بود در دست داشت بيامد و آن سر را نزد آن حضرت گذاشت پيغمبر(ص)فرمود:يا على چه كردى؟ عرض كرد:من ديدم اين خبيث مرد بىباك و دلاورى است،پس در كمين او نشستم و با خود گفتم :چه چيز در اين تاريكى شب او را چنين بىباك كرده جز اينكه مىخواهد از اين تاريكى استفاده كرده دستبرد و شبيخونى بزند،ناگاه او را ديدم كه شمشير در دست دارد و با سه تن از يهود مىآيد،من كه چنان ديدم برخاسته و بدو حمله كرده و او را كشتم و آن سه نفر كه همراهش بودند گريختند و هنوز چندان دور نشدهاند و اگر چند نفر همراه من بيايند اميد آن هست كه بدانها دست يابيم. رسول خدا(ص)ده نفر را كه از آن جمله ابو دجانه و سهل بن حنيف بود همراه على(ع)روانه كرد و آنان بسرعت آمده پيش از آنكه يهوديان به قلعههاى خود برسند بدانها رسيدند و آنها را به قتل رسانده و سرهاى ايشان را به دستور پيغمبر(ص)در چاههاى بنى حطمه افكندند و همين جريان رعب و وحشتى در دل بنى النضير افكند و سبب تسليم و كوچ كردن آنان از مدينه گرديد.
هبه فدك به حضرت فاطمه زهرا ( س ) :
در چنين روزي در سال چهارم ه ق حضرت رسول اكرم ( ص ) فدك را به حضرت فاطمه زهرا ( س ) هبه كردند .
به نقل از كتاب فروغ ابديت، ج 2، نويسنده: آيت الله جعفر سبحانى : «فدك»،سرزمين آباد و حاصلخيزى بود كه در نزديكى«خيبر»قرار داشت.و فاصله آن با مدينه،در حدود يكصد و چهل كيلومتر بود،كه پس از دژهاى خيبر،نقطه اتكاء يهوديان حجاز به شمار مىرفت، سپاه اسلام،پس از آنكه يهوديان را در«خيبر»و«وادى القرى»و«تيما»درهم شكست،و خلائى را كه در شمال مدينه احساس مىشد،با نيروى نظامى اسلام پرنمود،براى پايان دادن به قدرتهاى يهودى در اين سرزمين-كه براى اسلام و مسلمانان كانون خطر و تحريك بر ضد اسلام به شمار مىرفتند-سفيرى به نام«محيط»پيش سران فدك فرستادند.«يوشع بن نون»كه رياست منطقه را بر عهده داشت،صلح و تسليم را بر نبرد ترجيح داد،و تعهد كرد كه نيمى از حاصل را هر سال در اختيار پيامبر اسلام بگذارد و از اين پس،زير لواى اسلام زندگى كند.همچنين،بر ضد مسلمانان دستبه توطئه نزند،و حكومت اسلام در برابر اين مبلغ امنيت منطقه آنها را تامين نمايد. سرزمينهائى كه در اسلام به وسيله جنگ و قدرت نظامى گرفته مىشود، متعلق به عموم مسلمانان است،و اداره آن به دست فرمانرواى اسلام مىباشد،ولى سرزمينى كه بدون هجوم نظامى و اعزام نيرو به دست مسلمانان مىافتد،مربوط به شخص پيامبر و امام پس از وى مىباشد،و اختيار اين نوع سرزمينها با او است.مىتواند آن را ببخشد،مىتواند اجاره دهد.يكى از آن موارد اينست كه از اين املاك و اموال، نيازمنديهاى مشروع نزديكان خود را به شكل آبرومندى برطرف سازد. روى اين اساس پيامبر«فدك»را به دختر گرامى خود حضرت زهرا«ع»بخشيد.منظور از بخشيدن اين ملك-چنانكه قرائن گواهى مىدهد-دو چيز بود: 1-زمامدارى مسلمانان پس از درگذشت پيامبر اسلام طبق تصريح مكرر پيامبر،با اميرمؤمنان بود و چنين مقام و منصبى به هزينه سنگينى نياز دارد. على«ع»براى حفظ اين مقام و منصب،مىتوانست از درآمد«فدك»،حداكثر استفاده را بنمايد. 2-خاندان پيامبر-كه فرد كامل آن يگانه دختر وى و نور ديدگانش حضرت حسن و حضرت حسين(ع)بود-بايد پس از فوت پيامبر،به صورت آبرومندى زندگى كنند و حيثيت و شرف پيامبر محفوظ بماند.براى اين هدف پيامبر«فدك»را به دختر خود بخشيد. محدثان و مفسران شيعه و گروهى از دانشمندان سنى مىنويسند:وقتى آيه «و آت ذا القربى حقه و المسكين و ابن السبيل» نازل گرديد، پيامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدك را به وى واگذار نمود. ناقل اين مطلب،ابو سعيد خدرى است كه يكى از صحابه بزرگ رسول خدا مىباشد. همه مفسران اعم از شيعه و سنى قبول دارند كه اين آيه،در حق نزديكان و خويشاوندان پيامبر نازل گرديده و دختر وى روشنترين مصداق«ذى القربى»است.حتى در شام هنگامى كه مرد شامى به على بن الحسين حضرت زين العابدين گفت:خود را معرفى نماى!آن حضرت براى شناساندن خود آيه ياد شده را تلاوت نمود،و اين مطلب آنچنان در ميان مسلمانان روشن بود كه آن مرد شامى در حالى كه سر خود را بعنوان تصديق حركت مىداد،به آن حضرت چنين عرض كرد:بخاطر نزديكى و خويشاوندى خاصى كه با حضرت رسول داريد،خدا به پيامبر خود دستور داده كه حق شما را بپردازد. خلاصه گفتار آنكه:در اينكه اين آيه در حق حضرت زهرا و فرزندان وى نازل گرديده، ميان علماء اسلام اتفاق نظر است،ولى در اينكه هنگام نزول اين آيه،پيامبر فدك را به دختر گرامى خود بخشيد،ميان جامعه دانشمندان شيعه اتفاق نظر وجود دارد و برخى از دانشمندان سنى نيز با آن موافق مىباشند. و مامون(به هر علتى بود)خواست فدك را به فرزندان زهرا برگرداند،به يكى از محدثان معروف،«عبد الله بن موسى»نامهاى نوشت،و از او درخواست نمود كه او را در اين مساله راهنمائى كند.او حديثبالا را كه در حقيقتشان نزول آيه است،به وى نوشت،و مامون نيز فدك را به فرزندان حضرت فاطمه بازگردانيد. خليفه عباسى به فرماندار خود در مدينه نوشت،پيامبر اسلام دهكده«فدك»را به دختر خود فاطمه بخشيده و اين يك مساله مسلمى است،و ميان فرزندان زهرا در اين مساله اختلاف نيست.
