دکتر صدوقی سها تأکید کرد: برخلاف گفته مستشرقین، فلسفه‌ اسلامی مستقل از فلسفه یونان است .

به گزارش خبرنگار مهر، در دومین نشست از سلسله برنامه های "نیم قرن فلسفه در ایران" که عصر دیروز در سرای اهل قلم برگزار شد، دکتر منوچهر صدوقی سها پژوهشگر فلسفه اسلامی و دکتر نجفقلی حبیبی رئیس گروه فلسفه و کلام دانشگاه تهران به بررسی عملکرد متفکران سده اخیر در حوزه فلسفه اسلامی و عوامل رکود و صعود آن در جغرافیای ایران پرداختند.

دکتر منوچهر صدوقی سها در ابتدای سخنان خود به عنوان "فلسفه اسلامی" اشاره کرد و گفت: تقریبا همه ما عبارت "فلسفه اسلامی" را به کار می بریم و ظاهرا کسی هم به دنبال این نیست که این عبارت را تحلیل کرده و در مورد هستی و چیستی آن بحثی کند.

وی مستشرقین و علمای مسلمین را دو معارض عمده فلسفه اسلامی خواند و افزود: بسیاری از مستشرقین می گفتند و هنوز هم تعدادی از آنها معتقدند که "فلسفه اسلامی" همان فلسفه یونان به خط عربی است که از راست نوشته می شود و در داخل حوزه اسلام هم برخی از این طرف در افتادند که فلسفه یعنی اسلام و اسلام یعنی فلسفه.

این پژوهشگر فلسفه اسلامی یکی از دغدغه های عظیم فکری خود را مشخص شدن تکلیف دو عبارت" فلسفه" و "اسلامی" خواند و تأکید کرد: شکی نیست که یک منظومه فلسفی، صرف نظر از اسمش، مستقل و قائم به ذات در قبال فلسفه یونان وجود دارد اما این چیزی که اطلاق فلسفه اسلامی می شود، ماهیتا چیست؟ آیا منبعث از اسلام و یا تبیین اسلام است؟

وی کلید حل این معما را در این پرسش طرح کرد که عبارت فلسفه اسلامی مضاف و مضاف الیه است و یا صفت و موصوف؟

دکتر صدقی سها افزود: ثابت شده که معارف دنیای قدیم از قبیل یونانی، هندی، چینی، رومی و ایرانی مرتبط به حوزه اسلام شد و این مسئله منجر به پیدایش منظومه بلکه منظومه هایی که به آنها اطلاق "فلسفه اسلامی" می کنند، شد.

وی با بیان اینکه، فلسفه متعینی به نام "فلسفه اسلامی" نداریم ، تأکید کرد: ما نمی توانیم یک منظومه خاص را به عنوان فلسفه اسلامی بدانیم و غیر از آن را غیراسلامی بنامیم چرا که منظومه های مختلفی در حوزه اسلامی وجود دارد.

وی در رد سخن مستشرقین که فلسفه اسلامی را همان فلسفه یونان می دانند، به یکی از تحقیقات شهید مطهری اشاره کرد که در فلسفه یونان بیش از 200 مسئله وجود ندارد در حالیکه در فلسفه اسلامی افزون بر 700 مسئله وجود دارد.

دکتر منوچهر صدوقی سها افزود: کتابی به نام "شرح مابعدالطبیعه ارسطو" از ابن رشد داریم. برخلاف ابن سینا که نظریه دارد، ابن رشد شارح محض ارسطو است. مرحوم "عبدالرحمان بدوی" در جایی نوشته است که این شرح را با متن یونانی آن تطبیق دادم و دیدم که دنیای عرب زبان، محتاج به ترجمه جدید از مابعدالطبیعه نیست و این نشان می دهد که در کمال قوت و امانت مابعدالطیعه ارسطو به حوزه اسلام منتقل شد.

دکتر صدوقی سها در باب ماهیت فلسفه اسلامی گفت: متأسفانه ما خودمان به خود ظلم کردیم. در باب نسبت فلسفه با دین سه رأی در نزد فلاسفه وجود داد. عده ای گفته اند "فلسفه عبارت اخری دین است" یعنی عین دین است که شاید بزرگ ترین مدافع این گفته صدرالمتألهین باشد. عده ای که به "تفکیکیون" مشهورند، معتقدند که فلسفه کلا متباین با دین است و عده ای دیگر به نسبت عموم و خصوص من وجه بین فلسفه و دین قائل هستند، یعنی برخی از مسائل فلسفی اسلامی است و برخی از مسائل دینی فلسفی است.

وی در رد سخن کسانی که فلسفه را عین دین می دانند این سؤال را مطرح کرد که مگر فلسفه ای که به اسم فلسفه اسلامی خوانده می شود، مکتب واحد قالبی است؟ آیا دین عینا مطابق حکمت مشاء، اشراق و یا حکمت متعالیه است؟ اگر مرادشان مشائیت است که یکی از مبانی اولیه حکمت مشاء، داستان عقول عشره است. پس ما یک نظام منحصر نداریم که بگوییم این نظام عین اسلام و اسلام عین این نظام است.

این پژوهشگر فلسفه اسلامی در خصوص نظریه گروه دوم نیز گفت: ما بیاییم نسبت فلسفه و دین را به نسبت عقل و وحی برگردانیم و صحبت از تباین و تساوی دین با فلسفه نکنیم. چراکه فلسفه بر خلاف دین، نظام واحد قالبی نیست. اگر نسبت عقل و وحی را بیان کنیم، مسلم است که عقل واقعی مطابق وحی است و وحی هم مطابق عقل واقعی است برای اینکه نفس الامر و منبع واحد است.

وی ترکیب " فلسفه اسلامی" را مضاف و مضاف الیه دانست و تأکید کرد: مراد از فلسفه اسلامی این است که فلسفه بلکه فلسفه هایی در دامنه فرهنگ اسلام پیدا شد که دین هم بر آن مؤثر است و در عین حال فرهنگ دین، غیر از دین است.

وی با اشاره به پژوهش خود در قرآن برخی از مصطلحات فلسفی را عینا برگرفته از قرآن کریم دانست.

دکتر صدوقی سها در ادامه نشست بررسی نیم قرن فلسفه اسلامی در ایران، تصریح کرد: قدمای ما معتقد بودند که تمایز علوم به اغراض و یا به موضوعات است. دین غیر از فلسفه است و با توجه به تعریف فلسفه -کوشش آزادانه برای تبیین جهان هستی- واقعا این آزادی در فلسفه اسلامی هست. فیلسوف اگر مشائی است می گوید همین که عقل می گوید، من تابع آن هستم و اگر تعارضی بین عقل و ظاهر شرع پیدا شود طرف عقل را گرفته و دیگری را تعبیر می کند.

وی افزود: موضوع فلسفه یا وجود است یا موضوع و اگر دین را به عنوان علم تلقی کنیم آیا موضوع دین وجود می تواند باشد ؟ پس موضوع جداست، هیچ دینی ندارید که بگوید اولا من علم هستم و ثانیا موضوع بحث من هم وجود است.

وی در پایان در رد سخن ابن رشد که می گوید "دین و فلسفه به یک جا منتهی می شود چرا که دین تهییج به تفکر در آسمان و زمین می کند و فلسفه کارش جز فکر نیست"، تأکید کرد: فلسفه تهییج به شناخت موجودات می کند اما کدام فیلسوف می گوید من در موجودات تأمل می کنم تا به خدا برسم در حالی که اگر دین به تفکر تشویق می کند برای رسیدن به خداست.