تاریخ انتشار: ۱ دی ۱۳۸۷ - ۰۸:۴۶

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: دکارت ابراز می­کند که اذهان و ابدان "جوهرهای" متمایزی به شمار می­آیند که در زندگی موجودات انسانی کاملاً نزدیک با یکدیگر ارتباط برقرار می­کنند. این دوآلیسم جوهرها ( که بعدها دوآلیسم دکارتی نام گرفت) این روزها بیش­تر فیلسوفان و دانش­مندانی را که به موضوع ذهن علاقمند شده­اند به صورت دل­سردکننده­ای گمراه کرده است.

 تا همین زمان اخیر به صورت گسترده­ای این­گونه فرض شده بود که منشای مسئلۀ مشهور ذهن – بدن از پذیرش تصویر دکارتی ناشی می­شود؛ و این راه­حل بدی برای فرار از این دوآلیسم به شمار می­رفت. باید بدانیم که این تشخیص موفقیت­آمیز نبوده است: با وجود این، ما می­توانیم با بسط فهمی از مسئلۀ ذهن – بدن با بررسی رویکرد دکارتی به ذهن بیاغازیم.

به عنوان یک مقدمه اجازه بدهید اشاره داشته باشیم که پاره­ای تفاوت­های اولیه میان متعلقات و حالات ذهنی و مادی وجود دارند. ابتدا این­که متعلقات مادی، مکان­مند هستند، جایگاهی را در مکان اشغال می­کنند و جهات مادی را نشان می­دهند. متعلقات مادی – به طور مثال اندیشه­ها و احساسات – آشکارا غیرمکانی­اند. تصور شما از اندازه و شکل یک هیولا چیست؟ تفکرتان در باب مثلث وینی چیست؟ این پرسش­ها به نظر معنای محصلی ندارند.

شما ممکن است به احساسات که حداقل پاره­ای از آن­ها موقعیت­های مکانی را دارا هستند نظر کنید. دردی در انگشت بزرگ پای شما بالاخره در آن­جا قرار دارد. آیا این بدان معنا است که درد به شکل انگشت بزرگ پای شماست؟ به پدیدۀ "درد شبح"توجه کنید؛ پدیده­ای که برای دکارت و هم­عصرانش مشهور بود. قطع عضوان به نظر تجربۀ دردهایی را در اندام­های قطع عضو شده داشته­اند. انگشت بزرگ پای شما می­توانست قطع شود و شما هنوز ممکن است در این حالت تجربه­ای مشابه "درد گز گز کردن" که قبل از قطع آن عضو تجربه کرده­اید داشته باشید و این دردی است که به نظر شما در موقعیت انتهای پای شما جایی که قبلاً انگشت بزرگ پای­تان در آن قرار داشت جای گرفته است.

هرچند که ما دردها و احساسات دیگری را در موقعیت گوناگون بدن­مان تجربه می­کنیم این نکته اذعان دارد که نیازی نیست تجربیات دردی را که در آن موقعیت­ها رخ می­دهند پی­جویی کنیم. با پیروی از دکارت ما ممکن است بگوییم که تجربۀ دردی در انگشت بزرگ پای چپ­تان از تجربۀ درد در انگشت بزرگ پای راست­تان از جهت کیفیت متفاوت است. دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم – در واقع دلیل خوبی وجود ندارد – چنین تجربیاتی باید جایی باشند که احساس می­شوند آن­جا قرار دارند. بنابراین حالات ذهنی، برخلاف حالات مادی، به صورت متمایزی غیرمکانی­اند. این در هر صورت نتیجه­ای دکارتی به حساب می­آید. تفاوت مهم دوم میان [حالات] ذهنی و مادی از جهت کیفی است. به کیفیات تجربه­تان از رنج در انگشت بزرگ­ پایتان بیندیشید. شما ممکن است سخن گفتن از کیفیات را دشوار بیابید اما نیازی نیست که این امر آگاهی شما از آن­ها را متأثر کند. خب الان از خودتان بپرسید که آیا همیشه می­توانستید توقع مواجهۀ با این کیفیات را در یک شیء مادی داشته باشید. عصب­شناسی که نظام عصبی شما را در هنگام تجربۀ رنج و درد مشاهده می­کند هیچ­چیز را که از جهت کیفی شبیه درد شما باشد مشاهده نمی­کند. در واقع این احتمال به نظر بی­معنا است.

این نکته می­تواند به گونۀ ذیل خلاصه شود. کیفیات تجربیات آگاهانۀ ما به هیچ عنوان شبیه کیفیات اشیای مادی ظاهر نمی­شوند – در واقع آن­ها به نظر با کیفیات هر شیء مادی قابل­درکی متفاوتند. نتیجۀ طبیعی این است که کیفیات ذهنی، کیفیات شیء مادی نیستند و کیفیات ذهنی از جهت نوع با کیفیات مادی متفاوت هستند.

 تمایز سوم میان حالات ذهنی و مادی در بخش معرفت­شناسانه به حساب می­آید؛ بدین معنی که این تمایزبه مشخصۀ معرفت ما از چنین اموری عطف­توجه نشان می­دهد. دانشی که از حالات ذهنی خودتان دارید چنان مستقیم و غیرقابل­مناقشه است که قابل مقایسه با معرفت­تان از اشیای مادی نیست. فیلسوفان گاهی این نکته را بدین­گونه ابراز می­کنند که ما "دسترسی متمایزی" به حالات ذهنی­مان واجدیم. خود دکارت باور داشت که این معرفت اشتباه ناپذیراست: اندیشه­های شما در باب حالات کنونی ذهنی­تان نمی­توانند اشتباه باشند. وی هم­چنین اعتقاد داشت که محتویات اذهان ما بر ما آشکارند. در نتیجه اگر شما در حالت مشخص ذهنی باشید می­دانید در آن حالت هستید و اگر باور داشته باشید که در حالت ذهنی مشخصی هستید در آن حالت قرار دارید.

این تصور دکارتی که ذهن بدین نحو عمل می­کند امروزه به نظر ما افراطی می­رسد. سال­ها قبل فروید ما را متقاعد کرد که بسیاری از این ذهن، مخفی و پنهان است. اخیراً هم دانشمندان شناختی نشان داده­اند بیش­تر حالات و اعمال ذهنی در دسترس آگاهی قرار ندارند. با این همه، ما نمی­توانیم همۀ این نظر را بدون رد بصیرت محوری دکارت بپذیریم. دسترسی­ای که ما باید به حالات ذهنی­مان داشته باشیم حتی اگر قابل اطمینان نباشد متمایز است. شما اندیشه­ها و تجربۀ دردها را خودآگاهانه در نظر می­گیرید. من تنها می­توانم به وق,ع چنین وقایعی در شما اشاره کنم. دسترسی شما به حالات ذهنی­تان مستقیم و بی­واسطه است و دسترسی من به حالات ذهنی شما به­ناگزیر غیرمستقیم.