لغو كاپيتولاسيون درايران :
در چنين روزي در سال 1358 پس از پيروزي انقلاب اسلامي معاهده كاپيتولاسيون يا حق قضاوت كنسولي از سوي دولت جمهوري اسلامي ايران ملغي اعلام گرديد . حسنعلي منصور در دوران انقلاب سفيد شاه دومين نخست وزير عصر انقلاب سفيد شد . در همين دوره بود كه طرح لايحه كاپيتولاسيون (حق قضاوت كنسولي) به اتباع آمريكايي مطرح شد . حسنعلي منصور با جديت تمام ننگين ترين لايحه تاريخ ايران را به مجلس برد تا آن را به تصويب برساند . وي عليرغم مخالفت هاي مردمي و همچنين بيانات حضرت امام خميني ره در اين زمينه تلاش هاي بسياري كرد و سرانجام آن را به تصويب رساند . تصويب كاپيتولاسيون خشم مردم را برانگيخت . امام خميني ره هم در حضور هزاران نفر از مردم قم وتهران كه از ساعاتى پيش در منزل و كوچههاى اطراف منزل امام اجتماع كرده بودند بيانات تاريخى خود را عليه كاپيتولاسيون ايراد كرد.
امام ره سخنان خود را پس از نام خدا با آيه انا لله و انا اليه راجعون آغاز كردند و فرمودند : من تاثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم ، قلب من در فشار است . از روزي كه مسايل اخير را شنيدم، خوابم كم شده ، ناراحت هستم ... ايران ديگر عيد ندارد، عيد ايران را عزا كردند...عزا كردند و چراغانى كردند، عزا كردند و دسته جمعى رقصيدند، ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانى كردند، پايكوبى كردند...عزت ما پاي كوب شد ، عظمت ايران از بين رفت ...آقايان! من اعلام خطر مي كنم . اي ارتش ايران! من اعلام خطر مي كنم . اي بازرگانان ايران! من اعلام خطر مي كنم . اي علماي ايران ! من اعلام خطر مي كنم . اي علماي ايران ! اي مراجع اسلام من اعلام خطر مي كنم . اي فضلا ! اي طلاب ! اي حوزه هاي علميه ! اي نجف ! اي قم ! اي تهران ! اي شيراز! من اعلام خطر مي كنم والله گناهكار است كسي كه داد نزند ، والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نزند . سخنان تكان دهنده، متاثر كننده و مقطع امام، هر بار با فرياد شيون و زارى مردم حاضر همراه مىشد. حسنعلي منصور سرانجام در سال 1343 ه ش تاوان كار خود را به دست گروه فداييان اسلام پس داد .
در گذشته استاد شانه چي :
در چنين روزي در سال 1381 ه ش حجه الاسلام والمسلمين استاد كاظم شامنه چي از فضلاي حوزه علميه ديده از جهان فروبست. از ايشان آثار متنوعي در حوزه علوم اسلامي به جاي مانده است.
سفر رييس جمهور به كشورهاي عربي :
در چنين روزي در سال 1378 ه ش آقاي خاتمي رييس جمهور با هدف گسترش روابط ميان كشور هاي عربي اسلامي سفر خود را به چندين كشور عربي اسلامي آغاز كرد .
تولد فلاورانس نايتينگل :
در چنين روزي در سال 1820 ميلادي فلورانس نايتينگل ايتاليايي به دنيا آمد . وي نخستين پرستار تحصيلكرده و بنيانگذار پرستاري مدرن در جهان به شمار مي رود .نايتينگل در دوران جنگ كريمه تمام وقت خويش را صرف مراقبت از مجروحان جنگي كرد .
تولد راسپوتين :
در چنين روزي در سال 1872ميلادي ، گريگوري راسپوتين از مشاورين ارشد نيكلاي دوم به دنيا آمد . راسپوتين از افراد بانفوذ در اين دوره از تاريخ روسيه به شمار مي رود . او در آن هنگام در تمامي امور سياسي كشور مداخله مي كرد . وي در بيستم دسامبر 1916 به دست يكي از شاهزادگان ميهن پرست ورسيه به قتل رسيد .